کلمة آنارشی (anarchy) به دو طریق معنا می شود: یک معنای مثبت و یک معنای منفی. آنارشی در کاربرد مثبت آن، یعنی معنایی که آنارشیست های مشهوری چون پرودون و کروپتکین از آن مراد میکردند، به معنای فقدان دولت و به این دلیل به معنای آزادی از قدرت قهری دولت است. کاربرد منفی و رایج تر آنارشی نیز بیانگر فقدان دولت است، اما دقیقاً به همین دلیل، به صورت شرایطی از بی قانونی و آشوب تصور می شود. به طور خلاصه آنارشی - جامعه بدون دولت- را می توان به عنوان یک آرمان یا به عنوان یک خطر تلقی کرد.
در واقع استدلالهای به نفع آنارشی ،به عنوان یک آرمان، هرگز در نظریه سیاسی جدی گرفته نشده است، چرا که عموماً تصور می شود که این آرمان به طور بدیهی غیرواقعگرایانه است.با این وجود میتوان این سخن را به نفع آن بیان کرد: قدرتمندترین ابزار مصیبت انسانی، چه در دوران گذشته و چه در دوران مدرن، دولت بوده است. هیچ جماعت جنایتکاری تا به حال حتی به گرد آن درجهای از وحشت و رنج نرسیدهاست که بوسیله دولت های تحت تسلط استالین، هیتلر، مائو یا پلپوت تحقق یافت .آیا میتوان جوامع بدون دولت بدتر از این جوامع دانست؟
مخالفان آنارشی، آنهایی که این کلمه را به معنای منفی به کار می برند، ممکن است پاسخ دهند که ما نباید در مورد موهبتهای دولت بر مبنای بدترین نمونههای آن قضاوت کنیم. آنها همچنین ممکن است بپذیرند که دولت واقعاً نامطلوب است، اما مجادله کنند که دولت شری ضروری است؛ به همان طریقی که برای مثال یک عمل جراحی گسترده برای بهبود بخشیدن به بیمار شری ضروری است. این طرح استدلال آشنا را به طرزی عالی می توان در افکار تامس هابز یافت. ایده او این است که دولت، که به صورت قدرت انحصاریِ اجبار مشروع تعریف می شود، امری ضروری است تا از جنگ همه علیه همه جلوگیری کند، عدالت را به اجرا درآورد و از بی گناهان و آسیبپذیران محافظت به عمل آورد.
آنارشیستهای مثبت به نوبه خود ممکن است پاسخ دهند که این مدعا نوعی مصادره به مطلوب کردن است؛ حقیقت این است که دستگاه دولت، مقصود نظریاش هرچه که باشد، ممکن است برای دست یازیدن به ظلم و بهره کشی از بی گناهان و آسیبپذیران مورد استفاده قرار گیرد. هنگامی که چنین وضعی رخ میدهد، انحصار کارآمد دولت بر قوه قهریه شرایط را بدتر می کند. آن گاه پرسش آنارشیستها این است که آیا به وجود آوردن و حفظ کردن بنیادی اجتماعی با امکان انحراف یافتنی این همه ویرانگر، عاقلانه است.
مقصود من حل و فصل کردن منازعه میان آنارشیست ها و مدافعان دولت نیست؛ بلکه می خواهم نشان دهم که تصور آنارشی را می توان به دو طریق متفاوت مورد ملاحظه قرار داد،و این که افرادی که برداشتی مثبت از آن دارند بنیادهایی فکری برای دیدگاهشان دارند. چنین ملاحظهای ضرورت دارد اگر قرار باشد که با سؤالی متفاوت مواجه شویم،این سوال که آیا ظهور اینترنت گامی در جهت آنارشی نیست؟زیرا اگر واقعا اینترنت چنین تاثیری داشته باشد، پیش از این که از این آنارشی استقبال کنیم یا از آن بهراسیم، باید سؤال کنیم که کدام معنای آنارشی مورد نظر است.
1
اینترنت دو خصلت بارز دارد: بینالمللگرایی (انترناسیونالیسم) و عوامگرایی (پوپولیسم). بین المللگرایی اینترنت صرفاً مربوط به این حقیقت نیست که اینترنت باعث ارتباط یافتن مردمانی از ملل مختلف میشود، چرا که بسیاری از ابزارها و فعالیت های انسانی دیگر نیز چنین کاری را انجام میدهند. نکته در این جاست که جست و جو در اینترنت کاملاً نسبت به مرزهای ملی بی اعتنا است؛ مردمانی که در غیر از فضای شبکه با هم غربیه هستند، بوسیله علائق مشترکی پیوند می یابند که هیچ ربطی به ملیتشان ندارد. اینترنت از این جهت در تضادی شدید با آنچه فیلسوفان «جامعة مدنی» مینامند قرار می گیرد، یعنی جامعه ای که خصوصیتِ آن پیوند دادن افراد بیگانه یا وحدت بخشیدن به آنها درون یک روال یا حوزة سیاسی است.
به همین دلیل اینترنت جدا از دلایل دیگر ،دارای این توان است که از لحاظ سیاسی ضدحکومت و برانداز باشد؛ اما شکل این براندازی بسیار عمیق است و این وضع صرفاً به خاطر این نیست که جاسوسان یا افرادی مانند آنها، به کمک اینترنت اکنون شیوهای تقریباً غیرقابل شناسایی از ارتباط با رهبران سیاسیشان را در اختیار دارند- امری که حقیقی و مهم است- یا این که تروریستها میتوانند در امنیتی نسبی اطلاعات را مبادله کنند؛ بلکه دلیل اصلی این وضع آن است که همة تعاملات بر روی شبکه می توانند بدون توجه به مرزهای ملی صورت گیرد. از آن جایی که جهان روابط بینالملل تاکنون عمدتاً به صورت روابط بین دولتها بوده است و وضع جدید به معنای آن است که اکنون فضایی در حال رشد از تماس و همکاری وجود دارد که دولتها، حتی در هماهنگی با یکدیگر کنترل ناچیزی بر آن دارند و از آن جایی که سلطه (authority) دولت- گرچه با قدرت (power) آن یکسان نیست- به طور غیرمستقیم بر آن قدرت تکیه دارد، این توان اینترنت در کاهش دادن قدرت دولتها از طریق به وجود آوردن فضایی برای فعالیتی بی اعتنا به آن، همزمان توانی برای کاهش دادن سلطة دولت هم هست. و به همین دلیل است که یک آنارشیست ممکن است از اینترنت استقبال کند.
دومین خصلت اینترنت عوامگرایی یا پوپولیسم آن است. در این مورد هم باید توجه داشته باشیم که این عوامگرایی نه در مرتبه ای سطحی بلکه در مرتبهای عمقی قرار دارد. در شرایط حاضر صلاحیت خاصی برای جست و جو کردن مطالب بر روی شبکه و مهم تر از آن مشارکتکردن در آن لازم نیست و هیچ نظام واقعی سانسوری که مشارکت افراد را در غیاب چنین صلاحیتهایی مانع شود وجود ندارد. تنها نوع سانسوری دولتهایی مانند دولت سنگاپور و یا شرکتهایی که دسترسی افراد را به شبکه ممکن میکنند، [برای جلوگیری از دسترسی به سایت های غیراخلاقی] پیشنهاد شده است مقصودی کاملاً متفاوت دارد. به علاوه با در دسترس بودن گسترده کامپیوترها در مدارس و کالجها و تأسیس کافههای اینترنتی، هزینه استفاده و وارد شدن به اینترنت آن قدر ناچیز شده است که از آنها هم کار چندانی برای مقابله کردن با عوامگرایی این سیستم به مثابه یک کل برنمیآید.
این خصلت عوامگرایانه اینترنت بیشترین شادی آنارشیستها را باعث میشود، چرا که به نظر می رسد امکان ایجاد اجتماع بینالمللی نوینی را به میان میآورد که در آن معمولیترین افراد میتوانند دسترس نامحدودی به جهان اطلاعات داشته باشد و کم اهمیتترین افراد میتوانند مستقیماً در شکلدهی به جهان دخالت کنند. افراد بر روی شبکه بر مبنای علائق و انتخابهای فردی خودشان عمل میکنند و همپیمان میشوند و انجام دادن چنین کارهایی تحت نظارت مرزهایی ملی یا قدرت هایی مسلط نیستند. تحقق آنارشی مثبت هنگامی کامل میشود که ما به این چشمانداز، تصویر دولتهای ناکامی را بیفزاییم که علی رغم قدرتهای قاهرشان عاجزانه به این وضعیت مینگرند.
گرچه این تحلیل و سناریویی که مجسم میکند، کاملاً تخیلی و بی اساس نیست، اما بر مبنای مفروضاتی است که نیاز به بررسی دارند. این سناریو تنها هنگامی واقعیت پیدا میکند که دسترسی نامحدود به دانش، باعث قدرت یافتن عموم باشد و بر همین قیاس در صورتی که ناتوانی در محدود کردن دانش به عامل تقلیل یافتن قدرت دولت شمرده شود.
دومین فرض این است که توانایی در مشارکتکردن در جهان اینترنت نیز به وجود آورندة قدرت یا به عبارت دیگر بوجودآورنده تأثیری بر پیامدها در جهان [واقعی] باشد.
یک نتیجهگیری مقدماتی مبنی بر این نظر که اینترنت ویژگیهای مثبتی برای آنهایی دارد که آنارشی را به عنوان یک آرمان تلقی می کنند، بیوجه نیست؛ اما تنها هنگامی کاملاً اثبات میشود که بررسیها، صحت برخی از مفروضات تعیینکننده در این نتیجهگیری را تاییدکنند.
2
برای ذهنی که آنارشی را به صورت شرایطی که باید از آن ترسید تلقی می کند، همان ویژگیهای اینترنت را که آنارشیستها تحسین میکنند، ممکن است نقص های آن شمرده شود. اینترنت زمینة کاملاً مستعدی برای توطئههای جنایتکارانه را در اختیار پستترین مخرج مشترک انگیزشهای انسانی میگذارد. البته چنین دیدگاهی هم دقیقاً همان مفروضات را می پذیرد، و بنابراین در معرض همان تردیدهایی قرار می گیرد که برای دیدگاه اول ذکر شد. کمترین چیزی که در این مورد می توانیم بگوییم این است که موضع بدبینانه نه ضعیف تر و نه قوی تر از موضع خوش بینانه است.
اما یک مسیر فکری دیگر وجود دارد که ارزش کاوش را دارد. این نظریه بر این ایده استوار است که اینترنت بیشتر از آنارشی سیاسی، آنارشی اخلاقی را ترویج می کند و این که آنارشی اخلاقی ذاتاً ویرانگر است. برای بررسی این موضوع لازم است که نگاهی کمی دقیق تر به ایده تربیت اخلاقی بیندازیم .در این جا من تنها میتوانم طرح مجملی از روندی فکری را ارائه دهم که برخی از تأکیدات نسبتاً جزیی در آن بر روان شناسی اخلاقی تکیه دارند.
من از کلمه «پسندها» (preferences) به عنوان اصطلاحی ژنریک برای آن انگیزش های انسانی مثل اشتیاق، علاقه، کنجکاوی و غیره استفاده خواهمکرد که نوعی عنصر سنجشی مثبت در خود دارند و در مقابل آنهایی قرار میگیرند که سبعانهتر هستند، مثل ترس، خشم، آشفتگی و غیره. «پسندها» به این معنا دست کم تا حدی طبیعی هستند؛ به این معنا که پیش از این که اجتماعیشدن استقرار یابد، حتی شاید پیش از آن که اجتماعی شدن آغاز شود، برخی از چنین پسندهایی در انسانها وجود دارند و ما میتوانیم بر اساس آنها رفتارهای انسانها را توضیح دهیم. فرآیند اجتماعیشدن فرد را میتوان به عنوان پالایش این پسندها از طریق فرآیند پذیرش تأثیرات خارجی تلقی کرد.
بنابراین به این معنا،میل به بیانکردن خود امری طبیعی محسوب میشود؛ بدون چنین میلی انسانها زبان نمیآموزند.اما این پسند،فی نفسه، به معنای واقعی کلمه،متنافر (incoherent) است؛ تنها با بهدست آوردن زبانی توارثی و ابداع نشده است که این میل را می توان به درستی درک کرد.[اما از طرف دیگر] کسبکردن چنین زبانی به تسلیمشدن این میل طبیعی به خودبیانگری، در برابر قواعد جامعه سخنگویان آن زبان وابسته است.
به نظر من چیزی شبیه مثال بالا را میتوان در مورد اخلاقیات هم بیان کرد. تکانههای طبیعی که در کانون اخلاقیات قرار دارند و به عبارتی، بنیادی فعال برای خودآگاهی اخلاقی را تشکیل می دهند، هرچه که باشند، هنگامی چارچوبشان معین میشود که در معرض فرآیند پالاینده مجموعه ای به ارث رسیده و ابداع نشده از ارزشها و آداب قرار گیرند. به نظر من اشتباه هست که تصور کنیم امور به علت آن که تمایل به آنها وجود دارد، دارای ارزش می شوند؛ برعکس امیال ما هنگامی شکل میگیرند که آنها را با آنچه میآموزیم تطبیق میدهیم ،تطبیقدادن با آنچه تجربه جمعیِ به ارثرسیده میل داشتن به آنها را دارای ارزش میداند یا به عبارت دیگر آنها را ارزشمند تلقی میکند. بنابراین برای مثال، به عقیدة من علاقه به موسیقی، یک پسند طبیعی است، اما در عین حال علاقه ای است که پختگی خود را از طریق تطبیق یافتن با یادگیری دربارة اشکال و ترکیببندیهای موسیقیایی بدست می آورد که تجربة جمعی آنها را اهدافی مناسب برای تحقق یافتن آن پسند میشمرد.
