نیویورکر در شمارهی 7 و 14 آگوست 2006 خود مقالهای به قلم نیکلاس لمن چاپ کرده که تأثیرات روزنامهنگاری اینترنتی را بر رسانههای سنتی و بر جوامع بررسی میکند. ترجمه این مقاله را بخوانید:
در فضای اینترنت همه به پایان خوش اعتقاد دارند. آنان که به جانبداری از روزنامهنگاری اینترنتی بیانیه صادر میکنند معتقدند این شکل از روزنامهنگاری -بیشتر به دلیل سهولت دسترسی تولیدکنندگان و مخاطبان به آن تا قدرت بیانی این رسانه تازه- نمایانگر پیشرفتی جهانی و تاریخی است. این ویژگی به روزنامهنگاری اینترنتی امکان میدهد مانعی را که مدتهای طولانی بر سر راه اطلاعات و بحثهای عمومی وجود داشت از میان بردارد؛ در این گونه بحثوجدلها معمولاً از رسانههای سنتی به عنوان «دروازهبانان» یاد میشود و ظاهراً این رسانهها تاکنون توانستهاند این ماهیت خود را حفظ کنند.
گلن رینولدز، استاد حقوق دانشگاه تنسی آمریکا که یکی از محبوبترین وبلاگهای این کشور را با عنوان Instapundit اداره میکند، در کتاب تازه خود با نام «چگونه بازارها و فناوری به مردم عادی امکان میدهد رسانههای غولپیکر، دولتهای غولپیکر و دیگر غولها را درهم شکنند» میگوید: «میلیونها آمریکایی که زمانی از نخبهسالاری موجود بهتزده بودند، اکنون دریافتهاند که بسیاری از افراد بینامونشان میتوانند بهتر از سلاطین این رشته عمل کنند».
ادبیات مربوط به روزنامهنگاری اینترنتی که توسط رینولدز و دیگران ارائه شده تنها به این خاطر قابلقبول است که مطالبی متنوع از چندین مقوله متفاوت را که اکنون به صورت آنلاین در دسترس است و پیش از این نبود، زیر یک چتر میآورد. یکی از این مقولهها نظر یا دیدگاههای صرف است. دیگری اطلاعاتی است که در اصل در رسانههای دیگر منتشر شده است ـ از مطالب روزنامههای شیلیایی و مداخل دایرهالمعارفهای آلمانی گرفته تا مقالات ارائه شده در کنفرانسهای برگزارشده در فلان جزیره در مورد شیوههای حسابداری ـ که میتوان بلافاصله به کمک موتورهای جستوجو و وبسایتهای مرجع آنها را پیدا کرد. اخیراً، عدهای در حمایت از مطالب کسانی که در سازمانهای خبری شغلی ندارند و فقط برای وبسایتها مینویسند، این مطالب را بسیار روزنامهنگارانه دانستهاند.
براساس نتایج تحقیقی که ماه گذشته توسط پروژه زندگی آمریکایی و اینترنت مرکز PEW ]یک مرکز تحقیقاتی در واشنگتن ـ م[ منتشر شد، دوازده میلیون وبلاگنویس در آمریکا وجود دارند که سیوچهار درصد آنها وبلاگنویسی را شکلی از روزنامهنگاری میدانند. این موضوع به معنی بیش از چهار میلیون روزنامهنگار نوپا تنها در سطح وبلاگنویسان آمریکایی است. اگر تکتک کسانی را که خارج از آمریکا وبلاگ مینویسند و کسانی را که به دیگر انواع روزنامهنگاری اینترنتی مشغولند به این رقم اضافه کنید، حجم فعالان در این حرفه در طول ده سال گذشته باید بیش از هزار برابر شده باشد.
تحقیق مذکور در عین حال نشان میدهد اکثر وبلاگنویسان معتقدند که تنها به ابرازنظرهای شخصی میپردازند و ادعاهای گزافی که امروزه در مورد روزنامهنگاری اینترنتی میشود دخلی به آنها ندارد. مقولهای که بیش از همه بر لفاظیهای روزافزون در مورد جایگزین شدن سازمانهای خبری سنتی تأثیر میگذارد «روزنامهنگاری شهروندی» است، یعنی وبسایتهایی برای انتشار مطالب افرادی که شغلی در سازمانهای خبری ندارند اما عملکرد مشابهی دارند.
شهروندان روزنامهنگار ظاهراً تازهکارهای خلاقی هستند که راجع به اتفاقاتی که در محل زندگی یا کار آنها میافتد کسب اطلاعات میکنند، یا کسانی که در مقایسه با سازمانهای خبری نامآشنا، از دنیا تصویری کاملتر و غنیتر ارائه میدهند و همچنین ما را از شر خودبینی و تکبری که اغلب روزنامهنگاران به نمایش میگذارند نجات میدهند.
بزرگترین وبسایت روزنامهنگاری شهروندیOh My News است که دفتر اصلی آن در سئول است و کارکنان آن شامل دبیرانی هستند که به آثار رسیده از سوی حدود چهلهزار داوطلبی که برای آنها مطلب میفرستند سر و سامان میدهند. هونگ اون تائک، سردبیر این وبسایت، بیانیه کوتاهی در آن منتشر کرده که براساس آن: «ابزارهای سنتی کسب و انتشار اخبار به سرعت از این الگوی تازه عقب میافتند... ما بر این باوریم که اخبار تنها توسط امثال جورج بوش یا بیل گیتز آفریده نمیشود، بلکه مهمتر از آنها، توسط مردمانی آفریده میشود که اجازه دارند در کنار یکدیگر فکر کنند. اخبار نوعی تفکر جمعی است. این ایدهها و اذهان مردم است که وقتی شنیده میشود دنیا را تغییر میدهد».
اما واقعاً روزنامهنگاری شهروندی چه چیزی برای ما به ارمغان آورده است؟ سؤال سختی است، تاحدودی به این دلیل که آنان که واقعاً به چیزی باور دارند، تبحر زیادی دارند در این که به کمک ریشخندهای بیرحمانهشان زندگی را به کام آنان که تردید به دل راه میدهند تلخ کنند. تاکنون هیچ «روزنامهنگار سنتی» آنقدر ابله نبوده است که به ایده تعلق به گروه نخبگانی که شهروندان عادی حق ورود به آن را ندارند تن در دهد یا از آن دفاع کند. اما گاه به نظر میرسد که آنها احترامی را که انقلاب اینترنتی لایق آن است برایش قائل نمیشوند و به این ترتیب ناخواسته گوشت را به دست گربههای ژرفاندیش رسانههای تازه میدهند ـ همان کاری که جان مارکوف، خبرنگار بخش فناوری مجله تایمز، در سال 2003 در مصاحبهای با نقد روزنامهنگاری آنلاین کرد. جف جارویس، ناشر، نویسنده ستون روزنامه و سردبیر، که از ماه سپتامبر هم به عنوان استاد در دانشکده روزنامهنگاری نو در دانشگاه نیویورک مشغول به فعالیت میشود، این مصاحبه را در وبلاگ خود با نام BuzzMachine چاپ کرد و واکنش خود را هم به آن افزود. در بخشی از این یادداشت آمده است:
مارکوف: من میتوانم این سناریو را بهوضوح ببینم، سناریویی که بر اساس آن تمامی این فناوریهای تازه احتمالاً فقط به درد تخریب تمامی استانداردهای قدیمی میخورند و نه به درد خلق چیزی بهتر برای جایگزین کردن آنها. فکر میکنم این دقیقاً یک سناریوی ممکن است.
جارویس: ببخشید که حرفتان را قطع میکنم، اما حرفتان کاملاً بیمعنی بود. ممکن است آن را برای من تجزیه و تحلیل کنید، آقای مارکوف؟ یا برای این که حرفتان معنی داشته باشد نیاز به یک سردبیر دارید؟ چطور استانداردهای تازه استانداردهای قدیمی را «خراب» میکنند؟ هیچچیز «استاندارد» نمیشود مگر وقتی که شخصی که بر مسند قدرت است ـ ناشران یا مخاطبانـ آن را بپذیرد.
مارکوف: احتمال دیگر در حال حاضر این است: گاه به نظر میرسد که ما دنیایی داریم مملو از وبلاگنویسان و وبلاگنویسی آینده روزنامهنگاری است، یا حداقل این چیزی است که وبلاگنویسها استدلال میکنند، اما از نظر من هنوز مشخص نیست که وبلاگنویسی چیزی بیش از رادیوی شهروندی باشد. (رادیوی شهروندی سرویس رادیویی است برای برقرای ارتباط شهروندان دارای این سرویس با دیگران به منظورهای شخصی یا کاری. رادیوی شهروندی در آمریکا و در دهه 1940 راه افتاد و اکنون 40 کانال رادیویی این کشور به این نوع رادیو اختصاص دارد- م.)
جارویس: این اشاره به همان اندازه احساسات مارکوف کهنه و مزخرف است. واضح است که مارکوف وبلاگها را نمیخواند و نمیداند در آنها چه میگذرد. ببین، احمق، این مخاطبان تو هستند که دارند آنجا حرف میزنند. باید بخواهی به آنچه که آنها برای گفتن دارند گوش کنی. تو هر چی که باشه، داری زندگیت را صرف نوشتن برای آنها میکنی. اگر تو خبرنگاری بودی که یک خرده ارزش داشتی، باید برایت مهم میبود که بازار به چه چیز اهمیت میدهد. اما نه، تو یکی از آن آدمهای پرزور نیویورکتایمز هستی. تو نیاز به این مخاطبان بوگندو نداری. تو نیاز به گوش شنوا نداری. تو فقط دهان میخواهی.
برای این که روزنامهنگاری اینترنتی انتظاراتی را که ایجاد کرده است برآورده سازد، باید هم از نظر مفهومی و هم به صورت عملی استانداردهای بالایی را پاسخ گوید: این رسانه باید انقلابی باشد و استانداردهای بالای روزنامهنگاری استفاده کند. کیفیت روزنامهنگاری اینترنتی باید به مرور زمان بهبود پیدا کند، خصوصاً اگر میزان بیشتری از فضایل روزنامهنگاری سنتی به اینترنت منتقل شود. اما با این که این رسانه ظرفیتهای زیادی دارد ـخصوصاً با توجه به این که گفتمان را توسعه و سرعت آن را افزایش میدهدـ آن طور که طرفداران آن میگویند، آن قدرها هم با شیوههای پیش از خود تفاوت ندارد.
جوامع برای تولید و توزیع دانش، اطلاعات، و دیدگاهها، اقدام به ایجاد ساختارهای قدرت میکنند. این ساختارها بسته به ابداع ابزارهای تازه ارتباطات و همچنین تغییرات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، مدام در حال طلوع و افول هستند. سال گذشته در انگلیس کتاب بسیار جالبی در این مورد با عنوان «ارائه درست و نادرست اطلاعات در بریتانیای اواخر دوران استوارت: تعصب و فرهنگ سیاسی» به چاپ رسید. ماجرای این کتاب در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم روی میدهد و اگرچه نویسنده آن، مارک نایتز، که در دانشگاه ایست آنجلیا تدریس میکند، آن دوران را بهوضوح با دوران کنونی مقایسه نمیکند، اما کاملاً واضح است که چنین مقایسهای را در پس ذهن خود داشته است.
