معرفی دکتر علی اکبر جلالی

دکتر علی اکبر جلالی، فوق دکترای برق و متخصص فناوری اطلاعات (IT) از دانشگاه ویرجینیای غربی آمریکا می‌باشند. در حال حاضر ایشان، قائم مقام پژوهشکده الکترونیک و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران و استادیار پاره وقت دانشگاه وست ویرجینیای غربی می‌باشند.

دکتر جلالی نظریه موج چهارم، عصر مجازی را در دنیا مطرح کرده‌اند و تا کنون چندین پروژه در سطح ملی در زمینه توسعه فناوری اطلاعات انجام داده‌اند.

بخشی از خدمات ایشان به شرح ذیل است.

1-     بانی شهر الکترونیک کیش

2-     رئیس همایش جهانی شهرهای الکترونیکی و اینترنتی

3-      طراح اولین مرکز جامع خدمات کاربردی اینترنت در ایران، ASP

4-     بانی اولین روستای اینترنتی ایران شاهکوه که تا کنون نزدیک به 900 هزار نفر از سراسر جهان از طریق وب سایت از آن بازدید کرده‌اند و اغلب رسانه‌های جهان آنرا مورد تشویق قرار داده‌اند.

5-    بانی اولین کتابخانه مجازی روستائی در کشور

6-     ارائه دهنده اولین درس مجازی بر روی شبکه اینترنت در ایران

7-    یکی از فعالان توسعه فرهنگIT  در کشور با ارائه بیش از 100 برنامه رادیو و تلویزیونی و   بیش از 600 سخنرانی علمی و ارائه ده ها مقاله و مصاحبه در روزنامه‌ها و مجلات علمی کشور

8-    مجری سند راهبردی شهر الکترونیک مشهد با محوریت شهرداری

9-    عضو مستقل یونسکو در آموزش و فناوری منطقه آسیا و اقیانوسیه

10-  عضو کمیته آموزش مجازی کشور

11-     عضو شورای پژوهشی آموزش و پرورش کشور

12-    پژوهشگر و محقق نمونه سالهای 78 و 79 دانشگاه علم و صنعت ایران

13-    استاد نمونه دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت ایران در سالهای 76 و 75

14-    عضو چندین انجمن علمی بین المللی و تخصصی

سوابق شغلی (آموزشی و غیرآموزشی)

سمت

وظایف

نام و محل موسسه

مدت خدمت

مشاور رییس و مدیرکل دفتر ریاست، روابط عمومی و بین الملل

مشاوره، سیاست گذاری، مدیریت و اجرا

دانشگاه علم و صنعت ایران

1377 تا 1379

عضو شورای دانشگاه، شورای هماهنگی اجرائی دانشگاه و هیئت ممیزه دانشگاه

سیاست گذاری و ارزیابی علمی

دانشگاه علم و صنعت ایران

1377 ادامه دارد

معاون پژوهشی

تحقیق و مدیریت

پژوهشکده الکترونیک

1377 ادامه دارد

مدیر امور پژوهشی و بین الملل دانشگاه

پژوهش و همکاریهای علمی و بین المللی

معاونت‌پژوهشی‌دانشگاه‌علم‌و‌صنعت ایران

1376 تا 1378

مدیر دوره‌های کوتاه مدت دانشگاه

برنامه ریزی

معاونت‌آموزشی دانشگاه‌علم‌وصنعت ایران

1376 تا 1377

استادیار (عضو هیئت علمی)