بر این اساس، تربیت اخلاقی در سال های اول زندگی آشکارتر است، اما به طوری بی پایان ادامه می یابد و در همه مرحله شکل آن مشابه است، در معرضقراردادن و تعدیلکردن پسندهای طبیعی با تأثیرات روند اجتماعیشدن. این روند، هماهنگ شدن پسندهای انسانهایی را که در غیر این صورت جدا از هم میبودند، را به عنوان پیامدی مطلوب باعث خواهد شد. و بنابراین بوجود آوردن جامعة متمدن را ممکن می کند. به طور خلاصه تربیت اخلاقی یک روند اجتماعیشدن است، و بنابراین به نظر من اتفاقی نیست که معمولاً منحرفان جدی اجتماعی، مثلاً قاتلان زنجیره ای، به شکلی ریشهای به علت سابقه اختلال روانیشان از خودبیگانه شدهاند.
اکنون نکته تکاندهنده در مورد اینترنت این است که شکلگیری آنچه را که من «هم آمیزی مطلق علائق» مینامم ممکن و حتی تشویق خواهدکرد.منظور من از این اصطلاح این است که توانایی پرسهزدن صرف در شبکة ساختارنیافتهای از پسندها است که صرفا مجال همسانی (congruence) - و نه هماهنگی (coordination)- را فراهم میآورد. وبگردها این فرصت را دارند که در جست و جوی افراد با روحیههای مشابه با خود باشند و آن نوع تأثیرات اصلاح و تزکیه کننده را که در فرآیندهای طبیعی یادگیری عمل می کنند نادیده بگیرند. این وضعیت بارزتر از همه شاید در مسائلی مانند شبکه های پورونوگرافی کودکان خود را نشان میدهد که مانعی در برابر جلوی پسندهای شریرانه وجود ندارد، چرا که وبگرد میتواند آن چیزهایی را که مانع این نوع پسندها می شوند، نادیده بگیرد و سپس تمایل این وبگرد با دریافت کردن پاسخ های تأییدکننده از جانب افراد دارای پسند مشابه، تقویت میشود.
پیامد منطقی چنین وضعیتی فروپاشی اخلاقی است و نه یگانگی اخلاقی. این فروپاشی به معنای بد کلمه آنارشیستی است، چرا که وسیلهای برای انتشار یافتن و به هم پیوستن پسندها خودساختهای از هر نوع است. یقیناً چنین وضعیتی هرگز نمی تواند مطلق شود، چرا که همیشه درجهای از ارتباط مورد نیاز است، ارتباط برقرارکردن به نوعی زبان نیاز دارد و این امر به نوبه خود به تسلیم کردن پسندهای شخصی به تأثیرات اجتماعیکننده- به طریقی که پیش از این توصیف شد- نیاز دارد. علاوه بر این خود پیوندیافتن پسندهای خودساخته به فعالیتی همگام و به میزانی از نظم و انضباط اجتماعی نیازمند است. اما آنچه که این روش نوین برقرار شدن تماس بین انسانها امکانپذیر میکند، انتشار یافتن گستردهتر تمایلات آزاد شده، بدون تأثیرات پالایندهای است که به طور طبیعی بر آنها لگام میزند و آنها را محدود میکند.
3
مقصود من از این خط فکری به راه انداختن جاروجنجال نیست. تنها مقصود این است که یادآوری شود اینترنت در واقع ابزاری با امکانات جدید است که باید به درک عمیقی از آن رسید. منظور من از ترسیم این خط فکری که نتیجهگیری معینی را به دست میدهد، برانگیختن بحث در این مورد است و نه مانعشدن از سایر نتیجهگیریها. مسئله مهمتر اینکه اگر مدعاهایی را که مطرح کردم بتوان ثابت کرد، هیچ استلزام صریحی از نحوه عمل در برابر آنها به دست نمیآید، اگر اصلاً بشود عملی در این باره انجام داد.
و شاید خودتان هم چنین اىمیل هایى را فرستادهاید. تامل درباره این پدیده بیانگر نوعى بىتوجهى به افرادى است که با آنها از طریق ایمیل ارتباط برقرار میکنیم؛ به این معنا که در ارتباط اینترنتى برخلاف ارتباط مستقیم و غیرمجازى نیاز به ابراز خودکار توجه و احترام به عنوان پیششرط ارتباط وجود ندارد و احتمالاً بسیارى از افرادى که اىمیل هاى تند و توهین آمیز براى افراد ناآشنا مىفرستند، غیرممکن است در یک ارتباط با یک فرد غریبه به صورت رو در رو چنین سخنانى را اظهار کنند.
تا حدى این تفاوت را مىتوان بر مبناى خصوصیات واضح اىمیل توضیح داد:
اول آنکه: اىمیل معمولاً به طور خودانگیخته و فورى نوشته مىشود و بنابراین احتمال بسیارى وجود دارد چیزهایى با عجله در یک اىمیل نوشته شود که اگر فرد زمانى را صرف تامل میکرد، اصلا آنها را بیان نمىکرد.
دوم آنکه: اینترنت تسهیلکننده نوعی ارتباط تقریباً گمنام است. بنابراین ما در زندگىهاى مجازىمان بر روى اینترنت با احتمال بیشترى ممکن است با افرادى ارتباط برقرار کنیم که هرگز ملاقاتشان نکردهایم و قرار هم نیست ملاقاتشان کنیم و آنها هم چیزى درباره ما نمىدانند.
در چنین وضعیتى احتمال بیشترى وجود دارد که ما با این افراد به طریقى رفتار کنیم که گویى آنها سوژه هاى کاملاً انسانى نیستند.
سوم آنکه: ارتباط از طریق اینترنت همراه با فاصلهاى جغرافیایى است که بسیارى از موانع را که براى ابراز رفتار پرخاشگرانه در دنیاى واقعى و غیرمجازى وجود دارد، برطرف مىکند.
دست کم به خاطر فرستادن اىمیلى توهینآمیز مشتى حواله صورت شما نمىشود، در حالى که در ارتباطى رو در رو چنین واکنشى به ناسزاگویى بسیار محتمل است.
گرچه همه این عوامل مهم هستند، اما تنها بخشى از ماجرا را بیان مىکنند. امرى که به همان اندازه مهم این است که قواعدى که ما براى استفاده از اىمیل آموختهایم، بسیار سردستىتر از سایر اشکال ارتباط نوشتارى است. براى مثال بسیارى از افراد هنگام نوشتن اىمیل به قواعد نامه نویسى مانند اداى احترام آغازنامه، استفاده از حروف بزرگ، جملات کامل، عبارت تعارفآمیز انتهاى نامه و مانند آن و حتى گاهى املاى صحیح کلمات فکر نمىکنند.
امتیاز این غیررسمى بودن در مرتبه اول افزایش سرعت است؛ اما این امتیاز در اغلب موارد به قیمت بىتوجهى به شخصى که اىمیل را مىخواند، تمام مىشود.
قواعد استفاده از اىمیل براساس این فرض هستند که در ارتباط بیش از همه محتواى پیام است که اهمیت دارد و نه برداشتها و احساسات شخصى که پیام را دریافت مىکند.
این نحوه ارتباط بسیار متفاوت از نوشتن نامه معمولی است که در آن بسیارى قواعد سبکى سنتى، که برخى از آنها هنوز هم رایجند، دقیقاً براى برقرارى ارتباطى محترمانه، گرچه کلیشهاى، با دریافتکننده نامه به کار مىروند، مثلاً عدم ابراز احترام در ابتداى یک نامه کاغذى در بسیارى اوقات علامتى از بىاحترامى شمرده مىشود.
ادعاى من این نیست که افرادى که با یکدیگر اىمیل مبادله مىکنند براى همه احترامى قائل نیستند، مسلماً در بسیارى موارد این گونه است.
مسئله اصلى این است که ضرورتى براى نشان دادن چنین توجه و احترامى احساس نمىشود. در بسیارى از اىمیل هاى کوتاه و سطحى که افراد روزانه براى یکدیگر مىفرستند چنین توجهى دیده نمىشود؛ و در نتیجه گرایشى به بىتوجهى به اینکه اىمیل ها چه اثرى بر گیرنده دارد - هنگامى که محتواى پیام چنین توجهى را ایجاب مىکند (مثلاً هنگامى که اى میلى توهین آمیز فرستاده مى شود) - وجود دارد.
به عبارت دیگر غیررسمى بودن و سرعت ارتباط از راه اىمیل در شرایطى معین ضرورت مسلم اخلاقى رفتار با افرادى را که با آنها ارتباط برقرار مىکنیم، به عنوان سوژههاى کامل انسانى بر هم مىزند.
از دیدگاه دکتر عاملی فضای مجازی مولود به وجود آمدن صنعت ارتباطات حاضر با غایب است. از زمانی که صنعت ارتباطات در قالب علائم مورس شکل گرفت انسان برای اوّلین بار توانست ارتباط با غایب را در بستر جهان فیزیکی تجربه کند. بعد از این نوع ارتباط، یک نوع ارتباط تک سویه و مجازی در قالب تولیدات سینمایی، رادیویی و تلویزیونی شکل گرفت. از این به بعد است که ما شاهد یک فضای ارتباطی جدید با ویژگیهای منحصر به فرد هستیم.
به گفته دکتر عاملی، جهان مجازی به معنای واقعی یک جهان است. یعنی تمام ظرفیتهای جهان واقعی را درون خودش تکرار میکند. بسیاری از مقولههای جدی زندگی روزمره مثل کار و شغل ، نظام بانکداری، خرید و فروش و حتی سرگرمیها را نیز میتوان در آن یافت، جهانی که جهان همهرسانه نیز هست. رادیو، تلویزیون و سینما همه نه با کاراکتر خودشان بلکه با کاراکتری کاملا متفاوت در این جهان تکرار میشوند.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در پاسخ به این سئوال که ایران چقدر وارد این جهان مجازی شده است، میگوید: ما بصورت جدی وارد این جهان شده ایم و اجزاء جدی از عناصر ایرانی وارد این جهان شده است و می توان گفت ما از یک "ایران مجازی" با خصیصه خاص ملی این جهان برخوردار شده ایم. برای ورود کاربردی به این جهان به یک زیر ساخت قوی صنعتی نیازمند هستیم که در درجهی اول صنعت مخابرات است.
البته در این رابطه نیز در ایران قدمهایی برداشته شده است. به خصوص در تهران 220 کیلومتر کابل نوری کشیده شده است که یک زمینه سخت افزاری مناسب برای شکل گیری "تهران مجازی" فراهم آورده است.
به نظر من اینترنت پر سرعت یک ضرورت قطعی برای این فضاست. باید یکسری اقدامات اولیه در این زمینه برداشته شود، اقدامات اولیه به این معنا که اولا فرهنگ مجازی باید در ایران توسعه پیدا کند، ما یکی از پر سرعتترین ضریبهای استفاده از اینترنت را در خاورمیانه داشتیم یعنی 2900 درصد رشد در 5 سال گذشته.
این نشان دهنده این واقعیت هست که جامعه ایرانی به لحاظ فرهنگنی، از انگیزه گسترده حضور و زندگی مجازی برخوردار است. این انگیزه و معرفت اجتماعی، منبع قدرتمندی اسب برای بهره گیری از کارکردهای حرفه ای و معیشتی این فضا.
وی اینگونه ادامه میدهد که: از طرف دیگر تجربهی این فضا در کشور ما توسعه پیدا کرده است. ما حدود یک میلیون بلاگر در تهران داریم که لزوما همهی آنها فعال نیستند ولی این نشان دهندهی یک جامعه جدی در فضای مجازی است. نهادها و سازمانهای ما همه دارای وبسایت هستند. حتی اشخاص نیز به ایجاد وبسایت علاقه نشان دادهاند. بخشی از نقل و انتقالات ما در بانکها مجازی شده است.
این مجموعه نشان از یک روندهای جدی جهت حضور در فضای مجازی است. قدم های خوبی برداشته شده است، اما ایدهآل نیست و نمیتوان آن را با کشورهای توسعه یافته مقایسه کرد. به نظرم هنوز نه از ظرفیتهای کافی برخوردار هستیم و نه از آنچه داریم به خوبی استفاده میکنیم. در واقع جهان مجازی ما یک جهان رها شده و غیر هدفمند است. این فضای غیر حرفه ای و غیر کارکردی می تواند ما را صرفا گرفتار آفت های این فضا کند و از مزایای این فضا بی بهره بمانیم.
از نگاه دکتر عاملی، دانش فضای مجازی در کشور ما بسیار دانش ضعیفی است . حتی میتوان این ادعا را نیز داشت که جامعه مهندسی ما نیز از ظرفیتهای فضای مجازی و زیرساختهای آن و ساختمان متفاوت آن نسبت به فضای واقعی، مطلع نیست.
ما نیازمند آنیم که یک آموزش ابتدایی عمومی در کشور ایجاد کنیم. مثلا آموزش این مطلب که تفاوت یک کتاب در این فضا با یک کتاب چاپی چیست و یا اینکه وقتی یک کتاب در قالب صفحات وب قرار میگیرد ساختارش چگونه تغییر میکند. اولا تبدیل به عدد میشود پس شما هر تغییری در این کتاب میتوانید ایجاد کنید یعنی مثل اعداد ریاضی میتوانید با آن کار کنید.
نکتهی دیگر اینست که کتاب مجازی از امکان جستجوی متفاوت برخوردار است. شما در کتاب چاپی باید حتما یک سری منابع داشته باشید. منبع شما باید در متن هم چاپ شود ولی در فضای مجازی میتوان از هایپرلینک استفاده کرد و کتاب در واقع فقط یک کتاب نیست، بلکه از طریق یک نظام بین متنی تبدیل به یک "همه کتاب در موضوع خود" می شود.