«رسانههای نو»ی اواخر دوران استوارت بریتانیا جزوه و نشریات ادواری بودند که نه تنها به دلیل پیدایش رسانههای چاپی بلکه به دلیل سست شدن سانسورهای دولتی و نظامهای ارائه مجوز، در نتیجه ناآرامیهای سیاسی و شهرنشینی (که سبب پدید آمدن مخاطبانی برای بحثهای مردمی شد) میسر شده بود. امروز، شناختهشدهترین این نشریات ادواری تماشاگرِ اَدیسون و استیل است، اما این نشریه تنها یکی از دهها نشریهای بود که در اوایل قرن هفدهم تقریباً به یکباره زیاد شدند. پسر پستچی The Post Boy، سخنچین The Tatler، گلچین The Medley، و آپولوی انگلیسی The British Apollo از دیگر نشریات این دوره بود. مشهورترین کسی که به نوشتن در این نشریات میپرداخت، دانیل دوفو بود، اما صدها نفر دیگر هم بودند، کسانی مثل توماس اسپرات، نویسنده «برداشت و بیانیهای واقعی درباره توطئه هولناک علیه شاه مرحوم» (1685) و چارلز لسلی، نویسنده «گرگی که جامه چوپانیش را دریدهاند» (1704). این صداها به گفتوگویی راه یافت که عمدتاً به مقامات کلیسا و دولت محدود میشد. آنها وبلاگنویسان و شهروندان روزنامهنگار عهد خود بودند و تأثیرشان بس فراتر از آن بود که روزنامهنگاران اینترنتی تاکنون به دست آوردهاند (اگرچه که مخاطبانشان بسیار کمتر بودند).
نایتز خاطرنشان میکند که نشریات ادواری به عنوان رسانه ظرفیت ایجاد تغییرات ریشهای داشتند. اینگونه نشریات رسانهای دستهجمعی و با عمر کوتاه بودند که ارزان، قابلحمل و به سادگی در دسترس افراد طبقات و گرایشهای سیاسی مختلف قرار میگرفتند. همانطور که نایتز میگوید این نشریات «قادر بودند شکلهای مختلفی به خود بگیرند (نامه، گفتوگو، مقاله، تکذیبیه، برائتنامه و امثال آن)» و «برای ارائه گزارشی مردمی در زمانی خاص کاملاً ایدهآل بودند». نشریات ادواری به دلیل ابداع بخشنامه به سردبیر و پاسخگویی مداوم آنها به مخاطبانشان و به یکدیگر، براساس استانداردهای آن دوران «نوعی سرگرمی دوسویه» به شمار میرفتند.
در آن زمان هم مثل امروز، رسانههای نو در عنفوان جوانی خود سبک بیانی متمایز و تند داشتند. نایتز مینویسد: «نشریات چاپی جنجالی... مقولههای مرسوم در لفاظی را تغییر دادند و ابزاری بودند که تهمت و افترا، مجادله و هجو را تسهیل کردند. این نشریات تاحدودی به لطف ناشناس بودن، از مسخره کردن یا حتی انتقاد مخرب بهره میبردند». اما یکی از مهمترین نکاتی که نایتز به آن اشاره میکند این است که همین ویژگی سبب محدود شدن این رسانهها بود. هر طرف در آنچه که نایتز به حق به عنوان جبهه مقدم رسانهها در نبرد سیاسی بیامان میان ویگها و توریها [دو نحله سیاسی بریتانیا در اواخر قرن هفدهم تا قرن نوزده-م.] میشناسد خیلی زود شروع کردند به متهم کردن یکدیگر به رد و بدل کردن دروغ، تحریف، تئوریهای توطئه، عجز و لابههای منحصربهفرد و معرفی خود به عنوان تجسم منافع عمومی، گفتمان مدنی و حقیقتِ مبتنی بر نظریه شناخت. نایتز این سبک نرمتر بیان را تنها تاکتیک سیاسی دیگری میداند، اما همین سبک بدون شک نشریات چاپی را به سوی گونهای منطقیتر و ملایمتر از لفاظی سوق داد، لفاظی که با آرام گرفتن نسبی سیاست بریتانیا و تبدیل جنگ داغ میان احزاب به جنگی سرد همسو بود (روزنامههای تمامعیار انگلیسی، مثل Times و Guardian، تا اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم ظهور نکرده بودند، یعنی زمانی که این دوره آرامتر کاملاً برقرار شده بود و مدتها بعد از زمانی که نایتز به داستان خود پایان میدهد). روزنامهنگاری اینترنتی، حداقل تاحدودی، به طور حتم این چرخه را تکرار خواهد کرد و به امید به وجود آوردن گروه مخاطبانی بزرگتر که شاید پولی هم به آنها بپردازند، سعی خواهد کرد مسئول و قابلاعتماد شود تا به تدریج خود را از لحاظ لحن بیان متمایز سازد.
شاید بتوان گفت که روزنامهنگاری آمریکایی براساس الگوی اواخر دوره استوارت بریتانیا آغاز به کار کرد؛ در دوران استعمار، سخنگویان سیاسی تندخویی چون توماس پِین بر این حوزه تسلط داشتند. میتوان گفت همه آن اظهارات دلگرمکننده مربوط به آزادی مطبوعات توسط بنیانگذاران روزنامهنگاری آمریکایی یقیناً با در ذهن داشتن تهیهکنندگان نشریات آن دوران در انگلستان ارائه میشد. وقتی در اوایل قرن نوزدهم، احزاب سیاسی و نشریات چاپی غلتکی توسعه پیدا کردند، روزنامهنگاری آمریکایی بدون این که وانمود کند نسبت به حقایق، مالکیت یا کنترل بیطرفانه دارد، اساساً به صورت شاخهای از سیستم احزاب درآمد.
محصول دیگری که در این حوزه پدید آمد نشریات جنجالی ارزانی بود که در شهرهای بزرگ توزیع میشد، شهرهایی که جمعیتشان مملو بود از مهاجرانی که از مناطق روستایی آمریکا و خارج از کشور آمده بودند. از جمله این نشریات روزنامههای قوی محلی بود، اما سخت است که آنها را هماهنگ با الگوی دولتی دانست. مطبوعات نیویورکی ویلیام رَندولف هارست، ]یکی از بزرگ ترین و تاثیرگذارترین ناشران روزنامه در آمریکا در اواخر قرن 19 ـ م[ که نمونههای پیشرو به شمار میروند، پرطمطراق، عوامگرا، متعصبانه و کاملاً بدنام بودند. این روزنامهها بر سیاست تأثیر میگذاشتند، اما این متفاوت از حرفی است که گلن رینولدز در مورد مطبوعات هارست زده است، این که «آنها مجادلات عمومی را برنامهریزی میکنند». اکثر شیوههای رسمی تولید و ارائه اطلاعات که امروزه در آمریکا مرسوم است ـروزنامهنگاری بیطرف تنها یکی از آنهاست؛ بقیه عبارتند از تحقیقات مدرن آکادمیک، یا گروههای متفکرانـ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدید آمدند، با این هدف مشخص که با تمایلات عوامگرایانه نهادهای مختلف که یکی از آنها رسانههای بزرگ بود به مقابله برخیزند.
در واقع، آنچه که پیشگامان و مبلغان روزنامهنگاری اینترنتی باور به نبرد علیه آن دارند ـیعنی روزنامهنگاری در دست عده معدود که بر مسند نشستهاند و با زبانی مملو از چرندیات و با قدرتی ناحق با جمعیتی بیاراده و تسلیم سخن میگویندـ به عنوان یک پدیده تاریخی چیزی جز مترسک نیست. حتی بعد از جنگ جهانی دوم، بعضی شهرهای آمریکا هنوز مطبوعاتی داشتند که کماکان به شیوه «صفحه اول»The Front Page خشمگینانه باهم میجنگیدند. البته همواره مجلات کوچک سیاسی با باورها و اعتقادات مختلف وجود داشتند و کتابهایی که به شیوه جزوات سابق نگاشته میشدند و بعدها در قرن بیستم، مجلات هفتگی متفاوت و روزنامهنگاران مخالفی مثل آیاِف استون به چشم میخوردند. زمانی که روزنامهنگاری آرامترین دوران قدرت خود را میگذراند ـاحتمالاً در همان دورهای که سه شبکه تلویزیونی موجود در اوج خود به سر میبردند و مسأله حقانحصاری روزنامههای محلی در حال تبدیل شدن به قانون بودـ سیاست و فرهنگ آمریکا هم دوران آرامی را میگذراند و باید بسیار رسانهمدار باشید تا باور کنید که رسانهها آهنگ زندگی ملی را شکل دادند و نه بالعکس.
ـ هر رسانه تازه شخصیتها و اشکال مخصوص به خود را ارائه میدهد. روزنامهنگاری اینترنتی چتر عظیمی است که بخشهایی را هم از سازمانهای خبری سنتی شامل میشود؛ مجلههای اینترنتی مثل Slate و Salon، وبسایتهایی مثل Daily Kos یا NewsMax که ارتباطی نظری با اخبار حفظ میکنند تا بتوانند به عنوان بازیگران مؤثر سیاسی نقش ایفا کنند و وبسایتهای مرجعی مثل Arts & Letters Daily و Indy Media که مجموعهای بسیار متنوع و قابلتوجه از مطالب پراکنده در یک مقوله خاص را گرد هم میآورند.
وبلاگهای بلندپروازانهتر در کنار یکدیگر به عنوان نوعی جزوهنویسی سریعالسیر و مملو از ارجاعات عمل میکنند ـتریبونی آزاد برای هر عقیده امکانپذیری که نمیتواند به رسانههای بزرگ راه یابد یا در مورد میلیونها وبلاگِ صرفاً شخصی، تریبونی آزاد فقط برای دیدگاه فرد نسبت به زندگی. اینترنت همچنین جایگاهی است برای انتقاد از رسانهها («ما میتوانیم شما را چک کنیم!» یکی از فریادهای رایج در مبارزات دنیای وبلاگهاست) و کتابخانه عظیم تحقیقاتی از گافها، حذفیات، کلکها و جوکها. اما هیچ یک از اینها هنوز به سطحی از فرهنگ روزنامهنگاری نرسیده است که غنای کافی را برای رقابت جدی با رسانههای قدیمی داشته باشد ـ که بتواند به عنوان جایگزین آنها و نه ضمیمهشان عمل کند.
مشتاقترین کسانی که به توانایی ایجاد تغییرات توسط روزنامهنگاری اینترنتی باور دارند، نه تنها براساس ایمان به دستاوردهای آن ـحتی اگر این دستاوردها اساساً در مربوط به آینده باشندـ بلکه بر اساس این اطمینان عمل میکنند که رسانههای قدیمی در انتخاب آنچه که باید منتشر و توزیع شود، اشتباهاتی وحشتناک و حتی بدتر از آن، اشتباهاتی با انگیزههای بیشرمانه مرتکب میشوند. آنها دارای تعصبهای سیاسی هستند، یا ماجراهایی مهم را نادیده میگیرند یا سرکوب میکنند، یا ارتباط خود را با نگرانیهای مردم عادی از دست دادهاند، یا صرفاً ناقلان غیرفعال بیانات رسمی هستند. هرچه این روزنامهنگاری سنتی بیشتر به صورت رسانهای قدیمی و در بند ظاهر شود، اینترنت بیشتر مبارک و بهجا به نظر میرسد.