آموزشی – پژوهشی

دانشکده برق-دانشگاه‌علم و صنعت ایران

1373 ادامه دارد

مدیر گروه کنترل

اداره گروه کنترل

دانشکده برق-دانشگاه‌علم و صنعت ایران

1373 تا 1378

مدیر فوق برنامه

فرهنگی – دانشجوئی

دانشکده برق-دانشگاه‌علم و صنعت ایران

1373 تا 1373

مسئول مرکز کامپیوتر

توسعه شبکه کامپیوتر

دانشکده برق-دانشگاه‌علم و صنعت ایران

1373 تا 1378

مدیر دوره‌های کوتاه مدت مهندی برق

آموزش مدیران و کارشناسان صنایع

دانشکده برق-دانشگاه‌علم و صنعت ایران

1374 تا 1378

استادیار مهمان

آموزشی – تحقیقات

دانشکده برق-دانشگاه‌وست ویرجینیا- آمریکا

1372 تا 1373

قائم مقام پژوهشکده الکترونیک

مدیریت و تحقیق

پژوهشکده الکترونیک

1377 ادامه دارد

 

 

موج چهارم در گفتگو با دکتر جلالی

موج چهارم؛عصر مجازی
 عصر مجازی ادامه مباحث مطرح شده توسط آقای تاپلر است که در کتاب موج سوم راجع به سه عصر کشاورزی، عصر صنعت وعصر اطلاعات بحث کرده است. و سؤال اساسی این بود که بعد از عصر اطلاعات چه عصری خواهد بود؟ مطالعات اینجانب نشان داده عصر بعد از اطلاعات می تواند عصر مجازی باشد که تحت عنوان موج چهارم مطرح شده است. لذا در این زمینه تحقیقات وسیعی را انجام داده ام و برای اولین بار در سال 1373 موضوع موج چهارم را در کنفرانس ملبورن استرالیا مطرح کردم که مورد استقبال بسیاری از دانشمندان جهان قرار گرفت

دنیای سه بعدی


 

من ادعا دارم عصر حاضر عصر دو بعدی است، یعنی شما حداکثر می توانید در صفحه تلویزیون و یا مانیتور رایانه اجسام را به صورت دو بعدی ببینید.اما دنیای مورد نظر تئوری موج چهارم و عصر مجازی سه بعدی است، یعنی دنیایی است که اجسام از صفحه مانیتور بیرون آمده و در وسط اتاق می توانید گوینده تلویزیون را ببینید و یا گلی را در کنار خود احساس کنید

 
20 سال دیگر ظهور جهان مجازی


 

 پیش بینی های اولیه من آن بود که حداکثر تا دو دهه دیگر عصر مجازی به صورتی که بتوان آن را حس کرد به وجود آید. هم اکنون هم علامتهای آن آشکار است،


 

دیسنی دنیای مجازی در مقیاس کوچک


 

دیسنی و در دنیای دیسنی ها در فلوریدای آمریکا مجموعه ای ساخته شده که به آن مسافرت مجازی می گویند، در این مسافرت مجازی سه ردیف صندلی هیدرولیک قرار داده اند که علاقه مندان بر روی صندلیهای هیدرولیک می نشینند و این صندلیها به گونه ای است که در وسط آسمان قرار گرفته و حرکت می کند و به جهتهای مختلف می رود به گونه ای که شما می توانید احساس کنید که در آسمان و در حال پرواز هستید به طوری که به صورت شما می خورد و یا همانطور که در حال حرکت است به سمت دریا می رود و حتی به سمت آب می رود، پای شما خیس می شود با این روش شما به ابر که می رسید دانه های باران به صورت شما می خورد و... با این شیوه اگر بتوانیم دانش آموزان کشورمان را سوار چنین سیستمی بکنیم و تمام ایران را به آنها نشان بدهیم طی پنج، شش دقیقه دانش آموز همه جاها را به صورت طبیعی می بیند و مناطق مختلف را درک می کند.