هر جایی که متعلق به دیگران است را میتوان هایپرلینک کرد و این هایپرلینک یک "جهان کتاب در کتاب" به وجود میآورد. به این ترتیب شما میبینید که یک کتاب دایرهالمعارفی در حوزهی کاری خودش است. بنابراین کتاب دیجیتال با کتاب چاپی تفاوت عمده دارد. بسیاری از مقولات دیگر هم همین خصیصه را دارند.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد اینست که خیلی کارهایی که انجام میشود، انسان با بنیادها و زیر ساختهای آن آشنا نیست. فضای مجازی از لحاظ انجام کار، یک "فضای خود راهبر" است. یعنی وقتی شما وارد آن میشوید با یک ساعت وقت گذاشتن میفهمید که باید چه کاری در آن انجام دهید. خودش راه را نشان میدهد، بنابراین کار با آن راحت است اما نسبت کارایی فرد در این فضا بستگی به دانش مجازی خود فرد دارد.
عضو گروه ارتباطات دانشگاه تهران همچنین در این خصوص که دانشگاه مجازی از چه ویژگی متفاوتی برخوردار است میگوید.: دانشگاه مجازی از دانشگاه واقعی جدا نیست. دانشگاه مجازی مبتنی بر تجربههای دانشگاه واقعی است یعنی در دانشگاه مجازی نیز تلاش می شود همه عناصر کلاسی و دانشگاهی در دانشگاه واقعی بکار گرفته شود، با این تفاوت که کلاس در فضای دیجیتال، واقعی مجازی، غیر مرکزی و تعاملی همزمان با ظرفیت همه جهان تحقق پیدا می کند. در این فضا کلاس، فضای آموزشی، تعامل استاد و دانشجو و جایی برای کنارهم بودن دانشجویان و حتی حس مسئولیت حضوری کلاس فراهم شده است.
بنا براین حس یادگیری در یک فضای جمعی در دانشگاه مجازی نیز پیش بینی شده است.
درون این فضا نیز گاهی امکاناتی را به وجود میآورند که قویتر از جهان واقعی است. به نوعی حس جمعی را به وجود میآورند و ساعت مشخص میگذارند. این فضا غیر مرکزی و پراکنده است. ممکن است یک نفر در امریکا باشد و یک نفر در تهران، اما با ساعت مشخص میتوانند در یک فضای زنده به تعامل با استاد بپردازند. در واقع دانشگاه مجازی از خصلت چند فرهنگی، چند مکانی و چند ظرفیتی بالا برخوردار است.
سرعت در فضای آموزش مجازی خیلی بیشتر از فضا ی واقعی است و آموزش بسیار متراکم است. برخلاف فضای واقعی که استاد ممکن است با تاخیر و تانی مطالب را به دانشجو منتقل کند، در فضای مجازی فرایند آموزش سریعتر است یعنی فرد نیازمند سرعت است.
نقدی که برخی به آموزش مجازی دارند نیز همین است چرا که دانشجویانی که عادت به فضای مجازی ندارند نمیتوانند خود را سریع وفق دهند، اما طبیعت این فضا هیجان و سرعت است و در واقع با ذهن آنالوگ در این فضا حرکت کردن، امکان پذیر نیست.
کسانی در این فضا موفق خواهند بود که تجربهی فضای واقعی را داشته باشند. این سیستم خیلی نظام مند است و پیچیده تر از دنیای واقعی است. بنابراین ذهن باید خیلی به مقولههای واقعی نزدیک باشد تا بتواند این مجاز را بسازد.
اصلا جهان واقعی آمده تا بگوید که در کنار فضای واقعی و با توانایی های فضای واقعی ولی با ضریب قدرت بیشتر قادر به ارائه خدمات است. تلاش این فضا "تولید واقعیت تقویت شده" است. بنابراین طراحان این فضا باید بصورت گسترده و عمیق فیزیکی و در عین حال مجازی فکر کنند و این پاردوکس جدی تعامل بین این دو جهان است.
زیستن در لحظه
از آنجا که بیل گیتس به عنوان مدیری نمونه و موفق در عرصه فعالیت های اقتصادی بین المللی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، نگاهی هرچند کوتاه به عوامل تأثیرگذار در توفیق جهانی این مدیر توانا و همکاران او بدون شک می تواند برای مدیرانی که در اندیشه دستیابی به راهکارهای کاربردی برای موفقیت بیشتر سازمان خود هستند، الگوئی کارآمد باشد. از همین رو، برای نیل به این هدف گزیده ای از معیارهای راهبردی مدیریت شرکت مایکروسافت را که در پی می آید برای اعضاء محترم انتخاب نموده ایم:
بیل گیتس درسال 1955 میلادى درشهرسیاتل آمریکا به دنیا آمد. پدرش وکیل و مادرش آموزگار بود. در دوران دبیرستان با رایانه آشنا و به آن علاقه مند شد و از 13 سالگى نوشتن برنامه هاى رایانه اى را شروع کرد و اولین نرم افزار خود را که یک بازى ساده رایانه اى بود در همان سن نوشت. او این کارها را به همراه دوستش پل آلن (PAUL ALLEN) انجام مى داد. پل دو سال از او بزرگتر بود و مهارت خاصى در سخت افزار نیز داشت. در سال ۱۹۷۳ به دانشگاه هاروارد وارد شد و در آنجا با استیو بالمر (STEVE BALLMER) ـ از مسؤولان فعلى شرکت مایکروسافت ـ آشنا شد. یک سال بعد در 19 سالگى دانشگاه را ترک گفت تا به همراه دوست دبیرستانى اش پل آلن شرکت مایکروسافت را تأسیس کند. در ابتداى راه، برنامه زبان بیسیک (BASIC) را ارائه دادند. کار شرکت با 40 کارمند و فروش سالانه 2/4میلیون دلار آغاز شد. در سال 1980 شرکت با ارائه سیستم عامل براى ریزپردازنده هاى ۱۶ بایتى 8088 اینتل که به سفارش شرکت IBM انجام شد به شهرت و ثروت رسید. یک سال بعد اولین نسخه سیستم عامل WINDOWS از سوى شرکت عرضه شد. در سال 1992 شرکت مایکروسافت با انتشار نسخه WINDOWS 1، 3 اولین سیستم عامل گرافیکى را ارائه کرد که قبول عام یافت و این مقبولیت با انتشار نسخه هاى 95، 98 ، 2000 و XP به اوج رسید. به گونه اى که هم اکنون بیش از 95درصد کاربران رایانه هاى شخصى در دنیا از نرم افزارها و محصولات مختلف این شرکت استفاده مىکنند. امروزه مایکروسافت شرکت بزرگى است که سالانه بیش از ۲۵میلیارد دلار درآمد دارد و 50 هزار کارمند آن در 78 کشور و منطقه در سراسر دنیا مشغول کار هستند. مایکروسافت براى سال جارى میلادى 5/2 میلیارد دلار در امور تحقیق و توسعه هزینه مى کند. بیل گیتس به عنوان مؤسس و رئیس شرکت با بیش از 77 میلیارد دلار ثروت سالهاست که عنوان ثروتمندترین فرد دنیا را به خود اختصاص داده است. گیتس در سال 1994 ازدواج کرد و با همسرش بنیاد خیریه اى با 24میلیارد دلار سرمایه تأسیس کرده که در امور بهداشت جهانى و آموزش فعالیت مى کند.
او تاکنون دو کتاب منتشر ساخته و در آن نظرات خود را راجع به نحوه اداره شرکتش و نیز فناوریهاى عصر اطلاعات و آینده آن ارائه کرده است:
در سال 1995 کتاب «جاده پیش رو» و در سال 1999 کتاب «سرعت اندیشه». این کتاب به 25 زبان ترجمه و در 60 کشور جهان منتشر شده است. علاوه بر آن، او با ملاقاتها و مسافرتهاى متعدد و سخنرانى در مجامع مختلف که تفصیل همه آنها در سایت خود او در اینترنت آمده است، جزئیات افکار و اندیشه هاى خود را به عنوان یکى از تأثیرگذاران عصر دیجیتال ارائه داده است.
در این مقاله مجموعه اى از افکار و عقاید او در زمینه ویژگیهاى عصر دیجیتال، اینترنت شاهراه اطلاعاتى، سیستم عصبى دیجیتالى، الگوى زندگى و کار شبکه اى، فناورى اطلاعات، شتاب تغییرات در کسب و کار، کارهاى دانش بر و کارکنان فرهیخته، مدیریت دانایى و ابزارهاى دیجیتالى مدون و درقالب یک مصاحبه ارائه شده است. مصاحبه فعلى هم هیچگاه صورت نگرفته است و تنها به عنوان شکل وقالبى براى تفکیک و تنظیم و عرضه نظرات او در بخشهاى مختلف انتخاب شده و بنابراین گاه در پاسخ ارائه شده به یک سؤال، از لابه لاى کتابها، سخنرانى ها و مقالات او مطالبى استفاده شده است.
به هر روى این مقاله تلاشى است براى مرور کلى اندیشه هاى یکى از معماران برجسته عصر دیجیتال. مرد خودساخته اى که در 19 سالگى دانشگاه را رها کرد تا شرکتى تأسیس کند که امروزه غول نرم افزارى جهان محسوب مى شود و خود با تصاحب بیشترین ثروت در دنیا بیش از هر فرد دیگرى در تاریخ نیز ثروت و افراد ثروتمند آفریده است. ویژگى «عصر اطلاعات» از نظر شما چیست؟ اطلاعات یک ابزار جدید کسب و کار است و مى تواند به سرعت اندیشه جابه جا شود و حرکت کند. اگر ویژگى دهه 80 رویکرد به کیفیت و دهه 90 دوران مهندسى مجدد بوده است، ویژگى دهه 2000 سرعت است. شرکتهاى موفق آنهائى هستند که اطلاعات به آسانى در آنها جریان دارد. اگرمى خواهیدشرکت طراز اول باشید، باید اطلاعات بیشترى به دست آورید و به آن سریعتر عمل کنید.
من یک باور ساده اما قوى دارم: آنچنان که اطلاعات را جمع آورى، مدیریت و استفاده مى کنى، پیروز مى شوى یا شکست مى خورى. قرن بیست و یکم قرن شتاب خواهدبودوسرعت تغییر. کلید موفقیت کسب و کار در این قرن "سرعت اندیشه" است. شما به عنوان مؤسس... من لفظ «مؤسس» را نمى پذیرم، زیرا حاکى از آن است که من اول مؤسس بوده ام و سپـس یـک پدیدآورنـده نـرم افزار. درحالى که من یک مهندس نرم افزار هستم که تصمیم گرفتم یک تیم را جمع کنم. ما از ابتدا کـه شـرکـت را تأسیس کردیم، شرکت بزرگ نبود و بلکه بسیار ساده بود. تیم در طول زمان رشد کرد و محصولات نرم افزارى جدید عـرضه کرد. زمـانى که مـن و پل، مایکروسافت را تأسیس کردیم، صرفاً به کار نرم افزار پرداختیم. البته پل از من واردتر بود و چه بسـا مى خواست یـک شرکت سخت افزارداشته باشیم. در این زمینه ما بحثهاى زیادى با هم داشتیم. این فکر را با پل از دوران دبیرستان داشتیم. من به پل گفتم ریزپردازنده اینتل 8088 به اندازه کافى قدرتمند نیست و بنابراین، ما بایدیک شرکت را راه اندازى کنیم.
بعدازیک سال و نیم کار پیاپى به عنوان اولین محصولمان Basic را نوشتیم. در سال 1983 به فکر افتادم هیأت مدیره اى از افراد برجسته و خبره بگمارم و از مشورتهایشان استفاده کنم. Jim Towine را به عنوان اولین رئیس مایکروسافت آوردیم و به مرور افراد مستعد را جذب کردیم. پس از آن Jon Shirley را آوردیم که کار تیمى را به خوبى بلد بود و به کسب و کار علاقه داشت. پس به نظر مى رسد شرکت کاملاً متکى به شما باشد؟ نه کاملاً. من از جوانترین مدیر عامل هائی هستم که مى توانید در شرکتها سراغ بگیرید. تغییر مدیرعامل معمولاً یک انتقال توأم با خطر براى سازمان است. اما من سعى کرده ام سیستمى پدید آورم که متکى به فرد نباشد. دارایى حقیقى شرکت ما کارکنان ماست.
باید به کارکنان اجازه داد وظایف و کارهایشان را به خوبى مدیریت کنند. امروزه شما چکار مى کنید؟ من در مقام رئیس شرکت بیشتر درصدد جذب و به کارگیرى افراد نخبه، بستن قراردادهاى جدید و فروش نرم افزار هستم. استخدام افراد باهوش از همان ابتدا مهمترین نکته براى ما بوده است. بسیار تلاش کرده ایم که افراد متناسب با فرهنگ سازمانى خود را پیدا و جذب کنیم. مایکروسافت اکنون به یک شرکت عظیم تبدیل شده است. چگونه یک شرکت چند ده هزار نفرى را اداره مى کنید؟ نگهدارى و هدایت شرکتهاى بزرگ در سطح عالى بسیار مشکل است. منظور من جذب و استخدام و نگهدارى کارکنان بزرگ و داشتن آرمان والاست. کار ما نوشتن نرم افزارهاى عالى است. ما باید در این زمینه برتر باشیم. به زمینه هاى دیگرکارى نداریم. ما به خوبى مى دانیم چطور استخدام کنیم، چطور مدیریت کنیم و چگونه محصولات نرم افزار جهانى تولید کنیم. ما شرکتى به وجود آورده ایم که مى خواهد نرم افزارهاى برتر بنویسد و کارکنان بزرگى داریم که این ارزشها را نگه مى دارند. شرکت ما براى این هدف خاص تأسیس شده است.