جی روزِن، استاد روزنامهنگاری دانشگاه نیویورک که از پیش از ظهور اینترنت قهرمان پیشگام «روزنامهنگاری شهروندی» بود، در ماه ژوئن در واشنگتنپُست نوشت که وبلاگش با نام PressThink را به این خاطر شروع کرده بود که: «از این که ایدههایم را از صافی دبیرانی بگذرانم که مجبورم میکردند در همان مواردی که خودشان به عنوان روزنامهنگاران حرفهای سکوت اختیار میکردند سکوت کنم، خسته شده بودم. روز بعد از انتخاب مجدد بوش به عنوان رئیسجمهور در سال 2004، من در وبلاگم پیشنهاد دادم که حداقل یک سری از سازمانهای خبری باید خود را مخالف کاخسفید بدانند. استدلال من این بود که تنها با پیوستن به جبهه مخالف است که رسانهها واقعاً میتوانند ماجرای گسترش بیحدوحصر قوه مجریه را توسط دولت بوش نشان دهند. این مقوله عملاً در خبرگزاریهای جریان اصلی مطرح نشده بود، جریان اصلی که همواره موفق شده بود این بحث را که چه چیز کار روزنامهنگار است و چه چیز نیست محدود کند. اما اکنون که غیرحرفهایها در فضای مطبوعات به حرفهایها پیوستهاند، خبرگزاریها دیگر قادر نیستند راجع به فعالیتهایشان بحث نکنند».
روزن اکنون تریبونی را که پیش از این فاقد آن بود در وبلاگ خود در اختیار دارد و هفته پیش او کار مخاطرهآمیز دیگری را شروع کرد. وبلاگی به نام NewAssignment.net را راه انداخت که در آن «گروهی بیدار» از مردم به میل خود به روزنامهنگاران پول میدهند تا ماجراهایی را دنبال کنند که «رسانههای خبری معمولی پوشش نمیدهند، نمیتوانند پوشش دهند، یا نمیخواهند پوشش دهند، و یا خرابش کردهاند». به نظر روزن، اصل این ایده آن است که به «مردمی که پیش از این به عنوان مخاطب شناخته میشدند» قدرت انتخاب سوژه داده شود، قدرتی که قبلاً در اختیار دبیران بود. روزن در PressThink مینویسد: «NewAssignment.net نمونهای از روزنامهنگاری بدون رسانه خواهد بود. زیبایی آن در همین است».
حتی پیش از ابداع NewAssignment.net یا حتی برای کسانی که وبلاگ نمینویسند، اکنون در مقایسه با قبل فرصتهای بسیار بیشتری برای ارتباط با سازمانهای خبری وجود دارد. اکثر سازمانهای خبری سنتی در نسخههای اینترنتی خود این امکان را فراهم میآورند که خبرنگارانشان به سؤالات خوانندگان پاسخ دهند و اغلب به خوانندگان هم اجازه میدهند مطالب خود را روی سایت بگذارند. اگر بتوانیم این قضیه را به عنوان ظهور دموکراسی واقعی در آنچه که حکومت اقلیت در رسانهها بود ببینیم، بسیار راحتتر میتوانیم استدلال کنیم که روزنامهنگاری اینترنتی تا کنون هم دستاوردهای بزرگی داشته است.
با این حال: آیا اینترنت تنها یک دریچه اطمینان یا محلی است برای اجتماع واخوردگان (salon de refuses) یا واقعاً اطلاعاتی دست اول، فراتر از حیطه دیدگاه و نظر ارائه میکند؟ این مسأله که در حمایت از دستاوردهای اینترنت ما همیشه یک فهرست از نمونههای موفقیت دریافت میکنیم کمی شکبرانگیز است: وبلاگنویسان گزارش سال 2004 برنامه «شصت دقیقه» را در مورد سرویس گارد ملی جورج بوش و به همراه آن زندگی حرفهای دان راتر رسوا کردند؛ وبلاگنویسان اظهارنظرهای ترنت لات را در تمجید بیحد و حصر از دوران جیم کرو رو کردند و به این ترتیب او را از رهبری اکثریت سنای آمریکا به زیر کشیدند.
بهترین موارد روزنامهنگاری اینترنتی دست اول اکثر اوقات به صورت اتفاقی روی میدهد، زمانی که افراد باهوش و کنجکاو که دسترسی به ابزار ارتباطات دارند در صحنه یک حادثه ناگهانی حضور داشته اند. هر زمان که خبرهای عظیم به صورت غیرمترقبه یا در نقاطی دورافتاده یا خطرناک روی میدهند، اطلاعاتِ دست اولی که همان موقع روی اینترنت ارائه میشود بسیار بیش از اطلاعات ارائهشده توسط سازمانهای خبری موجود است. بهیادماندنیترین عکسهای بمبگذاریهای تروریستی لندن در تابستان گذشته را مسافران مترو با تلفنهای همراه خود گرفتند و نه عکاسان خبری که وقت نداشتند به محل واقعه برسند. زمانی که سونامی نخستین بار در سال 2004 در جنوب آسیا روی داد، زمانی که طوفان کاترینا در سال 2005 گالفکوست آمریکا را نابود کرد، و زمانی که بمبهای اسرائیلی امسال تابستان بیروت را هدف قرار دادند، تعداد مردم عادی که از طریق اینترنت به ارائه اطلاعات پرداختند بسیار بیش از خبرنگارانی بود که برای این کار حقوق دریافت میکنند. من در جایگاهی هستم که میتوانم قدر مزایای روزنامهنگاری شهروندی را در چنین مواقعی بدانم، زیرا همین نوع روزنامهنگاری به نجات جان پدر و نامادری من زمانی که بعد از طوفان کاترینا در نیواورلئان سرگردان بودند کمک کرد: بخشهای شهروندی وبسایتهای خبرگزاریهای محلی در یکی دو روز حساس اول یکی از بهترین جاها برای کسب اطلاعات در مورد چگونه خارج شدن از شهر بود. اما در طول زمان، بهترین اطلاعات راجع به این که چرا طوفان کاترینا این چنین شهر را نابود کرد از زبان خبرنگاران ارائه شد نه از زبان شهروندان.
برداشتهای شاهدان عینی و اطلاعاتی که آنها در زمان رویدادهای ناگهانی سهیم میشوند، حتی اگر گزارش کاملی از آنچه که در موقعیتی خاص میگذرد ارائه ندهد، بسیار بهجا و مورد توجه هستند. این همان کاریست که روزنامهنگاری شهروندی قرار است انجام دهد: دنبال کردن موضوعات عمومی، به ویژه موضوعات محلی در تمام طول سال حتی زمانی که فاجعهای روی نداده است. شهروندان روزنامهنگار بار نظری سنگینی را به دوش میکشند. آنها باید همچون ارتشی بزرگ در سطحی وسیع پراکنده شوند، تا نه تنها موضوعاتی را که روزنامهنگاران حرفهای پوشش میدهند به خوبی یا بهتر از آنها پوشش دهند، بلکه برای این که به حجم عمده موضوعاتی بپردازند که آنها نادیده میگیرند. روزنامهنگاری شهروندی عالی وجود دارد تا ثابت کند که شهروندان میتوانند بدون دخالت حرفهایها در مورد زندگی عمومی اطلاعات به دست آورند. اما وقتی نمونههای آن را میخوانی و در معرض مجموعه آن قرار میگیری تقریباً غیرممکن است که با خود نیندیشی «این همه قیلوقال راجع به همین بود»؟
ـ Oh My News ظاهراً بیش از هر وبسایت روزنامهنگاری شهروندی دیگری خواننده دارد ـبراساس شمارش خود این وبسایت، روزانه حدود ششصدهزار نفر آن را میخوانند. یکی از روزهای ماه ژوئن، خوانندگان بخش انگلیسی این مطلب را جزء یکی از مطالب اصلی یافتند: «روباتهای قابل چاپ: پیشرفت در فناوری Inkjet خبر از هنر روباتسازی میدهد» نوشته گرگوری دیگل. آغاز این مطلب این چنین است:
از روباتهای کوچک آسیموی هوندا گرفته تا غولهای فیلم انیمیشن غول آهنی، بچههای سراسر دنیا میدانند که روباتها ماشینهایی باحال اما پیچیدههستند. پیشرفتها در علم روباتها برنامههای ناسا را که مثل فیلمنامههای فیلمهای علمیتخیلی است تغذیه میکند.
حالا بگذارید به زمین برگردیم، در طول چند سال آینده، مصرفکنندگان چه انتظاری میتوانند از فناوری روباتها داشته باشند؟
رومبا [نوعی روبات جاروبرقی]تان را از نو برنامهریزی کنید؟ کسالتبار است.
سگ روبات خود را هک کنید؟ قبلاً انجام شده.
روبات خودتان را پرینت بگیرید؟ همینه!
در همان روز، Barista of Bloomfield Avenue، وبلاگ دبی گَلنت، که در شهری در حومه نیوجرسی زندگی میکند و وبلاگش یکی از معتبرترین وبلاگهای فرامحلی در تمام کشور به شمار میرود، مطلب اولش را به عکسی از تعطیلات اخیرش در برکشایر اختصاص داده بود و مطلب بعدی آن این بود:
شایعه است که مقامات گلن ریج دیروز در مراسم سال 2007 سالبالاییهاـ سال پایینیها تقریباً شاگردان سال 2007 را شکست دادند. آنها سالبالاییها را مجبور کردند چند دقیقهای بعد از ساعت مدرسه در مدرسه بمانند تا ورودیهای تازه را به شیوهای تا خانهشان بدوانند. گزارشهای رسیده حاکی از آن است که سالبالاییها وقتی از مدرسه خلاص شدند با ماشینهایشان به دنبال شکار ورودیهای تازهای بودند که سلانهسلانه راه میرفتند، و در همین حال افسران پلیس گلن ریج هم در اتوموبیلهایشان به دنبال ماشینهایی بودند که نشان کلاس 2007 بر آن بود. البته، اگر ورودی تازهای را میشناسید که مایونز رویش خالی کردند، ما میخواهیم راجع به آن بشنویم.
وبسایت شهروندی که معمولاً کاملترین وبسایت روزنامهنگاری شهروندی در آمریکا دانسته میشود، یعنی Northwest Voice در باکرزفیلد کالیفرنیا (که نسخهای چاپ شده هم دارد و متعلق به بزرگترین روزنامه شهر است) مطلب اولش را به شکوفایی شرکتهای زنان اختصاص داده بود:
خداحافظ دنیای کار برای دیگران
سلام مالکیت شرکت ـ سلام زمانِ با خانواده بودن و خوشبختی
حداقل این حسی است که جنیفر مدورز، ساکن شمال غرب، اکنون دارد. او که پیش از این به صورت حرفهای در بانکداری تجاری مشغول به کار بود، اکنون شرکت خود را دارد. Abornne International، شرکتی در زمینه محصولات مراقبت از پوست که او هشت ماه پیش راه انداخت. جنیفر تا به امروز موفق بوده است، هم از نظر حرفهای هم از نظر شخصی.
یکی دیگر از وبسایتهای روزنامهنگاری شهروندی که بسیار مورد توجه است Backfence.com است که مقر آن در حومه شهر واشنگتن قرار دارد. این وبسایت ماه گذشته مسابقهای راه انداخت تا دو نمونه از بهترین مطالب روزنامهنگاری شهروندی را انتخاب کند. جایزه این مسابقه سفری رایگان به کنفرانسی بود که توسط Oh My News در سئول برگزار میشد. یکی از برندگان، لیز میلنِر، از رِستون ویرجینیا بود، برای مطلبی که این گونه شروع میشد:
از جمله معانی که فرهنگ American Heritage برای لغت «قهرمان» ارائه کرده است این است: «فردی که به خاطر موفقیت خاص در حوزهای مشخص مورد توجه قرار میگیرد». رستون شهری است با آدمهای خلاق، بنابراین انتظار میرود که قهرمانان ما هم مظاهری از خلاقیت باشند. بنابراین، من نوازنده موسیقی و نویسنده آزاد رلف لیاسمیت از رستون را به عنوان «قهرمان محلی در حوزه خلاقیت» معرفی میکنم.