 

چالش های موج چهارم
ما هنوز چالشهای بزرگی در راه رسیدن به موج چهارم یا عصر مجازی داریم که مهمترینش انتقال اطلاعات است که هنوز این شبکه های اینترنتی که ما داریم آنقدر سرعت پایینی دارد که نمی شود دیتای با حجم زیادی را منتقل کرد


 

دومین مسأله آن است که نیاز به دوربین سه بعدی است و خوشبختانه همین امسال در تونس نمایشگاهی بود که در کنار اجلاس WSIS یا جامعه اطلاعاتی در آنجا ژاپنیها دوربینهای سه بعدی را آورده بودند.
یکی دیگر از چالشهایش حجم زیاد "داده" است که باید در یک جا ذخیره شود که این را هم ژاپنیها مشغول ساختن آن هستند و حافظه هایی در حال ورود به بازار است که دانش جهان را می شود در یک مولکول جای داد.
کابینه الکترونیکی
 ما اگر الان دقت کنیم، بعضی از کشورها مثل ایرلند کابینه دولتشان، کابینه الکترونیکی است، یعنی تمام وزرا، دولت و رئیس جمهور از طریق اینترنت با هم ارتباط دارند. هیچ زمان، سفرهایی را مثل ما به صورت فیزیکی ندارند. ما اگر بخواهیم می توانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که بتوانیم پایتخت مجازی را داشته باشیم.


 

پایتخت مجازی


 

پایتخت مجازی یعنی این که نیازی نیست که همه وزارتخانه ها در یک شهری مثل تهران متمرکز شوند و مجبور باشند دور هم به صورت فیزیکی جمع شوند. خودم اخیراً در کنفرانس بانک جهانی "واشنگتن DC" شرکت داشتم، ولی به صورت فیزیکی حضور نیافتم، بلکه از طریق ویدئو کنفرانسینگ در کنار بقیه افرادی که در کنفرانس بودند نشستم و سخنرانی کردم و اصلاً هم احساس نکردم که چون آنجا نبودم از بقیه کمتر شنیدم یا صحبت من را بقیه متوجه نشدند. اینها باید در کشور ما کم کم عادت شود و رواج پیدا کند.

 

تصویر یک روز زندگی در شهر الکترونیک

عبدالله عبدی
مربی CIW

عصر یک روز تابستان است و شما در حال عزیمت از منزل به محل کارتان هستید. حدود یک ساعت است که از منزل خارج شده‌اید ولی خیابان‌های شلوغ شهر، مسیر خانه تا محل کار را چند برابر کرده است با صرف یک ساعت برای انجام عملیات بانکی، دو ساعت معطل شدن در ترافیک، یک ساعت جست‌وجو برای خرید کفش دل‌خواه‌تان و مقداری معطلی برای پرداخت قبض‌های آب و برق روز، پر مشغله‌ای را پیش روی خواهید داشت. با یک محاسبه سرانگشتی خواهید دید که بخش عظیمی از اوقات روزانه خود را صرف کارهای تکراری، غیرضروری می‌کنید. با این اوصاف این سوال پیش می‌آید که آیا واقعا برای زندگی در یک شهر بزرگ حتماً باید بخش زیادی از وقت خود را صرف کارهای تکراری کنید؟ و بخش دیگری از آن را در صفوف اماکن عمومی و یا خیابان‌های شهر تلف کنید؟ آیا راه بهتری برای استفاده بهینه از زمان وجود ندارد؟ آیا نمی‌توان در شهرهای بزرگ بدون دغدغه روزمره به راحتی زندگی کرد؟ بد نیست قبل از این‌که به سوالات پاسخ دهید سری به شهر الکترونیک بزنید، شهری که به ظاهر با شهرهای سنتی ما متفاوت است. شاید پاسخ سوالات خود را در آنجا بیابید

 

ادامه مطلب ...

ایتوپیا: آرمان شهر الکترونیکی

نویسنده : سید علیرضا حجازی

آنچه که امروزه با عنوان "شهر الکترونیکی" یا (E-city) از آن یاد می شود به لحاظ برخورداری از ویژگی های ایده آل و منحصر به فرد، ممکن است در شرایط واقعی تا حدی آرمانی به نظر برسد. از این رو منطقی تر آن است که در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات به جای سخن گفتن از "شهر الکترونیکی"، به "آرمان شهر الکترونیکی" یا (E-topia) بیاندیشیم و کوشش نماییم ویژگی های آرمانی را به تدریج با تکامل بخشیدن به شهرهای الکترونیکی کنونی، محقق سازیم. مجموعه تلاش هایی که در حوزه گسترش کاربردهای شهری فناوری اطلاعات طی دو دهه اخیر صورت گرفته است، با وجود آن که از سرعت و پیوستگی شایسته ای برخودار نبوده؛ اما به دلیل همگرایی با مبانی جوامع دانش بنیان می تواند نوید بخش ایجاد یک ایتوپیا یا آرمان شهر الکترونیکی در آینده ای نه چندان دور باشد.