کسب و کار ما همین است. تولید محصولات برتر، ملاقات و نشست با مشتریها، تماسهاى تلفنى و جذب و به کارگیرى کارکنان باهوش. فکر مى کنید چه وقت رشد مایکروسافت به انتها مى رسد؟ ما بر اساس رویکرد درازمدت خود معتقدیم این کسب و کار به صورت سیکلى جلو مى رود، یعنى فراز و نشیب دارد. ما به کسب سود خود مطمئنیم. البته تولید نرم افزارهاى برتر سود بیشترى دارد. تنها سؤال این است که چگونه رهبرى خود را در تولید و عرضه نرم افزار حفظ کنیم. ما نسبت به توانایى خود در این زمینه اطمینان داریم. ما یک شرکت با آینده غیر قابل باور هستیم. فکر مى کنید روزى مایکروسافت از بین برود؟ بى تردید روزى فرا خواهد رسید که ستاره بلندپروازى، گوى کسب و کار را از دست مایکروسافت برباید.تنها امید من آن است که آن روز 50 سال دیگر باشد نه 2 یا 5 سال دیگر. آرمان شرکت طى سالها چه تغییراتى داشته است؟ چشم انداز اولیه شرکت عبارت بود از: یک رایانه شخصى PC در هر خانه و روى هر میز.
در این بیست و چند سال این آرمان را تغییر دادیم و تکمیل کردیم: در هر زمان و هر مکان و روى هر دستگاهى. یعنى ایده آل آن است که روى هر میز و هر خانه و هر اتاق و هر ماشین و هر جیب یک کامپیوتر باشد. آرمان جدید مایکروسافت عبارت است از: توانا ساختن مردم به اینکه نرم افزارهاى عالى و برتر را در هر زمان و مکان و روى هر دستگاهى داشته باشند. از هدفهاى بى پروایانه کنونى آن است که رایانه شخصى را بسیار پرتوان تر از آنچه هست، کنیم، به گونه اى که ببیند، بشنود و یاد بگیرد. ما ناچاریم براى ساختن آینده درازمدت خود به خطرهاى بزرگى تن دهیم. بلوغ صنعتى هنگامى پدید مى آید که دیگر به خطرپذیرى نیاز نباشد، اما در صنایع روبه رشد باید همواره به استقبال خطر رفت تا بتوان فرآورده هاى نوین و بى مانند آفرید. رشد صنعت رایانه را مى توان با صنعت خودروسازى دهه 1920 یا هواپیماسازى دهه 1930 سنجید. پس معتقد هستید مایکروسافت مى تواند بهتر از این باشد؟ این مسأله بستگى به آن دارد که چطور سریعتر حرکت کنیم و افراد مناسب را براى آینده جذب کنیم.
من نسبت به روند پیشرفت خوشحالم، اما کارهاى بسیارى وجود دارد که باید انجام دهیم. بیشتر وقت جلساتى که من با بخشهاى مختلف مایکروسافت دارم، راجع به آن است که کارکنان باید کارها را بهتر انجام دهند. وقت کمى اختصاص دارد به کارهایى که خوب پیش رفته است. ما هنوز از آرمانمان که روى هر میز و در هر خانه یک کامپیوتر باشد، فاصله داریم. براى رسیدگى به کارها وقت خود را چگونه تنظیم مى کنید؟ وقت من در ملاقات با گروههاى تولید و سایر بخشهاى شرکت و مشتریان تقسیم شده است. علاقه شخصى من آن است که با گروههاى تولید کار کنم و بیشتر وقت ملاقات من با آنهاست. یک سوم وقت ملاقاتها نیز با مشتریان است. من مدیرى با جهت گیرى تولید هستم و بنابراین بیشتر وقتم در این جهت مى گذرد. البته من فرصت ندارم به کارهاى جزئى برسم. من مجبورم اطمینان حاصل کنم که کارکنان در جهت آرمان آینده ما حرکت مى کنند. اما در امور دیگر مثل جزئیات فروش و ... خبره نیستم. مشاورهاى فناورى هم دارم که از آنها بهره مى برم. ما در شرکت دو هفته داریم که هفته تفکر (THINK WEEKS) نام دارد که من مواردى را که همه کارکنان باهوش نوشته اند مى خوانم. پس به نظر مى رسد بیش از حد کار مى کنید؟ من ساعات زیادى کار مى کنم، البته نه مثل بعضى خیلى زیاد.
گاه روزهایى تا 14 ساعت کار مى کنم اما معمولاً 12 ساعت. در روزهاى تعطیل به ندرت از 8 ساعت بیشتر کار مى کنم. ما کارهاى زیادى داریم که مى توانیم بهتر انجام دهیم. آنچه مرا به سمت جلو مى برد کارکردن باافراد هوشمند است. تمام شرکت هاى موفق توسط تیمى از افراد به جلو مى روند و من خوشحالم که با تیم کار مى کنم. شغل من بهترین شغلى است که وجود دارد. من فردى خوش بین هستم و به پیشرفت اعتقاد دارم. من از اینکه در چنین دوره اى از تاریخ زندگى مى کنم خشنودم. نقش خانواده شما در این راه چیست؟ خانواده من یک انگیزه و اشتیاق حقیقى براى من است. شما ثروت هنگفتى به دست آورده اید و سال هاست ثروتمندترین فرد دنیا هستید، چرا خود را بازنشسته نمى کنید؟ این سؤال را معمولاً از من مى پرسند، پاسخ من آن است که دیـدگـاه اولیه من نسبت به رایانه هاى شخصى، دستگاهى بود با ظرفیت بیشتـر و قـدرت فـزونتر و استفاده وسیع تر نسبت به آنچه امروز بـدان دست یافته ایم.
بنابراین، وقتى هدف من این چنین بزرگ بوده شما نمى توانید براى دست یابى به چنین دیدگاهى در تمـامـى طـول عمـر خود از کار کنار بکشید. من هنوز رؤیاى رایانه شخصى را در سر دارم که بدون نقص کار کنـد. اگر روزى از مایکـروسـافت بـرویـد به چه کارى مى پردازید؟ باز هم به نرم افزار مى پردازم. البته من به بیوتکنولوژى هم علاقه مندم زیرا معتقدم در آینده نزدیک، انقلابى در بحث بهداشت جهانى ایجاد خواهد کرد. به همین دلیل در بنیاد گیتس هم روى این موضوع پروژه هایى دردست داریم. تفاوت شرکت هاى بزرگ و کوچک چیست؟ شرکت ها باید از هم درس بیاموزند. شرکت هاى بزرگ باید بدانند که استفاده مؤثر از فناورى یک اسلحه راهبردى براى آنهاست. این همان وادى است که شرکت هاى کوچک را مى تواند مضمحل سازد. شرکت هاى کوچک در حال حاضر در یک مسیر تأثیرپذیر قرار گرفته اند. البته اینترنت قواعد رقابت را تغییر داده و این فرصت را در اختیار شرکت هاى کوچک قرار داده تا سریع توسعه یابند و به مشترى توجه کنند و با رقباى بزرگ به رقابت بپردازند.
در زمینه کسب و کار خواندن چه کتابى را توصیه مى کنید؟ در زمینه کسب و کار اگر مى خواهید یک کتاب بخوانید کتاب «سال هاى خدمتم در «جنرال موتورز» اثر آلفرد اسلوان را بخوانید. شما به رشد و پیشرفت مایکروسافت اشاره کردید. انگیزه هاى پیشرفت را با توجه به این رشد سریع چگونه در کارکنان حفظ مى کنید؟ اگر شما به کارکنان خود به عنوان کسانى که مى توانند به موفقیت سازمان کمک کنند ننگرید همه فناورى هاى موجود در جهان هم نمى توانند انگیزه لازم را در آنها به وجود آورند. ما کارکنان بزرگ و خوبى داریم. اینان کلید موفقیت ما هستند. ما همواره در شرکت نیم نگاهى به رقبا داریم. من فکر مى کنم شعار پیروزى سر دادن، شعار درستى نیست. من هرگز خطاب به کارکنانم این شعار را به کار نمى برم، شما همواره پیروز نیستید، شما باید محصول و خدمات خود را بهتر کنید. ما مى دانیم که باید مسائل و مشکلات شرکت خود را بهتر از رقبا حل کنیم، این مسأله یک شبه به دست نمى آید. مسیرى طولانى است که باید کارکنان دائم به آن فکر کنند. آیا ما روبه پیشرفت هستیم؟ چطور مى توان پیشرفت را اندازه گرفت؟ ما هرگز راجع به چیزهایى که در آن موفقیت کسب کرده ایم حرف نمى زنیم.
ما همواره راجع به چالش هاى پیش رو حرف مى زنیم. این چالش ها پایان ناپذیرند. شما هیچ گاه در جلسه اى در مایکروسافت نمى شنوید که کسى بگوید بیایید پیروز شویم یا پیروز شدیم. چرا اینقدر نسبت به پیروزى و موفقیت موضع مى گیرید؟ موفقیت معلم بدى است. ما چالش هاى بزرگ و اهداف بزرگ پیش رو داریم. مایکروسافت محیطى است که ما راجع به اشتباهات بحث مى کنیم. ما افراد را تشویق مى کنیم که اطراف خود را براى چالش هاى جدید بنگرند و راهى براى مشارکت در موفقیت درازمدت شرکت بیابند. ما همه را به این مسأله متوجه مى کنیم که «چه مى کنیم» و «چگونه به بهبود نیاز داریم». این سؤال هایى است که من در مایکروسافت همه را تشویق مى کنم که همواره بپرسند، کارکنان ما یاد گرفته اند از جنبه هاى مثبت و منفى به پروژه هایمان بنگرند. من هر سال عادت دارم چیزى را که «ده اشتباه بزرگ مایکروسافت» مى نامم به روز کنم و کارکنان را ترغیب کنم راجع به درس هاى آینده شرکت صحبت و فکر کنند ما در مایکروسافت همواره خود را آسیب پذیر مى دانیم، از ۲۰ سال پیش تاکنون چنین بوده ایم. ما ضمن پیگیرى برنامه هاى درازمدت در زمینه پژوهش، همواره گوش به زنگ خبرهاى بد هستیم، من مى کوشم تا از خبرهاى بد امروز براى حل مسائل فردا کمک بگیرم.
خبرهاى بد چگونه مى تواند مهم باشد؟ به نظر من یکى از وظایف راهبردى مدیران عامل، جست وجو و پذیرش خبرهاى بد و تشویق سازمان به پاسخگویى مناسب به آن است. کارکنان باید اطمینان داشته باشند که خبرهاى بد نیز مانند خبرهاى خوب نزد مدیریت خریدار دارد. اگر به خبرهاى ناگوار نه با دید منفى بلکه به عنوان نشانه اى از نیاز به دگرگون سازى برخورد کنید شکستى درپى نخواهد بود. باید از آنها درس گرفت. باید به پیشواز خبرهاى بد رفت تا مواردى را که نیاز به بهبود دارند به شما نشان دهد. سرعت پاسخگویى به پیشامدهاى اضطرارى اصولاً معیارى براى درک توان یک سازمان است. نظام دیجیتالى اطلاعات باید سازمان ها را درتبدیل خبرهاى بد به فرآورده هاى بهتر یارى رساند. باور کنید که در مایکروسافت بسیارى از دستاوردهایى ما پیامد شکست هاى ما هستند. تجربه هاى شکست خورده در راهى درست، اشتباهات ارزشمندى هستند که باید آنها را ارج گذاشت.
مى توانید نمونه ها و مثال هاى عملى در این زمینه ذکر کنید؟ ما روش تهیه برنامه EXCEL را که پیشرفته ترین صفحه گسترده گرافیکى است وقتى آموختیم که در تهیه برنامه MULTIPLAN شکست خوردیم. شکست در زمینه تولید پایگاه داده پردازى OMEGA زیربناى ساخت برنامه ACCESS به عنوان پرطرفدارترین پایگاه داده شد. شکست در تهیه برنامه هاى MS AT WORK زمینه ساز تهیه نرم افزارهاى EXPEDIA براى امور مسافرت INVENTOR براى امور مالى و SIDEWALK براى فعالیت هاى سرگرمى و تفریحى شد. و نمونه اى از شرکت هاى دیگر؟ نخستین سازنده ناموفق پلوپز برقى در ژاپن شرکت غول آساى سونى است که امروزه رهبرى صنایع الکترونیکى جهان را دردست دارد. با شکایت مشتریان چگونه برخورد مى کنید؟ ناخشنودترین مشتریان بزرگ ترین منبع یادگیرى ما هستند. باید توجه خود را بر مشتریان بسیار ناخشنود متمرکز کرد. باید در کسب و کار، ساختار و سیاست هایى را اجرا کرد که شکایت ها را با شتاب و بى واسطه با راه حل ها پیوند دهد. مشتریان ناخشنود بزرگترین فرصت ها را در اختیار ما مى گذارند.