این ساکن 78 ساله رستون با اجراها، موسیقیهای ضبطشده، آموزشهای نویسندگی، و نمایشگاههای خود به نوعی هنر که در معرض نابودی بود روح زندگی دمید ـ هنر نواختن سنتور کوهستانی. او به محبوب کردن رپرتوار این آلت موسیقی کمک کرده است به گونهای که اکنون موسیقی کوهستان همهجا ـ حتی در فیلمهای چشمگیر هالیوودی شنیده میشود.
در واقع، محتوای اکثر روزنامهنگاریهای شهروندی برای هرکس که تاکنون خبرنامه کلیساها یا محلات را خوانده است آشنا به نظر میرسد ـ این مطالب به آدم قوت قلب میدهد و بدون شک به مجموعه چیزهای خوب در این دنیا میافزاید، اما قدرت را با چالش جمعی مواجه نمیکنند، چالشی که به نظر میرسد رسانههای سنتی برای مطرح کردنش بسیار بزدل هستند. معمولاً مطالب روی وبسایتهای روزنامهنگاری شهروندی فرامحلی که از نظر روزنامهنگاری بسیار تأثیرگذار هستند دارای لینکهایی به روزنامهنگاری حرفهای هستند، مثل NorthWest Voice یا Chi-Town Daily News که اکثر مطالبشان توسط دانشجویان دانشکده روزنامهنگاری مِدیل در دانشگاه نورتوست نوشته میشود که مشغول آموزش دیدن برای برعهده گرفتن مشاغلی تماموقت در سازمانهای خبری هستند. دستاوردهای روزنامهنگاری در بالاترین سطح خود، یعنی خبررسانیهایی که تجاوزهای طرح مقابله با تروریسم به آزادیهای مدنی را برملا ساخت، خبررسانی که دولت جورج بوش را برآشفت، از روزنامهها و شبکههای تلویزیونی قدیمی شهرهای بزرگ بیرون آمد نه از روزنامهنگاران اینترنتی؛ هرروز اکثر گزارشهای مستقل از رویدادهای جهان از همان منابع سنتی میآید. روزنامهنگاری شهروندی، حتی در بهترین و شورانگیزترین حالت خود شبیه به صفحه نظراتی معمول و معقولانه در روزنامهها و مجلات است و نه صفحهای که نظرات جسورانه، فوقالعاده، و ممنوعهای را ارائه کند که به صورت دیگر در اختیار مردم قرار نمیگرفت. اکثر روزنامهنگاریهای شهروندی به مخاطبانی بسیار کم و مشخص دارد. دیوید وینبرگر، یکی دیگر از طرفداران روزنامهنگاری از طریق رسانههای تازه، این وضعیت را با دستکاری تکیهکلام اندی وارهول بیان کرده است: «در فضای وب، هرکس نزد پانزده نفر مشهور است».
گزارش دادن ـ به معنی سنتی آن که بر اساس آن، عضوی از یک طبقه شغلی مشخص از مرزهای مرسوم جغرافیایی و طبقاتی میگذرد تا به جایی برود که رویدادهای مهم در آن رخ میدهد، تا از مردمان قدرتمند سؤالات جسورانه و گستاخانه بپرسد، تا با کلامی قابلاعتماد و ساده به عموم مردم گزارش بدهد ـ پدیدهای متمایز و نسبتاً نوست. شاید بتوان گفت این پدیده در آمریکا و در اوایل قرن نوزدهم بروز کرد، مدتها بعد از این که بنیانگذاران این کشور نخستین متمم قانون را نوشتند، و بعد در جهان گسترده شد و هنوز هم به گسترش خود ادامه میدهد. این نوع گزارشگری ابزار اجتماعی قدرتمندی است، چرا که منبع اطلاعاتی مستقلی درمورد دولت و دیگر قدرتمندان در اختیار شهروندان قرار میدهد. لزومی ندارد این گزارشگران دروازهبانان جامعه یا حرفهایهایی باشند که برای کارشان پول میگیرند؛ آنها فقط باید آن بیرون بروند و کارشان را انجام دهند.
اینترنت چندان برای گزارشگری فضایی بیربط نیست، بلکه بالقوه بهترین ابزار گزارشگری است که تاکنون ابداع شده است. بعضی جاها مثل سایتی که روی یاهو توسط کوین سایتز اداره میشود به طور مداوم روزنامهنگاری خوبی ارائه میکنند که حس اینترنتیای متمایز دارد نه حسی از یک هدف تازه تعیینشده. البته برای پیشرفت در این مسیر لازم است که گزارشگری اصیل را به عنوان یک فضیلت زنده نگه داریم و از اینترنت برای پیدا کردن راههای جدید جهت ارائه مطالب تازه استفاده کنیم ـ و این امر هم بهناچار سرانجام توسط کسانی تحقق مییابد که این کار را به صورت تماموقت انجام میدهند نه «شهروندانی» که کارهای روزانه دیگر هم دارند.
روزنامهنگاری در حال حاضر از اعتمادبهنفس بالایی برخوردار نیست، و مبلغان اینترنت عملاً چون گونههایی با حداکثر میزان اعتمادبهنفس هستند که در آزمایشگاه خلق شدهاند. آنها در ادبیات این حوزه بر روزنامهنگاری سنتی پیشی جستهاند؛ روزنامهنگاران سنتیای که به چالشهای آنها پاسخ میگویند معمولاً یا بیخبر از همهجا هستند و یا مرعوب آنها و لبریز از عذرخواهی. البته تا به امروز، چندان همخوانی میان ادعاهای مربوط به ظرفیتهای موجود در روزنامهنگاری بدونروزنامهنگار و آنچه که افرادی که عملاً به این فعالیت میپردازند تولید میکنند دیده نمیشود. با حرکت روزنامهنگاری به سوی اینترنت، برنامه اصلی باید انتقال خبرنگاران به اینترنت باشد و نه زدودن آنها از این حوزه.
مترجم: پوپه میثاقی
ایران عضو جامعه اطلاعاتی جهانی است و تا کنون مشارکتهای خوبی در تصمیم سازی برای این جامعه هزاره سوم داشته است. هدف از این اجلاسهای تاریخی که تکرار آنها بعید بنظر میرسد، خلق یک دیدگاه مشترک در مورد عصر اطلاعات تحت عنوان جامعهی اطلاعاتی بوده است. از جمله دستاوردهای مهم این دو اجلاس اعلامه اصول و برنامه عمل آن بوده است که با مشارکت 192 کشور از جمله ایران بدست آمده است. در برنامه اصول به موارد زیادی از جمله فقرزدایی، توانمند سازی زنان، جوانان، محرومان، تحصیلات ابتدایی برای همه، جهانشمولی، همبستگی ملل جهان، آزادیهای اساسی، حق توسعه برای همه، آزادی بیان، رعایت آزادی دیگران، دسترسی همه به اطلاعات، حق حاکمیت کشورها، تنوعفرهنگی، حفظ و توسعه زبانهای محلی، چند زبانی در محیطهای مجازی، کاهش شکاف دیجیتالی، رشد سلامت و پیشگیری بیماریها و موارد بسیار دیگر پرداخته شده است. علاوه بر موارد فوق در اعلامیه اصول به مواردی پرداخته شده است که نیاز به مطالعه و مشارکت بیشتر کشورها را دارد تا ابعاد مختلف آن بیشتر مشخص و برای اجرا به اطلاع جامعه جهانی برسد. مثلا در یکی از بندهای اصول اساسی جامعه اطلاعاتی برای همگان به موضوعی تحت عنوان "دسترسی به اطلاعات و دانش" اشاره شده است. در بندهای دیگر به مواردی مانند: ظرفیتسازی و توانمند سازی، پرداختن به ابعاد اخلاقی جامعه اطلاعاتی، تشویق همکاریهای بینالمللی، بهبود دسترسی ارزان، عمومی، فراگیر و عادلانه به فناوری و زیرساختهای ارتباطی اشاره شده است. اینگونه موارد باید در سطح جهانی معرفی و راهکارهای مناسب برای اجرایی شدن آن تهیه شود. سئوال اساسی آن است که چگونه میتوان بدون ایجاد یک محیط مناسب و تربیت شهروندان با تفکری بر اساس توسعه کاربردهای فناوری اطلاعات و ارتباطات چنین آرزوهایی بزرگی را تحقق بخشید؟ چگونه میتوان جوامع کوچکتر اطلاعاتی را شکل داد و از مجموعه این جوامع کوچک به جامعه اطلاعاتی جهانی رسید؟ مطمئنا توسعه شهرهای الکترونیک بهترین ایده برای تمرین ورود به جامعه اطلاعاتی جهانی خواهند بود.
درایران فرهنگ شهرهای الکترونیکی و اینترنتی در حال گسترش ا ست و کمکم باور مسئولین در درک نیاز حرکت به سمت و سوی شهرهای الکترونیکی در حال شکل گیری است. شاید در سال 1379 که برای اولین بار بحث شهرهای الکترونیکی مطرح و متاقب آن همایش جهانی شهرهای الکترونیکی و اینترنتی با جضور بیش از 1500 نفر از مسئولین و متخصصین ارشد کشور در حوزههای مختلف برگزلر شد موضوع برای کشورمان خنده دار و باور نکردنی بود و یا حداقل باور نداشتیم که فقط 5 سال بعد باید راهکار برون رفت از چالشهای شهر بزرگی مانند تهران را در ایجاد شهر الکترونیک جستجو کنیم. باید در هزاره سوم و شروع قرن 21 تسلیم پدیدههای حاصل تغییرات فناوریهی جدید باشیم و شهر الکترونیک را به عنوان یک نیاز و ضرورت هزاره سوم بپذیریم.
شهر الکترونیک یک اختراع و یا یک پیشنهاد نوآورانه نیست بلکه واقعیتی است که بر اساس نیاز جای خود را باز میکند. اگر امروز چشم خود را بر نیاز ببندیم فردا باید با پرداخت هزینه بیشتر قدم در اجرای آن بگذاریم.
شهر الکترونیک عبارت از شهری است که اداره امور شهروندان شامل خدمات و سرویسهاس دولتی و سازمانهای بخش خصوصی بصورت برخط (online) و بطور شبانهروزی، در هفت روز هفته با کیفیت و ضریب ایمنی بالا با استفاده از ابزار فناوری اطلاعات و ارتباطات و کاربردهای آن انجام میشود. شهر الکترونیک ما را از دنیای یک بعدی که شهرهای سنتی و امروزی ما هستند، به دنیای دو بعدی میبرد که دستاورد فناوریهای نوین اطلاعات و ارتباطات دنیای اینترنتی میباشند. توجه کنیم که فناوریها همچنان به سرعت توسعه مییابند و بزودی دنیای سه بعدی را عرضه میکنند که در آنصورت، ما شاهد شهرهای مجازی سه بعدی خواهیم بود که حتی تصور آن برایمان سخت است. شاید سئوال شود که آیا امکان ایجاد شهر الکترونیک برای کشور مانند ایران که با ساختارهای سنتی عجین شده است و در مقابل تغییر فناوریها همواره دنباله رو بوده است مقدور میباشد؟
اگر به خود اعتماد داشته باشیم و علمی فکر کنیم و دانش و علم را در کلیه امور زندگیمان بکار گیریم قطعاً نه تنها ایجاد شهر الکترونیک که پروژههای بزرگتر و پیچیدهتر را که بر اساس توسعه ابزارهای نوین مانند فناوری اطلاعات و ارتباطات است به راحتی میتوانیم انجام دهیم. یکی از مشکات اساسی در کشور ما در توسعه اینگونه پدیدهها پذیرش مسئولیت افرادی است که هیچ آشنایی به این موضوعات نداشته و گاها مخالف هم هستند و به عمد مسئولیت میپذیرند تا جلو آنرا بگیرند. اگر مسئولیت اینگونه خدمات به افراد متخصص، علاقمند و توانمند سپرده شود قطعا مشکل خاصی برای توسعه پدیدههایی مانند شهر الکترونیک نداریم.