ادامه مطلب ...

تصویر یک روز زندگی در شهر الکترونیک

نویسنده : پایگاه اطلاع رسانی مدیران ایران

می توانید تصور کنید اگر فردا صبح که چشم ازخواب بیدار می شوید چند سال گذشته باشد ، نمی دانم چند سال ! شاید ده یا پانزده سال بعد .


همراه نویسنده ی این مقاله می توانید تصویر زندگی در شهر الکترونیک را در سالهای نه چندان دور تجربه کنید .عصر یک روز تابستان است و شما در حال عزیمت از منزل به محل کارتان هستید. حدود یک ساعت است که از منزل خارج شده‌اید ولی خیابان‌های شلوغ شهر، مسیر خانه تا محل کار را چند برابر کرده است با صرف یک ساعت برای انجام عملیات بانکی، دو ساعت معطل شدن در ترافیک، یک ساعت جست‌وجو برای خرید کفش دل‌خواه‌تان و مقداری معطلی برای پرداخت قبض‌های آب و برق روز، پر مشغله‌ای را پیش روی خواهید داشت. با یک محاسبه سرانگشتی خواهید دید که بخش عظیمی از اوقات روزانه خود را صرف کارهای تکراری، غیرضروری می‌کنید. با این اوصاف این سوال پیش می‌آید که آیا واقعا برای زندگی در یک شهر بزرگ حتماً باید بخش زیادی از وقت خود را صرف کارهای تکراری کنید؟ و بخش دیگری از آن را در صفوف اماکن عمومی و یا خیابان‌های شهر تلف کنید؟ آیا راه بهتری برای استفاده بهینه از زمان وجود ندارد؟ آیا نمی‌توان در شهرهای بزرگ بدون دغدغه روزمره به راحتی زندگی کرد؟ بد نیست قبل از این‌که به سوالات پاسخ دهید سری به شهر الکترونیک بزنید، شهری که به ظاهر با شهرهای سنتی ما متفاوت است. شاید پاسخ سوالات خود را در آنجا بیابید.

ادامه مطلب ...