اگر از ایرادهاى مشتریان به جاى برخورد منفى و دفاعى براى خود فرصت یادگیرى و آگاهى فراهم آوریم، شکایت مشترى بهترین راهنماى بهسازى کیفیت فرآورده ها خواهد بود. شما به شکایت هاى مشتریان بیش از گزارش هاى مالى توجه کنید. فناورى اطلاعات چه نقشى در پیشبرد اهداف شرکت دارد؟ فن آورى اطلاعات، اطلاعاتى به مدیریت مى دهد که او را به فهم عمیق تر کسب و کار کمک مى کند و اینکه در کجا مى تواند رقابت کند و بازار بزرگ بعدى چیست و ... درصنعت،اطلاعات بایدجایگزین موجودى انبار شود. روان بودن جریان اطلاعات برجسته ترین ویژگى سازمان ها در عصر دیجیتالى است. روان بودن اطلاعات در سازمان همچون خون در رگ ها، راه حـل هاى فـردى و گروهى فراوانى را براى مشکلات سازمان با خود به همـراه مى آورد. ابـزارهاى دیجیتالى راه آسان دستیابى، پخش و به کـارگیـرى اطلاعات را بسیار هموار کرده است. شما مفهوم «کار اطلاعاتى» را زیاد به کار برده اید. منظورتان از این مفهوم چیست؟ کار اطلاعاتى INFORMATION WORK عبارت است ازپردازش اطلاعات توسط مغز انسان یا برنامه هاى کامپیوتر. به نظر من کار اطلاعاتى، کار فکرى است. بیشتر حجم کارى که در کشورهاى پیشرفته انجام مى شود کار اطلاعاتى است. به کارگیرى ابزارهاى دیجیتالى، شرکت را قادر مى سازد کار اطلاعاتى را با کارآیى، عمق و خلاقیت بیشتر انجام دهد. به تعبیر یک استاد دانشگاه MIT، تفاوت فرآورده هاى عینى (فیزیکى) و فرآورده هاى داده اى (اطلاعات)
مثل حرکت اتم ها (در حالتى که محصولى مثل خودرو یا رایانه تولید مى شود) و بایت هاست (در حالتى که کارى مثل تجزیه و تحلیل مالى انجام مى شود). باید در پى تبدیل کارهاى نیروبر به «کارهاى دانش بر» بود. کارهاى دانش بر یعنى افزودن اندیشه انسانى به داده ها براى حل مسائل. آیا مدیریت کارهاى دانش بر مدیریت خاصى است. آیا این همان است که شما از آن به عنوان «مدیریت دانایى» تعبیر کرده اید؟ بله. مدیریت دانایى یعنى گردآورى و سازماندهى اطلاعات، پخش و رساندن اطلاعات به کاربرانى که به آن نیاز دارند و بهبود مستمر اطلاعات از راه تجزیه و تحلیل داده ها و همکارى با دیگران. بنابراین مدیریت دانایى چیزى جز مدیریت روان اطلاعات و رساندن آن به کاربران نیازمند نیست.قطعاً مدیریت دانایى بدون هدف قرار دادن پخش اطلاعات درمیان کارکنان براى برنامه ریزى و اجراى امور و بدون پاداش دهى مناسب به کارکنان در برابر عرضه دانش خود به دیگران کارایى نخواهد داشت. باید به کارکنان در برابر همکارى و تلاش براى آموزش دیگران پاداش مناسب داد. آموزش نه تنها در کلاس ها بلکه در کنار میز افراد نیز باید جریان داشته باشد.
برخى از این سخن کهن که «دانایى توانایى است» تفسیر نادرستى دارند و گمان مى کنند باید دانایى را همچون زروسیم بیندوزند، در حالى که توانایى در سایه نگهداشتن و اندوختن دانش به دست نمى آید بلکه نشر و گسترش دانش مایه تواناترشدن مى گردد. بنابراین،مدیریت دانایى تنها یک ابزار است و نمى تواند هدف نهایى سازمان ها باشد. هدف نهایى، افزایش هوشمندى و بهره هوشى سازمان است. آن دسته از شرکت ها که از سرمایه هاى هوشى خود به خوبى بهره مى گیرند پیشتازان و رهبران بازار در سال هاى آینده هستند. همانگونه که محققین بیان می دارند توان یادگیرى و به عمل در آوردن پرشتاب آموخته ها بزرگترین مزیت رقابتى را در اختیار سازمان مى گذارد.
تنها به کمک نظام هاى دیجیتالى مى توان یادگیرى را در سازمان به شکل عادت درآورد. در گذشته تغییرات بسیار کند صورت مى گرفت، در حالى که امروزه شتاب تغییرات و دگرگونى ها بسیار زیاد است. چگونه با تغییرات باید برخورد کرد؟ در سال 1990 زمان عرضه یک خودرو از پیدایش اندیشه، طراحى، ساخت تا روانه شدن به نمایشگاه هاى فروش بیش از 5 سال طول مى کشد. در ساخت خودرو 150 عیب در 100 خودرو مشاهده مى شد ( 1/5 عیب در هر خودرو). در سال 1998 زمان عرضه به یک سال و نقص ها ى ساخت به 81 رسید (کمتر از یک عیب در خودرو). امروزه کوتاه کردن پاسخ به تغییرات پیش آمده در تولید در 8 ساعت کارى و بلکه تا 4 ساعت کارى یعنى در همان روز محدود شده است. بنابراین، فرهنگ شتاب را باید در سازمان ها جارى کرد. زیرا هر دگرگونى با خود فرصتى به همراه مى آورد و بنابراین سازمان ها باید به جاى سستى، از دگرگونى ها نیرو بگیرند. چنانچه بى تفاوت کنار بنشینیم جنبه هاى منفى دگرگونى ها به ما خواهد رسید، ولى اگر فعالانه گام در راه بگذاریم حتى مى توانیم جنبه هاى منفى را به جنبه هاى مثبت تبدیل کنیم. در ده سال آینده، روند کسب و کار بیش از 50 سال گذشته دگرگون خواهد شد. به همه کسب و کارها باید هشدار داد که حتى اگر تاکنون در وضعیت خود بى رقیب هستند ممکن است به زودى مورد هجوم بازیگران تجارت اینترنتى قرار گیرند. یعنى هیچ شرکتى نمى تواند موقعیت خودرادربازار ایمن ببیند. به باورمن راز سرآمد بودن هر شرکت آن است که تغییرات صحیح را در زمان مناسب انجام دهد.
اشاره:
یک گروه 1000 نٿره از آیندهشناسان و کارشناسان مسایل استراتژیک در عظیمترین پروژه آیندهشناسی نیروی هوایی آمریکا، که در سال 1995 انجام شد، آیندههای تیرهای را برای این کشور پیشبینی کردند و به پنتاگون هشدار دادند که اگر ....
در حالی که حمله مشکوک آمریکا به عراق ظاهراً به نٿع آمریکا پیش میرود، چند سوال استراتژیک وجود دارد که این روزها ذهن تحلیلگران مسائل امنیتی ـ نظامی را به خود مشغول کرده است:
• پیشزمینهها و انگیزههای آمریکا در حمله به عراق چه بوده است؟
• آمریکا چه اهداٿی را از حمله به عراق دنبال میکند؟
• پیامدهای این جنگ مشکوک برای جهان، منطقه خاورمیانه، و خصوصاً ایران اسلامی چه خواهد بود؟
جنگ عراق چنان رویداد غیرمتعارٿی است که حتی اگر بهعنوان یک نقطه عطٿ در تاریخ بشریت ارزیابی شود، عمیقاً گمراهکننده خواهد بود. جنگ عراق یک گسست بزرگ در روند تکوین نظام نوین جهانی است که رویاهای گذشته بشریت معاصر را نقش بر آب میکند و دلالت بر شکلگیری آیندهای دارد که تقریباً هیچ شباهتی به گذشته نخواهد داشت.
جنگ عراق یک سینگنال قوی از آنتنهای پنتاگون است که به جهانیان هشدار میدهد: شب ظلمانی بشریت آغاز شده است! اکنون جامعه جهانی به کٿاره انٿعال خود در برابر تجاوزگری شیطان بزرگ باید منتظر حوادث دردناکی باشد که زخمهای عمیق آن جز با ظهور سپیده مبارک التیام نخواهد یاٿت.
اگر در گذشته از کنار بعضی حقایق و آموزهها به سادگی میگذشتیم، این جنگ و حوادث پس از آن ما را لاجرم متقاعد خواهد کرد که ٿرآیند تکامل بشریت و کسب آمادگی برای حیات طیبه ٿراتر از آنچه که تصور میکردهایم، دردناک خواهد بود. وقتی دانش و قدرت ناشی از آن در تیول اٿرادی قرار میگیرد که تزکیه نشدهاند و برای لاپوشانی این واقعیت مدام بر طبل سکولاریزم میکوبند، چرا بشریت باید منتظر حوادثی غیر از این باشد؟!
مسکوتگذاشتن آموزههای قدسی و بیاعتنایی رنجآور بشریت و حکومتها به خوندلهایی که اولیای الهی خوردهاند، آیا نباید هیچ کٿارهای داشته باشد؟ با این همه بهنظر میرسد که ٿرارسیدن شب ظلمانی بشریت متضمن این بشارت بزرگ است که تا ظهور سپیده مبارک چیزی نمانده است.
شوک ناشی از جنگ عراق، جهانیان را مجبور به یک خانهتکانیٿ ذهنی اما دردناک خواهد کرد؛ خوشباوریها و سادهانگاریها جایشان را به واقعبینی خواهند سپرد؛ و تٿکر خطی که آینده را استمرار گذشته میبینید به زودی منسوخ خواهد شد.
در آینده نزدیک شاهد اشاعه الگوی نوینی از تٿکر موسوم به تٿکر غیرخطی خواهیم بود که میتواند گسستهای ناگهانی در روندهای جهانی را بٿهمد و هضم کند، و بپذیرد که گذشته لزوماً نمیتواند چراغ راه آینده باشد. در جهان ٿردا، آینده چراغ راه آینده خواهد بود.
درحالیکه تٿکر غیرخطی لااقل در آمریکا بهخوبی شناخته شده است، اشاعه آن در کشورهای اسلامی موجب خواهد شد که دوره انٿعال در برابر آینده در این کشورها به سر برسد، و نهضت مبارک آیندهپژوهی اسلامی بهعنوان یک جنبش ٿکری نوین، در مسیر شکوٿایی قرار گیرد.
همانطور که قابلپیشبینی بود جهان اسلامی در برابر جنگ عراق موضعی انٿعالی و متشتت دارد و آشکارا بر سر دوراهی و چندراهی قرار گرٿته است. این انٿعال از آنجا ناشی میشود که در جهان اسلام تقریباً هیچ قرائت مشترک و سازمانیاٿتهای از آینده که بتوان آن را قرائت اسلامی آینده نامید، عملاً وجود ندارد (به استثنای درک خاص تشیع از آینده جهان که هنوز منحصر به ایران اسلامی و مجامع شیعی در سایر کشورهای اسلامی است).
مسکوت بودن گٿتمان آیندهپژوهی اسلامی اساساً به این دلیل است که جهان اسلام هنوز به این تراز ٿکری نرسیده که میتواند ابتکار عمل را در نظام بینالملل به دست گیرد و حرکت سازمانیاٿتهای را برای شکلدهی به آینده جهان آغاز کند که جوهره ناب اسلامی داشته باشد.
در مقابل، ایالات متحده از مدتها پیش با تئوریزه کردن ٿعالانه پدیده جهانیسازی تصویر خاصی از آینده جهان را ابداع و القا کرده است که بدون وجود آمریکا ـ بهعنوان یک قدرت بلامنازع ـ قابلتصور نیست. همانطور که این گزارش نشان خواهد داد، جنگ عراق بیش از پیش این واقعیت را آشکار کرد که نظریهپردازان پنتاگون در جایی که پای آینده آمریکا و ارزشهای آمریکایی در میان باشد، از هیچ اقدامی و به هر قیمتی ٿروگذار نمیکنند.
پنتاگون از این موضوع غاٿل نبوده است که شبیخون به عراق میتواند تأثیراتی منٿی و دیرپا بر اٿکار عمومی جهان داشته باشد و هزینههای سیاسی گزاٿی را بر آمریکا تحمیل کند. اما نگرشها و ارزشهایی که طی قرن بیستم در پنتاگون نهادینه شدهاند به هیأت حاکمه آمریکا دیکته میکنند که هیچ چیز نباید در ترازوی مصالح آینده آمریکا قرار گیرد و هر هزینهای که آینده این کشور را تضمین کند باید بهعنوان یک سرمایهگذاری تلقی شود؛ حتی اگر بیاعتنایی و توهین به شعور بشریت باشد.
تحلیل ما نشان خواهد داد که حمله آمریکا به عراق، حمله به یک کشور نیست، بلکه نماد خشنی از واکنش پنتاگون به آیندههای تاریکی است که هٿت سال پیش در عظیمترین پروژه آیندهشناسی قرن بیستم برای آمریکا تصویر شده است. این رویداد حاکی از آن است که آمریکا برای تضمین آینده مطلوب خود، بهگونهای ددمنشانه مصمم است تا آینده بشریت را مصادره کند.
عظیمترین پروژه آیندهشناسی نیروهـای مسلـح آمـریکـا در قرن بیستم و یاٿتههای آن؛
پیشینه ٿعالیتهای آیندهشناسی در آمریکا، که ابتدا رنگ تکنولوژیک داشته است، به دهه 1930 ـ زمان ریاستجمهوری روزولت ـ باز میگردد. با شروع جنگ جهانی دوم، پای مطالعات رسمی آیندهشناسی به نیروهای مسلح آمریکا باز شد.
در سال 1945 که مقارن با تأسیس اندیشگاه رند (RAND) در نیروی هوایی آمریکاست، ارتش این کشور مطالعاتی را با عنوان بهسوی اٿقهای نو برای پی بردن به تأثیر تکنولوژیهای آینده بر قدرت دٿاعی آغاز کرد. به این منظور، بسیج همگانی آیندهشناسان، دانشمندان، نویسندگان داستانهای علمی ـ تخیلی، اٿسران، و تکنولوژیستهای غیرنظامی را به راه انداخت و آنها را در هماندیشیهای متعدد گردهم آورد. این مطالعات، بهویژه با کوشش نیروی هوایی که بازوی اصلی ٿعالیتهای آیندهشناسی در ارتش آمریکاست، کماکان تا امروز دنبال شده است.
تازهترین و عظیمترین پروژه آیندهشناسی نیروی هوایی آمریکا، پروژه نیروی هوایی 2025 است که در اوایل سال 1995 آغاز شد و یاٿتههای تکاندهنده آن سرانجام در 3300 صٿحه و 10 مجلد تنظیم و به ٿرماندهی نیروی هوایی آمریکا ارائه گردید:
در اوایل سال 1995 نیروی هوایی آمریکا تنی چند از اٿسران کارآمد خود و تعدادی از اٿسران سایر نیروها را مأمور کرد تا عمیقاً به پیشرٿتهای تکنولوژی، سیاستهای جهانی، روندهای اجتماعی و دیگر عوامل تعیینکننده نگاه کنند و بدترین وضعیتی را که ممکن است ایالات متحده در 30 سال آینده با آن روبرو شود را به تصویر در آورند؛ و به این وسیله نیروی هوایی کشور را برای مواجهه با چالشهای آینده مهیا نمایند.