اجرای شهر الکترونیک در چند مرحله انجام میشود، مراحل پیدایش، ا رتقاء، تعامل، تراکنش و یکپارچهسازی پنج مرحله توسعه اینگونه شهرها میتوانند باشند. در اجرای شهر الکترونیکی باید به ارایه سبک زندگی الکترونیک و در خور عصر توجه داشت و باید توجه کرد که سبک زندگی سنتی برای جامعه اطلاعاتی، تضادها و نابهنجاریهای خاصی را به دنبال خواهد داشت. بنابراین یک الگوی مناسب زندگی با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه مورد نظر و مناسب در جامعه اطلاعاتی، یکی از برنامههای شهرهای الکترونیک است. توسعه شهرهای الکترونیک، دستاوردهای بسیاری را برای شهروندان، سازمانهای شهری و دیگر ذینفعان شهر به همراه داشته است. بعضی از فعالیتهای شهرهای الکترونیکی عبارتند از:
1. فعالیتهای بانکی: مثل پرداخت قبوض، برداشت پول از حساب، انتقال پول و غیره
2. فعالیتهای اداری: مثل ثبت اسناد و املاک، درخواست پاسپورت و امثال آن
3. فعالیتهای تجاری: مثل خرید و فروش کالا، موسیقی، فیلم و مواد غذایی
4. فعالیتهای تفریحی: مثل بازیهای رایانهای، بازدید از موزهها و پارکها
5. کسب اطلاعات: اخبار، روزنامهها، نشریات، وضعیت آبوهوا، ترافیک شهری، ساعات پرواز هواپیماها و...
6. فعالیتهای علمی: تحقیق در مورد پروژهها، یافتن مقالهها، دسترسی به منابع معتبر، کتابخانهها و کتابها و تالیفات جدید
7. فعالیتهای آموزشی: مدرسه، دانشگاه و سایر آموزشگاهها
8. فعالیتهای سیاسی: شرکت در انتخابات، اعلام نظر به مجلس و بخشهای سیاسی باز
9. فعالیتهای مسافرتی: رزرو بلیط سفر، رزرو هتل و کرایه اتومبیل
10. کاریابی و درخواست کار: آگاهی یافتن از فرصتهای کاری، پرکردن فرم درخواست کار، ارسال و گرفتن نتیجه.
11. فعالیتهای درمانی: مراجعه به پزشک، دریافت دستورالعملهای ایمنی و اطلاع از تازههای پزشکی
12. فعالیتهای تصمیمگیری: بهترین و خلوتترین مسیر در شهر برای رسیدن به مقصد، بهترین رستوران برای صرف غذا، بهترین اماکن تفریحی و سایر بهترینها
مطمئن هستم در صورتی که در کشور برنامهریزیها بر اساس اولویتهای جهانی و واقعیتهای موجود جهان که حرکت بسوی جامعه اطلاعاتی است انجام شود، اجرای شهر الکترونیک در اولویت قرار میگیرد.
دکتر علیاکبر جلالی، کارشناس فناوری اطلاعات و ارتباطات
حق انتخاب با مخاطب است. صفحه حوادث روزنامه؟ صفحه اجتماعی، اقتصادی و یا شاید سیاسی و... هر کدام از این صفحات را که بخواهید میتوانید انتخاب کنید. دیگر روبهروی کیوسکهای مطبوعاتی وقت صرف نمیکنید و تیترهای روزنامههای صبح را تندتند دید نمیزنید. اینجا وقت طلاست. "سایبرژورنالیسم" به کمک شما میآید. در یک فرصت مناسب، بدون اینکه سر چهارراهها منتظر شنیدن خبرهای داغ صبح باشید که روزنامهفروشها داد میزنند و یا وقتی که اشتراک مجله در روزنامهتان شما را کلافه کرده و دیر به دستتان میرسد، روزنامههای سایبر بهترین انتخاب است. پای رایانه شخصی، خبرهای مورد علاقه خود را از سایتهای خبری که چند بار در روز بهروز میشود، گلچین میکنید، میخوانید، برخی خبرها را از طریق رادیوهای اینترنتی میشنوید و یا گزارشهایی را مصور مشاهده میکنید. "روزنامههای سایبر" اخبار را به یک صفحه اینترنتی و چند خط توضیح خبر محصور نمیکنند، بلکه بهواسطه لینکهایی که در اختیار مخاطب قرار میدهند، به وی این امکان را میدهند که با یک کلیک به دنیای وسیعتری از اخبار و اطلاعات سایتهای مشابه خبری دیگر دست پیدا کنند. |
دنیای روزنامههای سایبر، محدود به چند صفحه روزنامه نیست که مخاطب هر روز صبح باید ورق بزند تا اخبار و مطالب دلخواه خود را پیدا کند. اینجا، مخاطبان با کاغذهای کاهی و صفحههایی که عناوین ثابت دارند، سروکار ندارند، روزنامهخوانهای آنلاین از پشت شیشه مانیتورها، خبرهای روز را میخوانند...
سایبر با طعم سنتی
شهروندان روزنامهنگار، اصطلاحی است که خاص مخاطبان آنلاین است. مخاطبانی که روزنامههای آنلاین به تقاضای آنها موجودیت پیدا میکند.
در سایبرژورنالیسم وارد عرصهای میشویم که مخاطب به همان اندازه حق دارد مطلب بنویسد، که نویسنده مطلب مینویسد. روزنامهنگار سایبر، در حقیقت لحظهنگاری میکند و توقف در اطلاعرسانی را با کار آنلاین، جور نمیبیند.
آنها همان روزنامهنگارانی هستند که با قلم روی کاغذهای کاهی مینویسند، با سبک و شیوه متداول خبرنویسی.
روزنامهنگار آنلاین، شیوه جدیدی برای نگارش ندارد و در اصل، این تفکر و بینش دیجیتال است که او را به یک "سایبرژورنالیست" تبدیل میکند.
دکتر نمکدوست، استاد دانشگاه و مدرس روزنامهنگاری، در خصوص "سایبرژورنالیسم" و "روزنامهنگاری سنتی" معتقد است: "سایبرژونالیست" همان روزنامهنگاری کاغذی است با بهرهگیری از امکاناتی که اینترنت و آنلاین بودن در اختیار فرد قرار میدهد.
روزنامهنگاری آنلاین، فرار از زمان و مکانی است که مخاطب را محصور تولید نویسنده میکند. مخاطب روزنامههای کاغذی محصول چاپشدهای را در دست دارد که نویسنده گزینش کرده و مراحل زیادی را از تحریریه تا چاپخانه و توزیع گذرانده تا بهدست او برسد و در آخر اخبار و گزارشهایی را ورق میزند که شاید همیشه اشتیاق او را برای خواندن یک مطلب مورد علاقهاش، پاسخگو نباشد.
اما در روزنامههای سایبر، مخاطب نقشی همانند نویسنده دارد. پابهپای نویسنده آگاهی مییابد، خبرهایی که بر اساس علایق خود گلچین میکند، میخواند. حمید ضیاییپرور، روزنامهنگار در این خصوص میگوید: در سایبرژورنالیسم، RSS به کمک مخاطبان آمده و با استفاده از آن است که میتوانند علایق خبری خود را مشخص کنند و فقط خبرهای جستوجو شدهای را که خواستهاند، بخوانند.
وی در ادامه میگوید: روزنامهنگاری سایبر بیشتر بر عناصری تکیه میکند که از جذابیتهای بصری برخوردار باشد. روزنامههای سایبر در طول روز چندین بار بهروز میشود و تحریریههایی متفاوت با تحریریه روزنامههای مکتوب دارد.
احساس نزدیکی و برقراری نوعی تعامل در عرصه خبر، بین مخاطب و نویسنده، نوعی نگارش عامیانهتر را در روزنامهنگاری آنلاین خلق میکند و در اصل سبک خبرنویسی همان است که در روزنامه چاپی هم رعایت میشود.
دکتر نمکدوست در این خصوص میگوید: "تنها تفاوت روزنامهنگاری کاغذی و سایبر در برخی مسایل ظاهری است و بحثی بهعنوان فنون خبرنویسی آنلاین مطرح نیست و همچنین تکنیک خبرنویسی جدیدی در فضای سایبر شکل نگرفته است."
مهم این است که روزنامهنگار آنلاین میداند، خبر و گزارش و یادداشتی که مینویسد و روی سایت خبری خود ارایه میدهد، همان لحظه مخاطبانی دارد و با مخاطب خود به بحث و تبادل نظر میپردازد و در واقع فاصله میان نوشتن یک خبر تا خواندن و سپس بازخورد آن از سوی مخاطب بسیار کوتاه شده است.
آنلایننویسی وطنی
روزنامههای آنلاین را در ایران از طریق سایتهایی باید شناخت که همه جوانب روزنامهنگاری در محیط سایبر را مورد توجه قرار میدهند.
این شناخت در برخی موارد بهسوی روزنامههای چاپی منحرف میشود که مطالب خود را بدون کموکاست روی سایت اینترنتی خود قرار میدهند و به اصطلاح نسخه اینترنتی روزنامه را ارایه میدهند، غافل از اینکه نسخه آنلاین یک روزنامه، باید بیشتر از محتوای چاپی آن باشد.
ضیاییپرور با بیان اینکه فقدان دانش دیجیتالی در رسانههای آنلاین، اولین موردی است که در آسیبشناسی این رسانهها باید به آن اشاره کرد، میگوید: بسیاری از روزنامههای آنلاین در ایران، هنوز از شکل سنتی خود فاصله نگرفتهاند و از مفهوم واقعی آنلاین دور هستند.
وی، فرمتهای PDF روزنامهها را که هیچگونه قابلیت تغییر ندارد، روزنامه الکترونیکی میخواند و میگوید که اگر همین روزنامهها با فرمت و امکانات دیگری روی اینترنت قرار بگیرد، روزنامهنگاری دیجیتالی محسوب میشود و با روزنامهنگاری سایبر تفاوت زیادی دارد.
سایبرژورنالیسم ایرانی باید بتواند همگام با پیشرفت فناوریهای روز دنیا حرکت کند و مخاطبان اینترنت را در کشور در صورت وجود قشر قابل توجه، بهخود اختصاص دهد.
دکتر تژامیر فخرایی، استاد ارتباطات، با اشاره به اینکه در ایران عده اندکی به فضای اینترنت دسترسی دارند میگوید: "برای شکلگیری رسانههای آنلاین در کشور، راه طولانی در پیش داریم و برای پیشبرد این موضوع، باید مخاطبان آنلاین توسعه یابند."
روزنامهنگاری آنلاین اگرچه فرصتی را فراهم کرده تا با هزینه کمتر، در هر لحظه از اطلاعات، اخبار و رویدادهای مهم باخبر شویم، اما همانند دیگر فناوریهای نوین، مستلزم فرصت است تا سایبرژورنالیستها و مخاطبان سایبر را در برابر یکدیگر قرار دهد و سایبرژورنالیسم را با پوشش همه جوانب آن ارایه دهد. برای روزنامهنگاری سایبر هنوز در آغاز راهیم.
روزنامهنگاری سایبر با مخلفات
یک خبر سایبر را در همه موارد میتوان خواند. اما در برخی موارد، میتوان شنید و یا همان خبر را مصور مشاهده کرد.