مبارزه با تروریستم با پلیس الکترونیکی

دولت الجزایر در نظر دارد برای مبارزه با تبلیغات تروریستی گروه‌های مسلح این کشور در اینترنت، یک گروه پلیس الکترونیکی ایجاد کند.
این گروه پلیسی بخشی از نیروهای ژاندارمی این کشور است که هم اکنون در حال آموزش هستند تا توانایی علمی و فنی مقابله با پایگاه‌های الکترونیکی که به ترویج اقدامات خشونت آمیز در این کشور می‌پردازند، به دست آورند. مطالعه در خصوص انواع و ماهیت جرایم الکترونیکی بخش دیگری از برنامه آموزشی این افراد را تشکیل می‌دهد.
مبارزه با پایگاه‌های غیر اخلاقی نیز از دیگر اهداف تشکیل این گروه اعلام شده است.
در همین حال "بوجمعه هیشور" وزیر پست، تلفن و فناوری اطلاعات الجزایر نیز از آماده شدن پیش نویس قانون مبارزه با جرایم الکترونیکی خبر داد. وی گفت: هیات دولت بزودی به بررسی این پیش نویس و تصمیم‌گیری درباره آن خواهد پرداخت.
این قانون مصادیق جرم الکترونیکی و نیز مجازات‌های آن را مشخص خواهد کرد.
منابع مطلع گفتند: پلیس ویژه مبارزه با جرایم الکترونیکی همزمان با تصویب قانون مربوطه بطور وسیع در سطح کشور وارد عمل خواهد شد تا فعالیت- های تبلیغی گروههای مسلح الجزایری را برای جذب جوانان و یا توجیه اقدامات تروریستی خود خنثی کند.
از سوی دیگر خبر می‌رسد نیروی ارتش الجزایر حدود ‪ ۲۰‬فرد مسلح را در ولایت وادی در منطقه شمال شرقی کشور را تحت تعقیب قرار داده‌اند. این افراد اواخر هفته گذشته به گروهی از مرزبانان در همین منطقه حمله و هفت تن آنان را کشتند.
گزارش دیگری نیز حاکی است که نیروهای مشترک نظامی و انتظامی الجزایر به منظور پیشگیری از هر گونه حملات انتحاری جدید، اقدامات تعقیبی و تامینی خود را علیه گروههای مسلح در نقاط مختلف کشور افزایش داده‌اند. تهدیدات تروریستی و انتحاری در الجزایر طی یکسال گذشته رو به رشد بوده‌است و در سال ‪ ۲۰۰۷‬نیز ‪ ۴۹۱‬نفر در حوادث و حملات تروریستی در این کشور کشته شده‌اند.
دولت الجزایر گروه مسلح الجزایری موسوم به "جماعت سلفی دعوت و نبرد" که از سال گذشته با اعلام پیوستن به شبکه "القاعده" نام خود را به "القاعده در مغرب اسلامی"، تغییر داد مسوول اقدامات تروریستی سالهای اخیر در این کشور می‌داند.
خشونت‌های داخلی در الجزایر در دهه سیاه (دهه ‪ ۱۹۹۰‬میلادی) بین ‪ ۱۵۰‬تا ‪ ۲۰۰‬هزار قربانی، هفت هزار مفقود، هزاران زخمی و ‪ ۳۰‬میلیارد دلار خسارت برجا گذاشت.

منبع:روزنامه هموطن سلام

IT ابزاری مناسب برای بازاریابی توریسم وگردشگر محسوب می شود




اندیشه های تام پیترز(۲)

به موفقیتها و شکستها در کار و زندگی چگونه باید نگاه کرد؟
- شکستها نمک زندگی نیستند، خود زندگی هستند. شکست تنها راه کسب موفقیت است. نباید به راحتی از کنار آنها گذشت. باید آنها را تشویق کرد. هرچه بزرگتر بیشتر. تنها شکستهای بـــــــزرگ به موفقیتهای بزرگ می انجامد. به تعبیر برخی بزرگان، به شکستهای عالی جایــزه بدهید و موفقیتهای پیش پاافتاده را جریمه کنید

درمورد تشویق و تنبیه چه؟ برخی روانشناسان از قدرت تقویت مثبت و تخریب تقویت منفی یعنی تنبیه سخن می گویند زیرا معتقدند افراد را از کار بد باز نمی دارد بلکه آنها را تشویق می کند که آن را پنهان سازند. نظر شما چیست؟
- کاملاً موافقم. اما باید درنظر داشت که تنبیه یک نوع هنر واقعی است. قانون کلی در این مورد چنین است: تقدیر در جمع و تنبیه در خلوت.

شـــــایـد چون تنبیه در جمع به تحقیر فرد می انجامد پسندیده نیست. چگونه می توان در این زمینه عمل کرد؟
- تحقیر افراد بسیار آسان است. تنها راهی که می توان افراد را تحقیر نکرد مراقب بودن است. کلید چاره، جدی گرفتن موارد حقیر وکوچک است. حتی در نوشتن صحیح نام افراد باید دقت کرد.