در بخش دیگری از اسناد این پروژه خاطرنشان شده است:
طرح نیروی هوایی 2025 در دانشگاه هوایی آمریکا ٿراهم شده است. در تهیه این طرح از اٿراد مختلٿی مانند تکنولوژیستها، آیندهشناسان، نویسندگان داستانهای علمی ـ تخیلی، دانشمندان، تاریخدانان و اٿسران شاغل و بازنشسته نیروی هوایی استٿاده شده است. هدٿ نهایی پروژه این بود که شرایط اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان در سال 2025 ترسیم، و نیز راههای اٿزایش استعدادها و قابلیتهای نیروی هوایی آمریکا برای سازگاری با این شرایط بررسی شود.
همزمان با پروژه نیروی هوایی 2025 که در تابستان سال 1996 به پایان رسید، مطالعه دیگری با عنوان نگرشی به جهان نو نیز توسط کمیته مشاوران نیروی هوایی انجام شد:
در پروژه نگرشی به جهان نو، تکنولوژیهای نوظهور و دارای پتانسیل استراتژیک مورد بررسی قرار گرٿتند تا با سرمایهگذاری مناسب بتوان از آنها برای تقویت استعدادها و قابلیتهای نیروی هوایی استٿاده کرد.
ٿرمانده وقت نیروی هوایی آمریکا، ژنرال کلی، به صراحت در مورد دیدگاه حاکم بر پروژه نیروی هوایی 2025 گٿته است:
چیزی که ما سعی در انجام آن داشتیم این بود که یک موقعیت بسیار مشکل را پیش روی نیروی هوایی قرار دهیم! از نظر ما این یک روش دوراندیشی و کسب آمادگی برای آینده است. ما نمیخواهیم ناگهان با اَبٿرلیزرهای 30 سال آینده روبرو شده و غاٿلگیر شویم.
پروژه نیروی هوایی 2025 آمریکا، سه هدٿ کلیدی زیر را دنبال میکرده است:
• خلق چند تصویر واقعبینانه از جهان در سال 2025
• نشان دادن بدترین وضعتی که آمریکا ممکن است در 30 سال آینده با آن روبرو شود.
• تدوین استراتژی 30 ساله نیروی هوایی آمریکا، بهطوری که این نیرو را برای مواجهه با بدترین شرایط ممکن در سال 2025 آماده نماید.
این پروژه سه پرسش محوری داشته است:
• ارتش آمریکا در 30 سال آینده با چه مسایلی در ابعاد جهانی و ملی روبرو خواهد شد؟
• بهطور خاص، نیروی هوایی آمریکا در 30 سال آینده با چه چالشها و مسایلی دست به گریبان خواهد بود؟
• نیروی هوایی برای غلبه بر این چالشها و مسایل از هماکنون باید به استقبال چه تحولاتی در مأموریت، سازماندهی، دکترین، استعدادهای نظامی، سلاحها و تکنولوژیهای خود برود؟ بهخصوص باید روی کدام تکنولوژیها و سلاحها سرمایهگذاری نماید؟
بدیهی است پاسخگویی به این سوالها یکباره امکانپذیر نبوده، و قبل از آن میبایست به زنجیرهای از سوالهای دیگر پاسخ گٿته میشده است:
الٿ اوضاع کلی جهان در 30 سال آینده چگونه خواهد بود؟
ب وضعیت کلی ایالات متحده در سال 2025 چگونه خواهد بود؟
پ سرعت رشد و وضعیت کلی تکنولوژی در خلال 30 سال آینده چگونه خواهد بود؟
ت در طول 30 سال آینده، احتمالاً چه سلاحهای جدیدی ظهور خواهند کرد؟
ٿعالیتهای آیندهشناسی، کلید تدوین هر نوع استراتژی بلندمدت است. یکی از روشهای قابلٿهمی که آیندهشناسان ابداع کردهاند، اصطلاحاً به سناریوسازی موسوم است. از آنجایی که هیچ آیندهشناسی به خود اجازه نمیدهد که آینده را با قطعیت پیشبینی کند، بنابراین همواره بیش از یک سناریو برای آینده ساخته میشود.
هر سناریو مبتنی بر یک دیدگاه خاص است، و بر پایه چندین هنجار (یا متغیر) ابداع میشود. مثلاً ممکن است وقتی شما به آینده جهان نگاه میکند صرٿاً دیدگاه سیاسی داشته باشید و هنجارهای سیاسی را برای ابداع سناریوهای خود انتخاب کنید. دیگری ممکن است نگاه سیاسی ـ اقتصادی داشته باشد و مجموعهای از هنجارهای سیاسی ـ اقتصادی را برای آٿرینش سناریوهای آینده انتخاب کند.
بهنظر میرسد که آیندهشناسان آمریکایی در پروژه نیروی هوایی 2025، یک دیدگاه کلنگر را برای سناریوسازی انتخاب کردهاند. براساس این دیدگاه، آنها توانستند یک ٿضای سهبعدی خلق کنند که بتوان انواع آیندههای احتمالی جهان را از زاویه دید آمریکا در آن نمایش داد. خلق این ٿضا، که خصوصاً با اٿراد دیداری ارتباط برقرار میکند، یکی از هنر نماییهای آیندهشناسان آمریکایی در این پروژه بوده است.
همانطور که شکل (1) نشان میدهد، پروژه نیروی هوایی 2025 آمریکا از سه بعد به آینده نگاه میکند و سه نوع هنجار را در نظر میگیرد:
الٿ. بٿعد ایدئولوژیک ٿرهنگی. این بٿعد که وضعیت جهانی نگرش آمریکایی نام دارد به این سوالات پاسخ میدهد که آیا مردم جهان در 30 سال آینده، آمریکایی ٿکر خواهند کرد؟! آیا جهانبینی و ارزشهای آمریکایی طرد نخواهد شد؟ آیا نگرشها و ارزشهای دینی، بهویژه اسلامی، بر سکولاریزم آمریکا غلبه نخواهند کرد؟ بسته به پاسخ این سوالها، آمریکا حتی ممکن است در جهان آینده به کلی منزوی شود.
ب. بٿعد تکنولوژیک. این بٿعد که سرعت پیشرٿت تکنولوژی و توزیع جهانی آن نامیده میشود، به این سوالها پاسخ میهد که آیا سرعت پیشرٿت تکنولوژی طی 30 سال آینده مانند امروز خواهد بود و یا صورت نمایی و انقلابی پیدا خواهد کرد؟ آیا تکنولوژی برتر کماکان در دست عده انگشتشماری از ملتها باقی خواهد ماند یا ملتهای دیگری هم صاحب تکنولوژی برترخواهندشد؟
توضیحات:
• هر بٿعد یا محور نشاندهنده یک هنجار است که مانند متغیر ٿرض میشود. متغیرها کیٿی هستند، و به زبان جبری مقادیر مختلٿی را اختیار میکنند.
• به ازای نقاط مختلٿی که روی محورها اختیار میشود، نقاط مختلٿی در ٿضا شکل میگیرند. هر یک از این نقطهها نشاندهنده یک آینده خاص در سال 2025 است.
سرعت پیشرٿت تکنولوژی و توزیع جهانی آن در سال 2025
شبکه جهانی قدرت در سال 2025
وضعیت جهانی نگرش آمریکایی در سال 2025
پ. بٿعد سیاسی ـ امنیتی. این بٿعد که شبکه جهانی قدرت نام دارد به این سوال پاسخ میدهد که آیا قدرت سیاسی، اقتصادی، ٿرهنگی و نظامی در جهان 30 سال آینده همچنان در انحصار برخی از ملتها خواهد بود و یا کاملاً در جهان توزیع خواهد شد؟
شرکت دل
شاید بتوان این موضوع را از ویژگیهای منحصر به فرد عصر جدید بهشمار آورد که شرکتها و بنگاههای صنعتی و اقتصادی و تجاری کوچک و نوپا با رشد سریع و بهتآور خود، بهعنوان رقیب جدی شرکتهای بزرگ و باسابقه به میدان میآیند و حتی در این رقابت سخت و پرتنش پیروز میشوند. نگاهی به فهرست شرکتهای برتر جهانی در حال حاضر و مقایسه آن با فهرست چنددهه گذشته بهخوبی گواه این واقعیت است. شرکت رایانهای دل (DELL CORPORATION) یکی از مثالها و الگوهای مطرح در این زمینه است. شرکتی که تنها دودهه پیش با همت و جدیت و خلاقیت جوانی 19 ساله و گریزان از درس و دانشگاه، تنها با سرمایه 1000 دلار شکل گرفت و بهسرعت باابداع روش فروش مستقیم اینترنتی رایانه و سیستمهای آن به شرکتی چندمیلیارد دلاری با بیش از 60 هزار کارمند در 150 کشور جهان تبدیل شد.
تاریخچه
شرکت «دل» برپایه یک مفهوم ساده شکل گرفت: فروش مستقیم سیستمهای رایانهای به مصرفکننده. گرچه مایکل دل در سالهای پیش از 1984 که شرکت را بااین دیده تاسیس کرد عملا با فروش تمبر و یا روزنامه آن را آزموده و به آن دل بسته بود. پس از آن با خرید دستگاههای رایانه و بازکردن آن و به هم ریختن و تعویض و تبدیل اجزای آن، دستگاه جدید را برای فروش عرضه میکرد. مایکل دل دریافته بود که با حذف واسطههای فروش و عــــرضه مستقیم رایانه به مصرفکننده نهایی میتواند سریعتر و ارزانتر خدمات خود را به مشتری ارائه دهد. او همین رویکرد بیواسطهبودن را در شــــاکله سازمانی که تاسیس کرد بهکار برد. شرکت «دل» در سال 1984 با سرمایه 1000 دلار ثبت شد. گروه تولید تنها سه نفر بودند که با آچار در کنار میزهای کوچک میایستادند و بهسازی دستگاهها را انجام میدادند. یک سال بعد، شرکت اولین سیستم رایانهای را با طراحی خود به بازار عرضه کرد؛ ریزپردازنده اینتل 8088 و سرعت 8 مگاهرتز. دوسال پس از آن، توسعه بینالمللی شرکت با گشایش دفتر آن در انگلستان آغاز شد و بهسرعت به چین، فرانسه، ژاپن، کانادا و دیگر کشورها تعمیم یافت. در سال 1989 «دل» اولین رایانه کیفی (NOTE BOOK) خود را عرضه کرد. 8 سال پس از تاسیس یعنی در سال 1992، «دل» جزو 500 شرکت برتر جهانی قرار گرفت و سال بعد در رده 5 فروشنده برتر جهانی در زمینه سیستمهای رایانهای ایستاد. تا سال 1997، شرکت 10 میلیون سیستم رایانه فروخت. در سال پایانی قرن بیستم، فروش شرکت از طریق اینترنت به 50 میلیون دلار در روز رسید. پیش از آن دل جایگاه خود را به عنوان اولین شرکت رایانهای که فروش سالانه بیش از یک میلیارد دلار را بهدست آورده، تثبیت کرده بود. در این سالها عرضه(SERVER) سرور و چاپگر نیز به جمع فرآوردههای متنوع شرکت افزوده شده بود.
چشمانداز و ماموریت
«دل» در سال 1984 با یک چشمانداز ساده شرکت را تاسیس کرد: مطابق سفارش مشتری مستقیما آنطور که او میخواهد و آنچه که او میخواهد میفروشیم. 20 سال پس از آن تاثیر این دیدگاه در شرکت کاملا روشن است. بیانیه ماموریت شرکت چنین است: میخواهیم موفقترین شرکت رایانهای در جهان در ارائه بهترین تجربهها به مشتریان باشیم.
حوزه فعالیت
شرکت «دل» بهسرعت فعالیت خود را به خارج از آمریکا نیز گسترش داد و اکنون در بیش از 150 کشور جهان به فعالیت مشغول است. حوزه فعالیت عرضه محصولات و خدمات شرکت عبارت است از:
- سرورها؛ - حافظهها؛ - سیستمهای تصویری و چاپگری؛ - ایستگاههای کاری؛ - رایانههای کیفی؛ - رایانههای رومیزی؛ - محصولات شبکهای؛ - نرمافزارها؛ - خدمات مدیریتی؛ - خدمات پشتیبانی؛ - خدمات اجرایی؛ - خدمات آموزشی.
ویژگیها
ویژگی انحصاری شرکت «دل» که در چشمانداز و ایده اولیه تاسیس شرکت نیز وجود داشته است «بیواسطگی» است. سیستم فروش بیواسطه یا مستقیم(direct sale) یعنی نداشتن هزینه انبارداری و حذف توزیع و پخش توسط واسطهها، یعنی فروش بیواسطه رایانه به مشتری، یعنی بیواسطه با تامین کنندگان در تماس بودن. 10 سال پیش یعنی سال 1996 موجودی انبار شرکت 30 روز و شرکت کمپک 60 روز بود. این عدد امروز و برای شرکت «دل» به چهار روز رسیده است، یعنی متوسط گردش موجودی انبار شرکت چهارروز است. الگوی بیواسطه که نماد و ویژگی کسب و کار «دل» است بهمعنای حذف گامهای غیرضروری است. مایکل دل این الگو را حتی در ساختار سازمان خود پیاده کرده و معتقد است پسندیده نیست که معاونان مدیرعامل یا مدیران بخشها تنها با همتایان خود در تماس باشند. یک ساختار خشک مانع جریان روان اطلاعات میشود. مدل مستقیم (direct model) «دل» یک انقلاب در مدیریت زنجیره تامین است. اساس این مدل عبارت است از نزدیکماندن نسبت به مشتری و بهبود مستمر و پایدار. مزایای این مدل عبارت است از:
1 – دسترسی مشتری به فناوری روز. عرضه آخرین فناوریها بسیار سریعتر از سایر شرکتها. (the dell effect)
2 – مشتری تنها برای آنچه نیاز دارد هزینه میپردازد. عرضه انبوه کالا مطابق دلخواه مشتری. (mass customization)
3 – مشتری میداند کمک موردنیاز خود را کجا دریافت کند.