چندرسانهای بودن از مزایای روزنامهنگاری الکترونیکی است. دکتر نمکدوست در این خصوص معتقد است: فضای سایبر، مختصاتی دارد که به کمک نویسنده و مخاطب میآید. مخاطب آنلاین عادت به اسکن کردن مطالب دارد. وقت زیادی ندارد و علاوه بر خلاصه خواندن خبر از عکسهایی که نویسنده برای خبر خود انتخاب کرده استفاده کرده و رویداد و اتفاق را ملموستر درک میکند. وی میگوید: در روزنامهنگاری آنلاین، تصویر، صدا و آنلاین بودن کمک میکند که اطلاعات و اخبار سادهتر و عمیقتر به مخاطب ارایه شود.
روزنامهنگار آنلاین، خبر را با "فونت دیجیتال" تنظیم میکند و مخاطب آنلاین از امکاناتی که برای خواندن اخبار بهصورت آنلاین به او داده شده و از سیستمهایی مثل RSS استفاده میکند.
با پست الکترونیکی از حق اشتراک خبرنامه بهره میبرد و بعضی وقتها، اخبار را از طریق "پادکستها" گوش میدهد.
"پادکستها"، رادیوهای اینترنتی هستند که محتوای گوناگونی را بهصورت فایلهای صوتی و یا تصویری در اختیار کاربران قرار میدهند. "پادکستها"، نیز حق انتخاب را به مخاطب میدهد تا مشخص کند به کدام محتوای سایتهای خبری میخواهد دسترسی پیدا کند.
ارایه پادکستها در برخی از سایتهای خبری داخلی و خارجی فارسیزبان مرسوم است و همچنین بعضی از وبلاگهای خبری نیز از رادیوهای اینترنتی برای ارایه اخبار استفاده میکنند.
از دیدگاه استادان ارتباطات "سایبرژورنالسیم" میانرشتهای است، اگر تا دیروز، روزنامهنگار، فنون مصاحبه و خبر را میدانست و در محیط روزنامه کار حرفهای میکرد، امروز بهعنوان "سایبرژورنالیست" باید از مهارتهای رایانهای و فناوریهای نوین تا حد کافی برخوردار باشد، چراکه یک روزنامه سایبر، با ورود به محیط اینترنت و فضای سایبرژورنالیسم، دیگر یک نویسنده و روزنامهنگار خالص نیست. این روزنامهنگار تمام مراحلی که در یک روزنامه چاپی به عهده چندین نفر بود و همچنین مهارتهای قبلی را مثل چاپ، انتشار، گرافیک و صفحهآرایی و عکس و... را فردی بر عهده دارد و خبر را با همه حواشیای که دارد به مخاطب عرضه میکند.
مرکز مطالعات سایبرژورنالیسم
روزنامهنگاری آنلاین از زمان ورود تا به حال که روزهای زیادی از عمر آن نگذشته، بیشتر بهصورت فردی مطرح بوده و بیشتر در محافل دانشگاهی و از زبان استادان ارتباطات و روزنامهنگاران معرفی شده است. اما مدتی است که "سایبرژورنالیسم" از سوی مراکز پژوهشی و تحقیقاتی، بیشتر مطالعه و آسیبشناسی میشود.
مرکز مطالعات سایبرژورنالیسم و مرکز آموزش همشهری، دو مرکزی است که نشستهای تخصصی در رابطه با روزنامهنگاری آنلاین برگزار کرده است.
ضیاییپرور در خصوص مرکز مطالعات سایبرژورنالیسم دانشگاه آزاد اسلامی میگوید: این مرکز یکی از مراکز مطالعاتی پژوهشی و تحقیقاتی و زیرمجموعه معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات است که از سال 83 و به همت دانشجویان دکترای تخصصی علوم ارتباطات بهطور رسمی کار خود را آغاز کرده است.
وی هدف این مرکز را متمرکز کردن مطالعات روی سایبرژورنالیسم بهمنظور راهاندازی دروس سایبرژورنالیسم و سپس رشته سایبرژورنالیسم در دانشگاه آزاد اسلامی دانست.
این مرکز از گروههای مطالعاتی و پژوهشی شامل تحقیق در محیط سایبر، فناوریهای جدید ارتباطی، وبلاگ و نشریات الکترونیکی، روزنامهنگاری الکترونیکی و جامعه اطلاعاتی بهره میبرد و همچنین ماهنامهای با عنوان ماهنامه علمی مطالعات سایبرژورنالیسم منتشر میکند.
کارگاه روزنامهنگاری سایبر، سایت اینترنتی سایبرژورنالیسم، انتشار کتاب در زمینه روزنامهنگاری سایبر و برگزاری سمینارهای تخصصی از جمله وظایف این مرکز است.
سایت مرکز مطالعات سایبرژورنالیسم دانشگاه آزاد اسلامی به آدرس اینترنتی www.ertebatat.net قابل دسترسی است.
پیامدهای سایبرژورنالیسم
وبلاگ را شاید بتوان فرزندخوانده و یا همخانوادهای نهچندان حرفهای برای سایبرژورنالیسم عنوان کرد.
وقتی از سایبرژورنالیسم نام برده میشود، عدهای میخواهند که وبلاگنویسان خبری را در زمره این گروه قرار دهند.
اما واقعیت برای استادان ارتباطات و روزنامهنگاران متفاوت است.
دکتر نمکدوست بهعنوان یک روزنامهنگار معتقد است که روزنامهنگاری آنلاین و وبلاگنویسی معادل هم نیستند و تفاوتهای بسیاری دارند. وبلاگها همانند سایتهای خبری محلی برای انتشار اخبار است، اما با این تفاوت که یک وبلاگنویس ذهنیات خود را بدون ویرایش از لحاظ خبری و دستوری ارایه میکند و دنبال کردن یک هدف خاص فردی بدون نیاز به صرف وقت و هزینه، همچون راهاندازی و طراحی سایتهای خبری، یک نویسنده وبلاگ را تشویق به نوشتن میکند. ضیاییپرور در خصوص وبلاگها نظر متفاوتی دارد، وی میگوید: وبلاگهای غیرحرفهای، بهدلیل اینکه بخشی از نشریات الکترونیکی بهشمار میروند، در واقع گامهای اولیه ورود به سایبرژورنالیسم است.
وی میگوید: همانطور که در روزنامهها ممکن است مطالبی از نویسندههایی چاپ شود که بهصورت معدود مینویسند، بنابراین وبلاگها طی کردن پیشنیازی برای ورود به روزنامهنگاری سایبر است. با این وجود، وبلاگها را میتوان محلی برای انتشار اخبار و عقاید دانست، اما بهنظر میرسد باید جدا از فضای "سایبرژورنالیسم" مطرح شوند و با واقعیت مجازی برای ایجاد فضای فکری و شخصی نویسندگانی که ممکن است روزنامهنگار باشند یا نه، مطرح شود.
سارا منصوری
رقیه کی ا حمدی
منظور از استراتژی چیست؟
استراتژی: شناخت اینده و برنامه ریزی برای آن است و ابزاریست که اهداف دراز مدت بواسطه آن قابل تحقق میباشد. استراتژی در مفهوم تجاری، فرمولی گسترده است که سازمان برای نیل به موفقیت، به کار می گیرد و برنامه و طرح لازم برای پیروزی در رقابت، به طور کامل و به تفضیل در آن منعکس می شود. تدوین استراتژی یک چالش مستمر است، از این رو، استراتژی در گام اول باید "محور" اصلی فعالیت های سازمان را تأئید کرده و سپس آنچه را که سازمان می تواند انجام دهد، تدوین نماید و فعالیت برنامه ریزی استراتژیک را نهادینه نماید. این امر به آنها کمک می کند تا بهتر رقابت کرده، و موقعیت خود را در بازار تقویت کنند. " مدیریت استراتژیک" ، فرایندی است که از سه بخش مهم و مرتبط به هم تشکیل شده است.
1- برنامه ریزی استراتژیک (شامل تعیین دورنمای استراتژیک و تدوین استراتژی است)
2- پیاده سازی استراتژیک: شامل فهرست تمام فعالیت هایی که باید صورت گیرند و تعیین و گماردن واحدهای عملیاتی مناسب برای پیاده سازی اقدامات اجرایی و پروژه های استراتژیک است که به تاکتیک ها و برنامه ریزی سیستماتیک (نظام مند) می پردازد.
3- ارزیابی استراتژیک : شامل معیارهای عملکرد، سازو کارهای بازخور، بهبود مستمر فرایند یادگیری سازمانی که امکان پالایش استراتژی و اصلاح طرحها و برنامه ها را فراهم می آورد.
تدوین موفقیت آمیز استراتژی، به سازگار کردن منابع در دسترس سازمان و فرصت های موجود در محیط بستگی دارد. شناسایی نقاط ضعف و قوت داخلی و فرصت ها و تهدیدهای خارجی، گام مهمی در فرایند تدوین استراتژی است. تشکیل ماتریس نقاط ضعف و قوت، فرصت ها و تهدیدها، ابزار بسیار مفیدی برای این کار به شمار می رود که تحلیل گران می توانند عوامل مشخص شده در ماتریس SWOT را بازنگری کرده و چهار نوع استراتژی متفاوت تدوین نمایند.
1- استراتژی نقاط قوت – فرصت (SO)، که سازمان با بهره گیری از نقاط قوت خود می کوشد تا از فرصت های خارجی نهایت استفاده را ببرد.
2- استراتژی های نقاط ضعف – فرصت ها (WO) که سازمان تلاظ می کند تا با استفاده از فرصتهای موجود، بر نقاط ضعف خود غلبه کند
3- استراتژی های نقاط قوت و تهدیدها (ST) که سازمان از نقاط قوت خود بهره می گیرد تا تهدیدهای خارجی را دفع کرده و از آنها دوری گزیند. 4- استراتژی نقاط ضعف – تهدیدها (WT) که سازمان رویکردهای مناسبی اتخاذ می کند تا نقاط ضعف خود را کاهش داده و از تهدید های خارجی دوری نماید، سلول های ماتریس WT , ST, WT, SO مبین استراتژی هایی است که سازمان می تواند مناسب ترین استراتژی را انتخاب کرده و برای خود استراتژی مناسبی را ارزیابی و تدوین کند. در این میان می توان شاخص ها و معیارهای مطلوب را با استفاده از مقیاس وزنی (همچون مقیاس لیکسرت)، این کار را به صورت کمی انجام داد و بر اساس آن مقیاس، به آنها امتیاز داد. میانگین امتیازهای هر استراتژی می تواند به عنوان راهنما در انتخاب گزینه بهینه مورد استفاده قرار گیرد.
تدوین استراتژی تکنولوژی:
مدیریت تکنولوژی زمانی موفق خواهد بود که میان استراتژی کسب و کار و استراتژی تکنولوژی، ارتباطی مناسب برقرار شود. استراتژی تکنولوژی، همانا بکارگیری، توسعه و نگهداری کلیت دانش و توانایی شرکت است. گرچه تکنولوژی عامل بسیار مهمی به شمار می رود، ولی به تنهایی برای تضمین موفقیت کسب و کار، کافی نیست. کسب و کار موفق، همانا یکپارچه سازی نوآوری تکنولوژی با تولید، بازاریابی،مالی و نیروی انسانی در راستای تحقق اهداف تعیین شده است. پورتر پیشنهاد می کند که در تدوین استراتژی تکنولوژی، مراحل زیر طی شود: 1- شناسایی تمامی تکنولوژی، تکنولوژی های فرعی و متمایز کننده زنجیره ارزشی 2- شناسایی تکنولوژی های سایر صنایع یا تکنولوژی هایی که هنوز مراحل توسعه را می گذرانند و از این پتانسیل برخوردارند که در زنجیره ارزشی مورد استفاده قرار گیرند 3- تعیین مسیر تغییرات تکنولوژی های کلیدی و تغییرات بالقوه تکنولوژی 4- تعیین اینکه کدام تکنولوژی ها، بیشترین تأثیر را بر مزیت رقابتی و ساختار صنعت بر جای می گذارند. 5- ارزیابی توانایی های نسبتی شرکت در تکنولوژی های مهم و هزینه بهبود آنها 6- انتخاب استراتژی کلی رقابتی شرکت را تقویت کند. 7- باید استراتژی های تکنولوژی تمام واحدهای کسب و کار، در سطح بالای سازمان حمایت شوند.