شما در کتابهایتان توصیه کرده اید که برای این منظور یادداشتهای تشکر فراموش نشود. منظورتان چیست؟
- مدیــــــری داشتم که سالها پیش با او کار می کردم. او همواره یادداشتهای کوتاه یک یا دو جمله ای تشکر به کارکنانش می نوشت: فلانی! آن ایده بسیار خوبی بود که داشتی. امیدوارم آن را دنبال کنی. مرا درجریان نتیجه کار قرارده. افراد مهربانی را فراموش نمی کنند. تجربه به من می گوید که این ابزار ساده، بسیار قدرتمند است. یک تماس تلفنی نیز خوب است.
می توان آن را انجام داد چون برداشتن گوشی بسیار ساده است اما نوشتن یادداشت متشکرم یک سطح تاثیر بالاتر و پایدارتری را برجای می گذارد. گفته اند که یک واژه مهربانانه قدرتمندترین چیزی است که وجود دارد. بی نظیرترین هدیه، تشکر است.

شمــــا بر احترام به دیگران و اخلاق در کسب و کار بسیار تکیه و تاکید داشته اید. جایگاه اخلاق کجاست؟
- اخلاق امری تشریفاتی نیست. همه ما را در تمام طول زمان دربرگرفته است. استانداردهای والای اخلاقی برای کسب و کار و سایر موارد در زمینه برخورد احترام آمیز با افراد ضروری است. به نظر من این احترام، احترام به عقیده شخص و سابقه و شخصیت اوست. اختلاف باید محترم شمرده شود. باید دغدغه مسائل اخلاقی را داشت تا به ثروت جهان دست یافت. حداقل این دغدغه آن است که ما به مواضع اخلاقی خود و سازمانی که در آن هستیم توجه کنیم. این شروع خوبی است. همه احترام و قدردانی را دوست دارند. هرکس مرکز دنیای خودش است. هرکس ستاره فیلم خودش است. ایده ها و ایده آلهای هرکس برایش ارزشمند است. بگذارید ستاره آنها نیز بدرخشد. در این صورت بدین خاطر شما را دوست خواهند داشت. هرکس که ایده شما را می خرد جز این نیست که با ایده خودش عوض کرده است. اگر شما نمی توانید قدردانی دیگران را به دست آورید، حداقل از خودتان قدردانی کنید

یکی از راههای کسب موفقیت از دیدگاه شما توجه به قدرت ضمیر است. این چه نوع قدرتی است؟
- معلمی متن گفت و گوی پیشنهــــادی دانش آموزان را تصحیح می کرد. نکته ای توجه مرا به خودش جلب کرد. بیشتر جاهایی که او یادداشتی گذاشته بود چنین شروع می شد: من پیشنهاد می کنم که شما چنین کنید... مسئله من چه بود؟ بسیار ساده است. من در اینجا فاعل است و عاقل یعنی گوینده حقیقت و دانش آموز موضوع است و مفعول یعنی پذیرای عقل. نباید چنین باشد. من اگر بخواهم آن متـــــــن را یادداشت گذاری کنم چنین می نویسم: ما اغلب چنین می کنیم... . براساس تجربه طولانی، من پیشنهاد می کنم که این امر، اساس طبیعت ارتباط تعاملی بین مربی و دانش آموز است. اکنون معلم و دانش آموز در یک سرمایه گذاری مشترک درجهت تعالی شرکت می کنند.

شما همواره نسبت به واحد توسعه منابع انسانی (HRD) بدبین هستید و بد می گوئید. آنها را دیوانسالارانی می دانیدکه روحیه بخش و الهـــام بخش نیستند. واحد ایده آل توسعه منابع انسانی ازنظر شما کدام است؟
- اینکه تقریباً هیچکس در واحد نماند. همه کارکنان باید بیرون بروند و با مشتریان باشند مانند واحدها و مراکز عملیاتی. برخی حتی ماهها در محل واحد نباشند. اگر من به صحبت با یک معاون توسعه منابع انسانی بنشینم تنها خواسته من این است: به من بگو چه کار عالی انجام داده ای؟ این معیار برای بخشهای فروش، مالی یا سیستم های اطلاعاتی نیز صادق است.