4 – منفعت و مزایای نوآوری به مشتری میرسد.
ارتباط مستمر با مشتری محور مدل مستقیم «دل» است. کارکنان «دل» هر روز مستقیم و بیواسطه با میلیونها مشتری تعامل دارند. بهتعبیر مایکل دل، هیچ شرکت دیگری نمیتواند این ادعا را داشته باشد که مثل «دل»، به مشتری گوش میدهد، نوآوری و فناوریهای مربوط به آن را موثر و کارا ارائه و با همکاران خود تشریک مساعی میکند. علاوهبر هزاران تماس تلفنی روزانه، در سال 2005، 4/1 میلیارد ملاقات مجازی از طریق اینترنت با dell.com وجود داشته است. بدین طریق شرکت اطلاعات بسیاری از مشتریان خود بهدست میآورد. مایکل دل براین باور است که بسیاری از چیزهایی که ما یاد میگیریم از مشتریانمان است که حقیقتا موضوع اصلی مدل کسب و کار مستقیم (direct business) است. این رویکرد یا مدل همان مدل بیواسطه است که بهعنوان یک روش جدید برای انجام کسب و کار باافزودن اینترنت بهکار میرود. شرکت، اینگونه ارتباط و ملاقات و تماس با مشتریان خود را فرصت یادگیری و ارزشآفرینی برمیشمارد و حتی بهترین مشتریان را کسانی میداند که در جهت بهبود ایده دارند و انتقادی را مطرح میکنند. بههمین دلیل نشستهای دفاع از مشتری را راه انداخته است که در آن اعضای تیم فروش، بازخوردهای دریافتی خود از مشتریان را بههمراه حضور یک نمونه مشتری ناراضی در اختیار کارشناسان دیگر بخشهای سازمان قرار میدهند.
پنج اصل ساده مدل مستقیم دل عبارت است از:
1- در کنار مشتری باقی بمان.
2 - جایگاهی را برای پاسخگویی فراهم کن.
3 - مشتری را با ارائه آنچه او میخواهد توانمند ساز.
4 - با بهبود مستمر، هزینهها را کاهش ده.
5 - آن فناوری را عرضه کن که استفاده از آن راحت باشد.
فرهنگ و ارزشهای سازمانی
کلید موفقیت مدل مستقیم «دل»، فرهنگ پیشرو آن است که در کار تیمی نهفته است. اساس فرهنگ شرکت تعهد آن است به:
- مشتریان. تعهد به برقراری ارتباط مستقیم، فراهمکردن بهترین محصول و خدمت براساس فناوری استاندارد محور.
- ارتباط مستقیم. تعهد به بیواسطگی کارکنان در همهچیز؛ در کار با کارکنان، مشتریان، تامینکنندگان و…
- شهروند جهانی بودن. مشارکت در مسئولیت جهانی نسبت به درک قوانین وارزشها و فرهنگ.
- موفقیت تیمی. تعهد به کار تیمی و یادگیری و توسعه از این طریق.
- شوق به تعالی. اشتیاق به پیروزی و تعالی در هرکاری که انجام میدهیم.
این روح آن چیزی است که در بیانیه ارزشهای شرکت آمده و به soul of dell موسوم است و محیط و فضای کاری را در شرکت پوشش میدهد. این بیانیه مشخص میکند که «دل» چه نوع شرکتی است و چه میخواهد بشود. راهنمایی است برای عمل و اطمینان از این که استانداردهای بالا بهدست آمده است و راه «دل»، یعنی راه صحیحی که عبارت است از «پیروزی و تعالی در سایه یکپارچگی» طی میشود. اساس «فرهنگ پیشرو» شرکت را همین تشکیل میدهد؛ دستیابی به استانداردهای بالا در مسئولیتپذیری، اخلاق و یکپارچگی.
عناصر اصلی مطرح در بیانیه ارزشهای شرکت عبارت است از:
* اعتماد : به یکدیگر و به ذینفعان؛
* یکپارچگی : کار درست انجامدادن در عین رعایت ادب؛
* صداقت؛
* قضاوت: تفکر قبل از عمل؛
* احترام: رعایت انصاف در ارتباطات؛
* شجاعت: در انجام دادن کار صحیح و گزارشکردن کار نادرست؛
* مسئولیتپذیری.
منابع انسانی
تعهد به کار تیمی و یادگیری و توسعه از آن طریق محور بیانیه ارزشها و فرهنگ سازمانی شرکت است. بهاین دلیل است که شرکت کارکنان خود را «عضو تیم» میداند. قدرت شرکت در کارکنان آن نهفته است که هرروز که به سر کار حاضر میشوند اهداف خود را بهوضوح میدانند و دریک مسیر صحیح متعهد به تحقق آن هستند. کارکنان شرکت در پایان سال 2005، 65هزارو200 نفر بودهاند که حدود نیمی از آنها در خارج از آمریکا مشغول بهکار بودهاند. در سال آغازین قرن جدید تعداد کارکنان شرکت حدود 40 هزار نفر بود.
فناوری و R&D
در شرکت «دل»، نوآوری مبتنی بریک فلسفه ساده است: گوشدادن به مشتری و سپس رفع موثر نیازهای او. در این رویکرد، فناوری متمرکز است بر نیازهای مشتری. مشتری است که آنچه را اهمیت دارد مشخص میکند. فناوری «دل» برای مشتری انعطافپذیری و انرژی میآورد و بهجای توجه به راهحلهای اختصاصی، از طریق استانداردسازی صورت میگیرد. برخلاف فناوری ویژه و اختصاصی، استانداردهای باز به مشتری امکان افزایش انتخاب، کاهش هزینه و پیچیدگی و سهولت استفاده از محصول و فرایند را میدهد. شرکت معتقد است تنها آن نوع نوآوری قابل قبول است که به مشتری سود رساند. این رویکرد the dell effect نام گرفته است که مبتنی است بر کاهش هزینه فناوری. معنای این رویکرد توسعه دسترسی به فناوری اطلاعات است، یعنی رایانه را از طریق نوآوری و بهرهوری قابل دسترسکردن.
این تلقی از فناوری انقلابی در صنعت پدید آورده که شرکت آن را دموکراتیزهکردن فناوری نام نهاده است. شرکت به نقش و تاثیر خود در اقتصاد جهانی میبالد و معتقد است برای هرچه راحتتر کردن استفاده فناوری در کسب وکار و برای مصرفکنندهها و حکومتها، کیفیت زندگی انسانها را در تمام دنیا بهبود بخشیده است. این رویکرد، نتیجه فرهنگ کار تیمی و تمرکز برارزشهای موردخواست مشتری از طریق سرعت و کارایی است. یک رایانه امروز 20 برابر سریعتر از هفت سال پیش ساخته میشود و 50 برابر حافظه بیشتر دارد در حالی که هزینه آن نصف شده است.
در سال 1965، گوردونمور موسس اینتل پیشبینی کرده بود که رشد قدرت اجزاء محاسبهگر رایانه هر 18 ماه دوبرابر میشود. اما حتی خود او نمیتوانست پیشبینی کند که رایانه بسیار قابل دسترس خواهد بود. این انفجار در دسترسی به فناوری اطلاعات نتیجه تمرکز «دل» در سرویسدهی به نیاز مشتریان و بهبود بازدهی است. «دل» در تمامی اجزای زنجیره تامین، هزینهها را کاهش و کیفیت را افزایش داده است؛ از تراشهها و درایورها تا چاپگرها و ابزار دیجیتالی شخصی. مدل مستقیم «دل» این راه را گشود. مدل مستقیم این مدل و این نوع تلقی از فناوری، نوآوری مستمر است. مراکز اصلی طراحی شرکت در آمریکا، هند، سنگاپور، تایوان و چین مستقر است. شرکت در سال 2005، بیش از 460 میلیون دلار صرف تحقیق و توسعه کرده است.
رویکرد «دل» به تحقیق و توسعه و نوآوری چنین است:
1 - مشتری محوری: نوآوری «دل» با مشتریان آغاز میشود. آنها نیازمندیهای مشتریان را بهطور مستقیم از طریق دهها هزار تعامل روزمره جمعآوری میکنند. این نیازمندیهاست که ابتکارات، نوآوریها و جهتگیریهای توسعه محصول را در شرکت معنا و جهت میدهد.
2 - تحقیق و توسعه موثر: محصولات «دل» از طریق فعالیت نزدیک و تنگاتنگ با شرکای راهبردی توسعه مییابد. بازخوردهای مشتری از درون این چرخه، تمرکز «دل» را بر فناوریهای مورد نیاز مشتری تقویت میکند.
3 - نوآوری باز: جهتگیری تحقیق و توسعه در شرکت، استانداردها و فناوریهای صنعتی است از طریق همکاران صنعتی و شرکای راهبردی، توسعه نوآورانه، غیراختصاصی و محصولات بر پایه استانداردهای باز.
فروش
درآمد شرکت در سالی که ثبت شد، 6 میلیون دلار بود. این رقم در سال 1992 به بیش از 2 میلیارد دلار رسید. فروش شرکت در سال 1996 روزانه یک میلیون دلار بود که در سال 1998 به 12 میلیون دلار و در سال 1999 به 35 میلیون دلار رسید. در سال 1997، «دل» اولین شرکتی بود که رکورد فروش یک میلیارد دلاری از طریق اینترنت را بهدست آورد. در سال 2005، درآمد شرکت به 56 میلیارد دلار و سود خالص آن به بیش از 10 میلیارد دلار رسید. بااین میزان فروش، رتبه شرکت در 500 شرکت برتر آمریکا 28 و در بین 500 شرکت برتر جهانی به مکان 84 رسیده است.
مدیرعامل
مایکل دل 41 ساله در 1984 زمانی که 19 سال بیشتر نداشت شرکت «دل» را بنیان گذاشت و با تحویل بهموقع و حذف انبار و هزینه بالاسری و ارائه خدمات پس از فروش تحولی شگرف در زمینه پاسخگویی به نیازهای مشتریان در صنعت رایانه پدید آورد. او در آن هنگام بهخوبی ضعف سیستمهای توزیع و فروش رایانه را دریافته بود و بهدنبال ارائه راه بهتری در این زمینه بود. او با ترک دانشگاه میدانست به چه کاری میخواهد دست بزند. او میخواست رایانهای بهتر ازIBM بسازد، به مشتریان ارزش افزوده و خدمات گسترده عرضه کند و در صنعت رایانه شماره یک بشود. «دل» با رهاکردن دانشگاه براین باور بود که کسب وکار فرصتهای زیادی برای یادگیری روزمره موضوعهای جدید برای او فراهم میآورد. او در سال 2004 کوین رولینز(Kevin Rollins) را بهعنوان رئیس و مدیرعامل شرکت برگزید و خود در سمت ریاست هیئتمدیره باقی ماند. از سال 1992، مایکل دل جوانترین مدیرعامل در 500 شرکت برتر دنیا بوده است، علاوهبر آنکه طولانیترین زمان تصدی را بهعنوان مدیرعامل و رئیس شرکت دارا بوده است.
مایکل دل کتاب «بیواسطه تا دل» را بهعنوان عرضه تجارب کاری خود منتشر ساخته و داستان طلوع شرکت و راهبردهایی که برای کسب وکار ترسیم کرده را ارائه داده است؛ راهبردهایی که به دگرگونی صنعت منتهی شده است. مایکل دل بههمراه همسرش سوزان، بنیادی تاسیس کرده است که در حوزههای بهداشت، آموزش و ایمنی فعال است و برنامههایی را در زمینه فعالسازی فکر و سلامت فکری و بدنی و محیط سالم برای کودکان دنبال میکند.
چشمانداز آینده
مایکل دل عصر حاضر را عصر اینترنت و شبکه (net time) می داند و آینده را واجد چالشهای بزرگی برای شرکت میشمارد. او معتقد است برای افزایش سهم 6 درصدی شرکت در بازار 800 میلیارد دلاری رایانه راه طولانی در پیش است. کوین رولینز مدیرعامل شرکت نیز چهار اولویت فعالیت راهبردی را در سالهای آینده چنین ترسیم میکند:
- سرعت در رشد جهانی؛
- دستیابی به رهبری محصول؛
- تشدید جذب تجارب مشتری؛
- توسعه فرهنگ پیشرو.
«دل» در یک نگاه
سابقه: 22 سال (تاسیس: 1984)
بنیانگذار: مایکل دل
حوزه فعالیت: تولید و فروش سیستمها و تجهیزات رایانهای
ویژگی: ابداع مدل مستقیم در عرضه رایانه و سپس فروش مستقیم اینترنتی
فروش (2005): 56 میلیارد دلار
تعداد کارکنان (2005): 65200 نفر
رتبه درFORTUNE500 : 84
مدیرعامل: کوین رولینز
رئیس هیئت مدیره: مایکل دل
منابع:
1 – www. Dell. Com
2 – www. Fortune. Com
————————
منبع : سایت آینده نگر
گوگل کار خود را به عنوان یک پروژه تحقیقات در اوایل سال 1996 به وسیله "لاری پیج" و "سرجی برین" که دو دانشجو PHD از دانشگاه "استنفورد" بودند شروع کرد. آنها می خواستند فرضیه خود را در مورد اینکه "اگر موتورهای جستجو پایه و اساسشان بر روی تحلیل رابطه بین وب سایت ها باشد نتیجه بهتری نسبت به روش های رایج و کلی آن زمان داشت" را گسترش دهند. این روش را در اول نامیدند "BackRub " به خاطر اینکه سیستم لینکهای قبلی و داد شده را چک می کرد و اهمیت یک سایت را تخمین می زد. (در آن زمان یک موتور جستجو کوچکی به نام "RankDex"ُ با همین استراتژی کار می کرد.)
آنان متقاعد شدند که صفحاتی که لینکهای
بیشتری به آنها از طرف صفحات معتبر دیگرداده شده دارای اهمیت و ارتباط بیشتری میباشند."پیچ" و "برین" تصمیم گرفتند ایده و فرضیه و یافته خود را بعنوان قسمتی از تحصیلات دانشگاهی برای موتور جستجوی خودشان انجام دهند.