مسیر حرکت استراتژی:
ماشین توان رقابتی و خلق ثروت را می توان به صورت مونتاژ قطعات در نظر گرفت: 1) تدوین استراتژی با جهت گیری مشخص، 2) بکارگیری قابلیت های تکنولوژیک، 3) رسیدن به سطح بالایی از بهره وری ، 4) انجام فعالیت های تهاجمی و پیگیر در بازاریابی. جهت گیری استراتژیک، امری حیاتی برای موفقیت هر سازمان است. تنظیم و مشخص کردن جهت، به تغییرات تکنولوژی ما نیازهای مشتریان و عوامل محیطی، بستگی دارد. مفهوم اساسی و زیر بنایی در تدوین استراتژی تکنولوژی، همانا "قابلیت محوری" است. ساخت محصول یا خدمتی که برای مشتریان، ارزش منحصر فردی داشته باشد، مثالی از یک قابلیت فنی محوری است . مثال دیگری از قابلیت های محوری سازمان، زیر ساخت آن است که زمینه مؤثر و کارآمد مدیریت عملیات را فراهم می آورد همچنین قابلیت محوری می تواند دانش مدیریت یا مهارت کارکنان سازمان، باشد. شرکت بویینگ یکی از غول های هواپیما سازی ، فعالیت های تولیدی و کسب و کار بسیار موفقی دارد. اما این شرکت قابلیت محوری خود را در یکپارچه سازی سیستم های بزرگ، طراحی و تولید مؤثر دانش مشتریان خود متمرکز کرده است. قابلیت های محوری هر سازمان به محصولاتی محوری تبدیل می شوند که می توانند در قالب یک یا چند محصول نهایی ظاهر شوند. این محصولات نهایی سازمان را به مشتریان متصل می کند . مدیریت باید قابلیت های محوری شرکت را به مثابه مزیت خاص بداند و استراتژی تکنولوژی کسب و کار را حول این قابلیت تدوین کند.
- روشی کلی برای شناسایی [(core Technical Competencies) CTC] قابلیت توانایی های محوری فنی
این فرایند، سیستماتیک و جامع بوده، نیازمند مشارکت گروه زیاد و متنوعی از پرسنل است. و در فعالیت های تحلیلی مربوطه، خلاقیت و دقت را با هم می طلبد. هنگامی که این فرایند بخوبی پیاده شود، زمینه بسیار مستحکم و مناسبی برای قابلیتهای آتی فراهم می آورد، مزایای جانبی فراوانی از آن حاصل می شود و چندین دستاورد ارزشمند را نیز به دنبال دارد.
• فهرستی از تمام توانمندی های فنی شرکت و شناسایی توانمندی هایی که در بخش های مختلف شرکت، تکرار شده است.
• ارزیابی تمام نقاط ضعف و قوت تکنولوژیکی شرکت.
• فهرستی از توانایی های تکنولوژیکی حیاتی شرکت
• شناخت قابلیت های محوری بالقوه و موجود در شرکت و الگو برداری مقایسه ای از برترین های خارج از کشور
مرحله 1) شروع برنامه "ایجاد گروه راهبری و تیم های کاری و برگزاری جلسات شروع کار" یک شروع موفق، قدم مهمی در موفقیت کل برنامه است. در اولین جلسه تیم کاری، مدیر برنامه باید خلاصه ای از کل برنامه را توضیح داده و مباحثات اولیه در مورد ساختار فهرست توانمندی های شرکت را هدایت می کند. شکل طبیعی فهرست توانمندی ها، به صورت یک ماتریس بزرگ است. این ماتریس، شامل فهرست طبقه بندی شده توانمندی های تکنولوژیکی شرکت و ستون های دیگری است که از آنها برای امتیاز دهی به هر یک از توانمندیها (با توجه به شاخص های مختلف ارزیابی) استفاده می شود . تیم باید تصمیم بگیرد که از کدام طبقه بندی استفاده کند. به عنوان مثال، طبقه بندی ها می توانند خیلی ساده به صورت 1) علوم کاربردی 2) طراحی و توسعه 3) توانایی های ساخت باشند.
مرحله 2) تهیه فهرست توانمندی ها " تهیه فهرست اولیه، جمع آوری و جمع بندی کلیه ورودی ها ونهایی کردن فهرست توانمندی ها" اهداف این مرحله عبارت است از نهایی کردن ساختار کار و محتوای فهرست تایید شده شاخص های ارزیابی و سپس آغاز تعریف دقیق روش ارزیابی. استفاده از یکی از نرم افزارهای صفحه گسترده یا بانک اطلاعاتی به انجام این فرایند کمک می کند. تیم کاری باید شاخص های ارزیابی را مورد توجه قرار داده و تصمیم بگیرد که از کدامیک استفاده کند و چگونگی انجام ارزیابی را نیز مشخص کند . اهداف، محدوده و بازه زمانی تعیین شده برای فعالیت های اولیه، در پاسخگویی به این سؤالات تأثیر گذار خواهد بود. برای ارزیابی "نقاط قوت و حیاتی بودن" از فرایند های مجزایی استفاده شود. و گزینه های مختلف را لحاظ کرده پیشنهادات و توصیه های خود را تدوین و برای گروه هدایت کننده ارسال کند.
مرحله3) ارزیابی توانمندی ها "ارزیابی تمامی موارد با استفاده از مقیاس های اندازه گیری انتخاب شده برای تعیین نقاط قوت و اهمیت هر یک" خروجی و ماحصل این مرحله، فهرستی نهایی مجموعه جامعی از توانمندی ها و ارزیابی ها (از همه مهم تر)، شناسایی توانمندی های تکنولوژی حیاتی شرکت است. محور اصلی اقدامات اولیه، ارزیابی نقاط قوت است. استفاده از پرسش نامه، می تواند مؤثر و کارآمد باشد. نتایج توسط اعضای تیم ثبت و بررسی می شود و در صورت نیاز، از مصاحبه ها و پرسش نامه های دیگری جهت تکمیل اطلاعات استفاده شود. آنگاه تیم باید تصمیم بگیرد که به هر توانمندی چه امتیازی تخصیص دهد. تکنیک های آماری در تحلیل پاسخ ها مفید واقع می شود. تیم کاری می بایستی اثر هر یک از توانمندی های تکنولوژیکی را بر توان رقابت شرکت بررسی و ارزیابی های غنی و منطقی انجام دهد. پس باید برنامه های استراتژیک فعلی سازمان را مطالعه کنند. نتایج به شدت مورد نقد قرار گرفته و تعدیل می شود.
مرحله 4) شناسایی قابلیت های کاندید "تست انواع مختلف توانمندیهای حیاتی مکمل، تدوین لیست احتمالی قابلیت های محوری" چالش تیم کاری در مرحله 4 استفاده از دانش و داده های جمع آوری شده در مراحل 2و3 جهت شناسایی هر چه بیشتری از توانایی های محوری فنی (تکنولوژی حیاتی) کاندید است نتایج حاصل، باید فهرستی بلند بالا از حوزه های تخصصی تکنولوژیکی آتیه دار باشد که بتوان آنها را به عنوان CTC یا قابلیت توانایی های محوری فنی شرکت مورد آزمون و ارزیابی قرار داد مشخصات CTC ، مورد بازنگری، یکپارچه سازی و پالایش قرار می گیرد، خروجی این فهرستی از CTC های متمایز است و مبنای کارهای آتی به شمار می روند.
مرحله 5) تست قابلیت محوری کاندید "اعتبار سنجی CTC ها: به مزیت رقابتی – ارزش ادراکی مشتری – میزان دشواری تقلید – امکان ورود به بازار های دیگر" فهرست CTC های ارزشمند (از آنجایی که تمام CTC های بالقوه و بالفعل سازمان را در خود دارد)، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. باید این فهرست با گروه هدایت کننده مورد بازنگری کامل قرار گیرد . گروه هدایت کننده نیز باید مدیر برنامه را راهنمایی کند که کدام CTC (اگر اساسا" موری باشد) ، را در مرحله مورد توجه خاص قرار دهد یا به کلی حذف کند چون این CTC ها ارزشمند بر توانمندی های حیاتی فعلی شرکت جا شده اند.
مرحله 6) ارزیابی موقعیت قابلیت محوری "تحقیق پیرامون برداشت بیرون از شرکت نسبت به قابلیت ها و افزودن یافته ها ونتایج آن به ممیزی توانمندی های داخلی" در این مرحله نهایی مشخص می شود که شرکت، کدامیک از CTC های ارزشمند خود را در مالکیت دارد. موقعیت نسبی شرکت در هر یک از CTC ها چگونه است. بهترین سازمانهای خارجی که باید برای الگو برداری مقایسه ای مورد توجه قرار گیرد و همچنین کارهای که باید صورت گیرد تا مالکیت شرکت بر CTC های بالقوه اش محفوظ بماند، از مواردی است که در این مرحله روشن می شود. شناخت قابلیت های فنی محوری موجود و حوزه هایی که پتانسیل تبدیل شدن به CTC را دارند، ارزشی فراوان دارد، به نحوی که می تواند مبنای تدوین استراتژی تکنولوژی در کل سازمان باشد.
اتاق تاریک تان را در نیمه هاى شب تصور کنید، ناب ترین امنیت و آرامشى که تاکنون در جهان تجربه کرده اید، و بعد تنها با فشار دادن چند دکمه پا به دنیایى مى گذارید که شاید براى بشرى که تا چند دهه قبل زندگى مى کرد حتى قابل تصور هم نبود، جهانى نو با گستره اى بى نهایت وسیع که هرگز به انتهاى آن نخواهید رسید. سرزمینى شگفت انگیز آمیخته از تخیل و واقعیت که مى تواند به تدریج جاى رویا هاى شبانه آدمى را بگیرد. جایى مناسب و بى دغدغه براى خودنمایى، عشق ورزى، تفریح، و سیر و سیاحت.
برخورد بهنگام یا نابهنگام انسان معاصر با پدیده اى به نام اینترنت بدون شک تحولات و تاثیرات عمیقى در ذهن و روان او به جا گذاشته است، تاثیراتى که هرگز براى پیشینیان ما حتى قابل تصور نیز نبود.
انسان امروز با تمام تنش ها، اضطراب ها، سرخورد گى ها و افسرد گى هایى که به دوش مى کشد، ناگهان خود را در دنیایى مى بیند که خیال مى کند از چشم همه پنهان است؛ دنیایى که فقط به این جهت که در فضاى کاملاً شخصى و از دریچه فردى اش به آن وارد شده، خود را مالک تمام و کمال آن مى پندارد. او در این جا تنها موجود زنده شهرى آباد و سرشار از دیدنى است.