کارکنان یک سازمان چه ویژگیهایی باید داشته باشند تا موفقیت سازمان تضمین شود؟
- خطرپذیری نه گوشه راحتی گزیدن، اشتباه کردن نه اجتناب از آن، خودجوش بودن نه انتظار برای رسیدن دستور، انرژی گذاشتن روی راه حلها نه احساسات، حرکت به سمت کیفیت فراگیر، شکستن و منهدم کردن و نابودکردن به عنوان اولین مرحله فرایند خلاقیت، تمرکز بر فرصتها نه مسائل و مشکلات، مسئولیت پذیری درحل مسائل، تلاش سهل نه سخت، لبخند و داشتن تفریح.

بخشی از نیروی کار که اخیراً بسیار سریع رشد کرده کارکنان موقت هستند. همزمان با استفاده وسیع از آنها مشکلاتی نیز به بار آمده است. چگونه می توان فرهنگ سازمانی و وفاداری به سازمان را در کسانی که تنها مدت کوتاهی با شما هستند زنده نگه داشت؟
- پاسخ آن است که هرگز با کارکنان موقت مثل کارکنان موقت رفتار نکنید با کارکنان موقت به گونه ای رفتار کنید که گویی کارکنان دائم هستند. به آنان خوشامد بگویید، احترام بگذارید و اعتماد کنید. مسئولیت واقعی بدهید و آنها را در سطح استانداردهای بالا نگه دارید. این رمز موفقیت در سازمانهایی نظیر دیسنی است. در آنجا، سیستم آموزش و پاداش دهی کارکنان 90 روزه ، درست مثل عضو 20 ساله آن تیم است.

بیشتر کارخانجات تولیدی سه شیفت هستند و در شیفت شب مشکلاتی در زمینه انجام کار و بهره وری دارند. پیشنهاد شما چیست؟
- من احساس می کنم مسئله اصلی آن است که شیفت شب احساس می کند رها شده است. آنها هرگز مدیریت ارشد را نمی بینند. ممکن است سال تا ســـــال هم نبینند آنها احساس می کنند در محیطی ایزوله که هیچکس نیست عملیات انجام می دهند. در ساخت فیلم، وقتی دوربینهای مخصوص طی روز صحنه هایی از شب را فیلم می گیرند آن را روز برای شب نام می گذارند. آنچه این شرکتها نیاز دارند درست عکس آن است: شب برای روز یعنی باید ابزاری به کاربرد که شیفت سوم مانند شیفت اول کارکند. باید از بالا شروع کرد. آیا مدیر ارشد در شیفت شب با نظم و توالی خاصی سرکشی می کند. می توان 10 درصد افراد واحدهای پرسنلی و مالی را نیز در شیفت شب گذاشت. تزریق هیجان مثل جشن، وقایع خاص و غذاهای مخصوص نیز می تواند موثر باشد.

جایگاه مشتری والاتر است یا کارکنان؟
- مشتری را باید در جایگاه خودش قرار داد. مشتری دوم است. جمله جالبی است. پس چه کسی اول است؟ کارکنان. اگر شما هوشمند باشید و بخواهید مشتری را اول قرار دهید باید کارکنان را درصدر قرار دهید.

شما ایده مطلع نگه داشتن مشتری را مطرح کرده اید. منظور از آن چیست؟
- اولین عنصر یک خدمت رسانی خوب، مطلع نگه داشتن مشتری است. باید تأخیرها و مسائل را به او توضیح داد. ممکن است پاسخ همه سوالها وجود نداشته باشد. فقط باید تلاش کرد تا همه موارد به صورت باز مطرح شود. البته اجرای ایده مطلع نگه داشتن افراد چه مشتری یا تامین کننده یا کارکنان سخت است. ازطریق دادن اطلاعات و توضیحات می توان کنترل کار را به دست گرفت. وقتی افراد در تاریکی نگاه داشتــه می شوند و یا به صورت نامنظم مطلع می شوند بسیاری از فرصتها از دست می رود.