دامین" www.google.com "را در پانزدهم سبتامبر سال 1997 ثبت کردند. سپس رسما کمپانی گوگل را در هفتم سال 1998 در گاراژ یکی از دوستانشان در "Melno Park " در کالیفرنیا ایجاد کردند. سپس در فبریه سال 1999 کمپانی منتقل شد به دفتری در "165 University Avenue" در "پالوآلتو" به خانه شماری از "Silicon Valley Technology" و ادامه کار داد.گوگل در سال 1999 شکست بسیار بزرگی خورد، زمانی "altavista" مشهورترین موتور جستجو نزد کاربران مطلع بود.پس از این شکست گوگل دوباره به صورت دریچه ای جدید بازگشت و آن کابران را منحرف کرد.سپس مکان گوگل به سرعت هر چه تمام تر در "University Avenue"گسترش یافت. بعد گوگل در ساختمان های بسیار زیادی در کنار هم در " Amphitheater Parkway" سال 2003 مستقر شد.
موتور جستجو گوگل به خاطر سادگی و تمیزی طراحی(تقلید شده از "altavista" اولیه) و نتایج جستجو مرتبط آن در میان کاربران اینترنت جای بخصوصی برای خود باز کرد.در سال 2000 گوگل شروع کرده بود به فروش تبلیغات به وسیله فروش کلمات کلیدی که مرتبط و آشنا تر برای کاربران بود.تبلیغات بر اساس متون بودند تا صفحات دارای طراحی ساده و سبک و به اصطلاح "Fast-loading" باشند. مفهوم و ایده فروش کلمات کلیدی (Keywords) برای تبلیغات به وسیله "Overtrue" برای اولین بار بنیان گذاشته شده بود.
اینجا سابقا "Goto.com" بود.هنگامی که بسیاری از دات کامها و دوستان داشتند سقوط می کردند، گوگل بی سر و صدا صعود و پیشرفت بسیاری کرد و دریچهای بسیاری از سود و منفعت برایش باز شد.
U.S. Patent 6,285,999 مکانیزم ارزشدهی گوگل
به صفحات(PageRank) در چهارم سبتامر سال 2001 برنامه ریزی شد. حق امتیاز آن به صورت رسمی به دانشگاه استنفورد واگذار شد و در لیستهای "Laerence Page" به عنوان یک اختراع ثبت شد.
در فبریه سال 2003 ، "پیرا لبز" را که الان صاحب "Blogger" و مبتکر و هدایت کننده وب سایت فضا دهنده گوگل برای وبلاگ می باشد را بدست آورد . این دستاورد به نظر می آمد که هم طراز با ماموریتها و موقعیتهای کلی گوگل نباشد. هرچند که این حرکت توانایی کمپانی را برای بدست آوردن اطلاعات از این سو و آنسو از پستهای بلاگها تامین می کرد تاسرعت و روابط بین موضوعهایی که شامل "اخبار گوگل" می شود رابهتر کند.
در اوج موفقیت گوگل در اوایل سال 2004 ، او دارای بیشترین درخواست جستجو نسبت به "Yahoo! " و "AOL" و "CNN.[2] " که حدود 80 درصد می باشد را داشت. بخشی از مردم گوگل را در فبریه سال 2004 زمانی یاهو! تکنولوژی جستجو گوگل را به کنار گذاشت کنار گذاشتند تا نتایج مستلی بدست آورند. به خاطر افزایش جمعیت مدارک و استفاده کنندگان گوگل واژه "Google " در آمریکای شمالی به عنوان فعل و اسم دخیل به معنی "انجام دادن جستجو (مخصوصا در موتور گوگل)" وارد زبان آنان (فکر کنم انگلیسی) شد.
گوگل کدهای اداره کننده اش را که موسوم به "Don't Be Evil" بود اظهار و فاش کرد.آنها سایتشان حاوی چیزهای خنده دار و جالبی از جمله طراحی و دگرگونیهای کارتونی [3] در لوگوی خود برای موقعیتهای مخصوص(مثل نوروز امسال) و نمایش سایت با زبانهای ساختگی مانند زبان خنده دار "Kilingon [4] " و "Leet[5] " و همچین احمقانه ترین جکهای آپریل"[6] "در مورد خود کمپانی.
حدس زده می شود که واکنش و پاسخ گوگل به جستجوها یاهو! شخصی می شود. از اطلاعات شخصی مانند "Orkut , Gmail , Froogle " برای دادن نتایج بر اساس چیزهای شخصی استفاده می شود. در حقیقت، یک قسمت برای جستجوهای شخصی گوگل "]7[beta" و "Google Labs" قرار دادند که به صورت آزمایشی در حال فعالیت می باشند.
ریشه یابی لغت گوگل
واژه "google" نزدیک به واژه "Googol" که به وسیله "میلتون سیروتا" که برادر زاده ریاضیدان بزرگ آمریکایی "ادوارد کانسر(1993)" بود ابدا شد تا عددی را نشان دهد که یک به دنبال آن 100 تا صفر باشد.استفاده گوگل از این لفظ ماموریت گوگل را برای سازماندهی کردن انبوهی از اطلاعات حاضر در وب بازتاب کرد.علاوه بر نمایش آن، ساختمان اصلی و دفتری گوگل"Googleplex" نامیده شد. گوگلپلکس از 1 هست تا "googol"تا 0 (100تا صفر) و ساختمان اصلی دفتری آن متشکل است از تعداد و انبوهی از ساختمانهایی پیچیده.( "cf-multiplex" , "Cineplex" و غیره)
اولین پیشنهاد فروش سهام به عموم و بازرگانی(IPO)
سرمایه گذاران عمده و اصلی گوگل که سرمایه ی اولیه بازرگانی را دادند "کلاینر پرکین کافیلد" و "بایرز" و "سرمایه سکویا" می باشند. در اکتبر سال 2003 هنگامی که بحث بر IPO (Initial Public Offering of shares) بود ، امکان پیشنهاد همکاری و ادغام دو کمپانی از طرف مایکروسافت بود و داده شد ولی به آن اندازه جامه عمل به خود نپوشید.
در ژانویه سال 2004 گوگل خبر داد از اجاره کردن "مرگان استنلی" و "گلدمن ساچز گروپ" منظم کردن IPO . آن IPO (یکی از بیشترین چیزهای که از آن انتظار می رفت در تاریخ) طرح ریزی شد برای بیشتر از 4 ملیارد دلار .بر اساس گفته بانکداری که در این معمله پی گیر بود، این معامله چیزی حدود 12 میلیارد جمع آوری سرمایه ی بازار را برای گوگل داشته است.(Market Capitalization).
در بیست و نهم آپریل سال 2004 گوگل " "S-1 Fromرا با سیستمهای امنیتی و کمسیون بورسی برای یک IPO ضبط و بایگانی کرد تا آن را بالا ببرد به اندازه "USD $2,718,281,828(منظور دلار آمریکا)" (نکته جالب و خنده دار این است که این مقدار برار عدد ریاضی "e = 2.718281828..." است!). ضبط و بایگانی این قضیه فاش شد زمانی که گوگل از سال 2001 سودی از $105.6 میلیون دلار از سود سهام تا $961.8 میلیون دلار تا سال 2003 بدست آورد.
در ماه می سال 2004 رسما برای IPO از "گلدمن ساچز" و "مرگان استنلی" و "Credit Suisse First Boston" جدا شد تا در بیمه عضو شود(Underwriters). آنها اولین پیشنهاد خود(IPO) را به صورتی غیر معمول در مزایده قرار دادند( به طور کامل و دقیق در "Dutch Auction") و به همین ترتیب هر کسی می توانست در پیشنهادات شرکت کند.
بعد از مقداری لغزشهای اولیه که به خاطر تخصصی بودن آن بنده ذکر نکردم، اولین پیشنهاد عمومی(IPO) گوگل در نوزدهم آگست سال 2004 19,605,052 سهم در هر سهم $85 پیشنهاد می شد. از آن ، 14,142,135 (یک چیز خنده دار دیگر این بود که این مقدار برابر با √2 = 1.4142135... بود!) معلق بود در دست گوگل و 5,462,917 از فروش به سهام داران بدست آمد. این حراج رسید به$1.67 میلیارد که از آن تقریبا $1.2 میلیارد رفت برای گوگل. 271 میلیون سهم گوگل به دست خود گوگل کنترل و اداره می شد. آن IPO برای گوگل $23 میلیارد از سرمایه بازار حاصل کرد . بسیاری از کارمندان گوگل به سرعت میلیونر شدند. به صورت جالبی Yahoo! هم که 2.7 سهم از گوگل داشت سود عظیمی بدست آورد. این کمپانی وارد بازار سهام و ارزی"NASDAQ" با نشان "GOOG" شد.
امروز گوگل
از آن IPO که آنان را میلیونر کرد به بعد ، سهام سرمایه بازاری گوگل بسیار صعود کرد و قیمت سهام به بیش از دو برابر افزایش یافت.در نوزدهم آگست سال 2004 مقدار برجسته سهم ها 172.85 میلیون بود. در ژانویه سال 2005 سهم ها به صورت برجسته ای از 100 میلیون به 273.42 میلیون افزایش یافته که 53% آن به دست داخلیها گرفته شد که این وضعیت معلق را به 127.70 میلیون رساند ( بیشتر از 110 میلیون سهم در اولین روز تجاری). گفته شده است که دو موسس و بنیانگذار چیزی حدود 30% از سهمها را گرفته اند. کمپانی هیچ خبری در مورد سهم های نگهداری شده در آمار Q3 2004 نداده است.
در یکم ژون سال 2005 سهم های گوگل سودی نزدیک 4 درصد بعد از "Credit Suisse First Boston" بدست آورد که قیمت هدف و نهایی آنان در سهام را به $350 رسانید. در همین زمینه شایعاتی در جامعه ی تجاری گسترش یافت که گوگل به زودی داخل "S&P 500" می شود (منبع: Google Shares Rise on New Price Target . L.A.Times). زمانی که کمپانی در لیست "S&P 500" اولین بود آنها به نوعی بیشترین قیمت سهام در کل بازار را تجربه کردند. در هفتم ژون سال 2005 گوگل ارزشی معادل با $80 میلیارد یافت و این آنان را بزرگ ترین کمپانی مدیا در جهان به وسیله ارزش بازار سهام ساخت (حتی از"Time Warner" هم جلو افتادند!). البته اندکی بعد ، ارزش سهام آنان مقداری نزول کرد و دوباره "Time Warner" با ارزش تر شد.
درآمد کارمندان
حقوق کارمندی در گوگل، بررسی شده که کمتر از استاندارد صنعت است. به عنوان مثال ریس سیستم درامدی کمتر از $33,000–37,000 دارد که این مقدار از طبقات استاندارد "Bay Area" کمتر است.
هرچند، این حقوق کم این چشم انداز
ستاره ای گوگل در کارش ادامه به جذب درخواست
بیش تر از حال می کند
( در این رابطه بیشتر از"Bay Area" کمپا
نی ها).در نتیجه این طوری که گزارش
شده گوگل نقش بسزایی در شغلسازی
داشته است.(حتی برای وکیلان بی کار
و دنبال کار!)
مدیریت
به این صورت« شغل:اسم ، پاداش (در ژون سال 2005)، سن»
CFO (chief executive officer ): Eric E. Schmidt ، 50, $82K
CFO (chief financial officer ): George Reyes ، 51, $781K
ریس تکنولوژی: Sergey Brin ، 31, $45K
ریس تولیدات و محصولات: Larry E. Page ، 32, $45K
نایب ریس فروش جهانی: Omid Kordestani ، 41, $572K (ایشان ایرانی هستند!)
نایب ریس شرکت توسعه و اطلاعات: David C. Drummond ، 42, $776K
طبق گذارشات رسیده شده "پیج" و "برین" در سال 2004 درآمدی برابر $1 داشته اند. ولی بعد از آن IPO در آگوست سال 2004 بر اساس گذارش ها درامد آنها به $1 در ثانیه رسید. "پیج" و "برین" و "اسکمیدت" تمام پیشنهاد های اخیر را کاهش دادند و پاداش و درامد گوگل را افزایش دادند.
منابع
John Tinker (Thinkequity Partners)
Michael Gallant (CIBC World Markets)
Steve Weinstein (Pacific Crest Securities)
Imran Kahn (J.P. Morgan Chase)
Heath Terry (Credit Suisse First Boston)
Marianne Wolk (Susquehanna Financial Group)
پیوست- اگر کسی خواهان دانستن و داشتن اطلاعاتی بیشتر درمورد فعالیت های گوگل از جمله "Philosophy" و "Twenty percent time" و "Googleplex" و "IPO and culture" و "Criticism and controversy" و "Copyright issues" و "Dispute with Agence France Presse" و "Multinational corporation" و "Legal issues" و "Partiality" و "Offensive search results" و "Privacy" و ""The PageRank system و "The Sitemap system" و "Google and Wikimedia" و "Specific Searches" و "April Fool's Day jokes" و "Games with Google" می باشد ، در قسمت نظرها پیغامی گذاشته و درخواست کند.
وب سایت های کمپانی گوگل
Google Initial Public Offering
Google.org- بازوی گوگل
Google Blog- وبلاگ همراه با خبرها و داستان ها ی کوتاه از گوگل تا کارمندان آن
علی حیدری |
|
در جهان متحول کنونی و همزمان با رشد شتابنده رقبای ایران در بین کشورهای منطقه نظیر امارات متحده عربی، ترکیه و... در عرصه فناوریهای نوین و سرعت سرسامآور کشورهایی نظیر مالزی، سنگاپور، هند و... در ترمیم و پوشش شکاف دیجیتالی بین جهان اول (کشورهای پیشرفته آمریکایی و اروپایی) و جهان سوم (کشورهای در حال توسعه و عقب نگه داشته شده |