تصور جهانى که شما مالک بى چون و چراى آن باشید، جهانى که در آن قدم مى زنید و هر کارى بخواهید در آن مى کنید، به هر کجا که اراده کنید به سرعت مى روید، و تمامى درها به روى تان گشوده مى شود، در تاریخ نیز مى توانسته وجود داشته باشد، ولى وجود آن فقط با امکانى به نام تخیل محض میسر بوده است. اما همین تخیل و امکان نیز قرن ها ذهن آدمى را به خود مشغول مى کرد. روان شناسان به خوبى به نقش مهم خیال پردازى و رویا در شکل گیرى ساختار روانى انسان پى برده و آن را تبیین کرده اند. آنها براى شناخت و بررسى علل عمده ى آسیب هاى روانى افراد چاره اى جز عبور از لایه هاى تخیل انسان ها نیافتند. تخیلاتى که خود را فقط در دنیاى ایده آلى و تصورهاى درونى نشان نمى دهند، بلکه مى بایست رد آن را در گستره عظیم باورها، احساس ها و رفتارهاى واقعى نیز جست وجو کرد.
[به طور کلى از دیدگاه روان شناسى انسان امروز یک انسان خیالى است؟! انسانى که ارتباطش با تمام واقعیت ها و داشته هاى ذاتى و طبیعى اش قطع شده و تحت تاثیر شرایط محیطى هر کدام به گونه اى و روشى دیگرگون، رفتارى را براى بقاى خود برگزیده اند.]
بدون تردید انسانى که تصور و تخیل پایه هاى اساسى زندگى اش را تشکیل داده و برنامه زندگى خود را بر این مبنا پى ریزى کرده است، نمى تواند از ترس رودررو شدن با دنیاى واقعیت و قابل لمس خالى باشد. این چنین فردى هرگز نمى تواند در مراودات و تعامل اجتماعى مکنونات درونى خویش را به تمامى عرضه کند قطعاً بخش هاى پنهان و فرو خورده اى برایش باقى خواهند ماند. ساحت پنهانى که همواره درصدد دست یابى به فضایى تازه است تا بتواند آنها را بروز دهد. درست همین جاست که اهمیت شکل گیرى تخیل و محیطى خیالى بارز مى شود، محیطى که بشود در آن اسباب و علل را به گونه اى کنار هم گذاشت تا رضایت و لذتى را پدید آورد که هرگز در واقعیت قابل دسترسى نیست.
زندگى در این چنین دنیایى به طور حتم براى ادامه حیات و به دست آوردن نیرویى هرچند کاذب در جهت تداوم زنده بودن، ضرورى به نظر مى رسد و این ضرورت تا بدان حد است که هر کدام از ما خواسته یا ناخواسته هر روز بخشى از زمان خود را به این امر اختصاص مى دهیم. فضایى امن و ایده آل براى تمام تاخت و تازها و عصیان گرى هایى که هرگز در دنیاى بیرون شهامت بروز آن را نداشته ایم. این دنیاى مجازى جداى از هر رنگ و شکلى که به آن داده باشیم یک ویژگى مشترک دارد، و آن این که ما شخص برتر و قدرتمندترین فرد حاضر در آنیم.
چنین است که اینترنت در شکل گیرى شخصیت انسان معاصر جایگاه ویژه اى پیدا مى کند، به طورى که شاید بتوان آن را یک خیال پردازى پیشرفته نام برد.
اگر خوب به مسئله نگاه کنیم شاید دنیاى مجازى اینترنت و ساکنان آن تفاوت چندانى نیز با دنیاى پیرامون ما و آدم هایى که مى شناسیم و روزمره با آنها برخورد مى کنیم، نداشته باشند. ارتباط میان ما انسان ها بر اساس یک سرى علائم و نشانه ها و در گستره زبان انجام مى گیرد، از جمله نشانه هایى که سازنده مشخصه هاى فردى و اجتماعى ما هستند، اما اگر همین شاخص ها و نشانه ها را _ که تنها هویت انسانى خیالى اند _ از ما بگیرند چیزى برایمان نمى ماند و حتى نزد خویش نیز قابل شناسایى نیستیم. در فضاى سایبر نیز به همین شکل اگر شماره ها و حروف را از کسى بگیرید دیگر هیچ مجالى براى خود نمایى نخواهد داشت. تنها تفاوت دنیاى سایبر با جهان واقعیت در این است که این مشخصه ها و کدها در آن جا به شدت خلاصه شده است. همین خلاصه شدن نیز تا حد زیادى امکان قضاوت هاى فردى را از بقیه مى گیرد و تقسیم بندى هاى نژادى و طبقاتى را فرومى ریزد که این شاید اندکى امیدبخش باشد.
سرنشین سیاره سایبر موجود مجهول و ناشناسى است که در کالبد یک آیدى حلول کرده و با هر آیکون و تصویرى مى تواند خودش را ارائه کند بدون این که هرگز بفهمید با چگونه موجودى در ارتباط هستید. در واقع او هرگز اجازه این کار را به شما نمى دهد و این جا است که مرحله دوم هویت بخشى در ذهن ما شروع مى شود. شما هرگز شیفته شماره ها و حروف نخواهید شد مگر این که ماهیتى خیالى در ذهن خود بسازید. ماهیتى که انگیزه حرکت و ادامه فعالیت را در این رابطه به شما ببخشد. ماهیت فردى که بر اساس معیارها و ارزش هاى شما شکل گرفته و در ذهن شما ساخته مى شود، هرچند این فقط بخشى از تخیل شما باشد. این درست همان اتفاقى است که در تمام رابطه هاى بیرونى ما نیز رخ مى دهد ولى هرگز به این خوبى و زیبایى و تجریدى چنین کامل نمى توانیم احساسش کنیم.
با تمام تلاشى که در جهت قانونمند کردن فضاى سایبر و اعمال قوانین و مقررات حقوقى در این عرصه مى شود، باز هم انسان امروز همان طور که قبلاً بیان شد از آن جا که از نقطه امن و انحصارى خود وارد این دنیا مى شود، این جرات و اطمینان را پیدا مى کند که خود را مالک و صاحب اختیار مطلق آن بپندارد و در پناه همین پندار است که نوعى حس آزادى، امنیت و رهاشدگى غریبى در خود احساس مى کند. شاید همین جا به این واقعیت تکان دهنده پى مى بریم که خود این احساس آزادى و امنیت نیز که بخشى از انسان خیالى است به اندازه خود او تخیلى و غیرواقعى است.
پس مى توان این گونه تصور کرد که انسان مجازى در دنیاى مجازى فرصت یگانه اى به دست مى آورد براى یکه تازى هاى خیالى، از خشم و کینه و ویرانگرى گرفته تا عشق و دوستى و روابط عاطفی.
انسان مجازى که در عرصه زندگى توان تبادل مهر و لمس همنوع خود را از دست داده و تمام رابطه هایش به نوعى درگیرى و مبارزه آشکار و پنهان بدل مى شود در دنیاى مجازى شمایل ها و آیکون ها، حروف و شماره ها را جایگزین کم هزینه تر و راحت تر براى بازى هاى روزانه اش مى بیند و آنها را به عنوان همبازى هاى خود انتخاب مى کند. حریف دست و پا بسته اى که تصور مى کند همیشه در برابرش پیروز است و هر چه مى خواهد مى تواند با او بکند. لذت فاتح بودن آن چنان رهگذر دنیاى سایبر را سرمست مى کند که ترجیح مى دهد زمان و انرژى بیشترى را براى تاختن در این عرصه بگذارد. سرمستى و فتحى که به اندازه خود او تخیلى است، بدون این که درک کند و بفهمد چه چیزى را فتح کرده است. او فاتح قلب هزاران آیدى رنگارنگ است و براى لحظه اى حاضر نیست این لذت خیالى را ترک کند یا به تحلیل آن بنشیند.
حال که به این نکته واقف شدیم که اینترنت چگونه مى تواند به یارى انسان ذهنى بشتابد و در راه به دست آوردن تصورى از انرژى، کمک هاى فراوانى به او بکند با این پرسش اساسى مواجه مى شویم که آیا به راستى این ابزار کارآمد و شگفت عصر حاضر با تمام ارزش ها و امکانات بى شمارى که باعث رشد و پیشرفت جوامع بشرى در زمینه هاى گوناگون علمى، اقتصادى و فرهنگى شده است، مى تواند وسیله اى کارآمد و مفید در راه برطرف کردن مهم ترین نیاز انسان یعنى «مهر» نیز باشد؟ آیا بیماران و افرادى که در شهوت دیگرآزارى مى سوزند با آزادى عمل و شجاعت کاذبى که در فضاى سایبر به دست مى آورند چه سرنوشتى پیدا مى کنند؟ با آنان چگونه باید رفتار کرد؟ آیا با گسترش و پیشرفت روز افزون دنیاى سایبر و شبیه سازى هاى دیجیتال انسان وارد دوره جدیدى از رویا پردازى مى شود؟ آیا با وجود این امکانات اسکلت روانى انسان در شرف یک تحول بنیادى است؟
در این که با وجود اینترنت تحولى در تمام ابعاد زندگى آدمى در حال شکل گیرى است تردیدى نیست. به همان اندازه که تاثیر مثبت آن را در حوزه هاى علمى و اقتصادى نمى توان نادیده گرفت، مدعى تاثیرات منفى آن در رشد روانى انسان ها نیز نمى توان شد.
با این که تمام قراین و شواهد حکایت از این مى کنند که انسان در دنیاى سایبر در معرض تهدید توهمى تر شدن و ذهنى تر شدن قرار گرفته و یا این که در این فضا بزهکارى ها و انگیزه هاى ویرانگرى و سرکشى اش مجال تازه تر و جذاب ترى یافته است، با این حال همه اینها دلایل قانع کننده اى بر نقش صددرصد منفى اینترنت نیستند، با این باور که اینترنت نقش مانعى را در رشد روحى، کشف مهر راستین و یافتن دوباره خویشتن خویش بازى مى کند. زیرا از آن جا که تنها روزنه امید براى رها شدن آدمى از این دایره توهم، درک توهمى بودن آن است، مى تواند فرصتى بى بدیل به وجود آورد براى تجربه اى کم هزینه و پربها در جهت لمس تخیلى بودن و ذهنى بودن هر آن چه که در پیرامون خود مى بیند و حقیقى مى انگارد.
آدمى براى رسیدن به این مرحله از بلوغ، ناگزیر از دویدن به دنبال آب تا به آن حد است که پى به ماهیت تصورى سراب ببرد! به نظر مى رسد براى بشر امروز چاره اى پیش رو نباشد جز رفتن تا انتهاى این توهم، تا آن جا که خود درد این از خویش برید گى را حس کند و آن را بفهمد و لمس کند. شاید همین ورود به فضاى سایبر و درگیر شدن در مراودات آن بتواند به یکى از بهترین روش هاى خودشناسى و حتى درمانى تبدیل شود.
با این حال هنوز براى پیش بینى زود است. باید منتظر بود و تاثیرات گوناگون این دنیاى مجازى را بر ذهن و روان انسان ها در نسل هاى آینده دید. اما آن چه ضرورى به نظر مى رسد پرداختن هرچه بیش تر به کیفیت حالات و تاثیرات زندگى در این دنیاى مجازى بر روحیات و خلق و خوى افراد گوناگون است. قطعاً عادت کردن به مراودات اینترنتى معضلات و بحران هاى روحى خاص خود را به همراه خواهد داشت که اگر به هنگام تشخیص داده نشده و به آن پرداخته نشود مى تواند سلامت روانى جامعه را با چالش هاى جدیدى رو به رو کند. و شاید اکنون که هنوز در ابتداى مسیر استفاده از اینترنت قرار داریم لازم است به گونه اى بهتر و مسئولانه تر با مسایل حاشیه اى آن برخورد کنیم.
نویسنده: بهروز امامى
شرق