چگونه می توان مشتریان را جذب کرد، با کیفیت یا قیمت یا...
- 70 درصد مشتریانی که روی برمی تابند به دلیل قیمت یا کیفیت نیست بلکه به دلیل فقدان تماس یا توجه فردی است. یعنی وجه انسانی کسب و کار را که از سوی تولیدکننده محصول یا ارائه دهنده خدمت می بینند دوست ندارند.
افراد می توانند بوی عاطفه، تعهد و انرژی را از فرسنگها دور احساس کنند. اخیراً من یک نوشابه میوه ای خریدم. وقتی به تاریخ انقضای آن دقت کردم دیدم نوشته شده: تا فلان تاریخ بنوشید و لذت ببرید چرا لذت بردن جای انقضا را گرفته است. چه فرقی دارد؟ ساده است. این یک احساس انسانی است درمورد تماس با مشتری و یک نماد و نشانه قوی از خدمت و کیفیت فوق العاده. جمله لذت ببرید لبخند به صورت من آورد و این احساس خوب می تواند صدها دلار ارزش داشته باشد.

بدین ترتیب نقش و گستره حوزه خدمات بسیار وسیع شده است.
- همین طور است. آیا باور می کنید 96 درصد افراد کار خدماتی انجام می دهند. 79 درصد از ما در بخش دفاتر خدماتی نظیر حمل و نقل، خرده فروشی، تفریحات و خدمت رسانی حرفه ای کار می کنیم. 90 درصد از 19 درصد کارکنان سازمانهای به اصطلاح ساخت و تولید کار خدماتی نظیر طراحی، مهندسی، مالی، بازاریابی، فروش، توزیع و... انجام می دهند. سرمایه گذاری مالی برای هریک از کارکنان بخش خدمات بیش از بخش ساخت است و ارزش افزوده هریک از آنان در هر دو بخش مساوی است. دو اقتصاد برتر یعنی آمریکا و سنگاپور متکی بر بهره وری حوزه خدمات و موازنه مثبت تجارت خدمات هستند. پس چرا باید از خدمات بد بگوییم؟

شما دوران مرگ فاصله ها را اعلام کرده اید. مرگ فاصله یعنی چه؟
- مسافتها از بین رفته اند. شما از دهکده جهانی شنیده اید. من می گویم دهکده خیلی بزرگ است، بلوک جهانی و شاید بهتر باشد بگوییم: مرکز خرید جهانی. به تعبیر مجله اکونومیست، هزینه برقراری تماس از لندن تا نیویورک واقعاً به اندازه یک خانه تا خانه بغلی است. این یعنی مرگ فاصله.

و همین شاید مهمترین نیروی اقتصادی است که جامعــــه را در نیم قرن آینده شکل می دهد. وقتی من می خواهم یک همکار انتخاب کنم به راحتی می توانم در هند به دنبال آن بگردم، همانگونه که در همسایگی ام. مرگ فاصله یعنی ما همه همسایه ایم. مرگ فاصله یعنی عصر مغزافزار. یعنی همه ارزشها از مغزافزار است. هم اکنون ارزش سهام شرکتهای کوکاکولا، مایکروسافت، مرک، اینتل، دیسنی و... بسیار بیشتر از فورد، جنرال موتورز و... است. آنان بازیگران ناب در عرصه مغزافزار هستند. در عصر دانایی، آنها که فکر خود را کاملاً توسعه نمی دهند ضرر خواهندکرد. مرگ فاصله یعنی رهبری جوانان، چون جوان زودتر با فناوری مأنوس می شود. مرگ فاصله یعنی نوآور باش یا بمیر
برخی می گویند ما نیاز به همخوانی زنجیره تامین داریم.
- من می گویم ما نیاز به نوآوری زنجیره تامین داریم.
برخی موازنه خوش را می پسندند.
- من می گویم تنش خلاق.
برخی سهم بازار را می خواهند.
- من می گویم خلق بازار.
برخی واژه هایی همچون سکون، ثبات و هست را دوست دارند.
- من واژه هایی همچون تلاطم، فرصت و امکان را می پسندم.

شما به جای یادگیری به فراموشی تکیه می کنید و نسبتی بین آن و نوآوری قائل هستید. جریان چیست؟
- نوآوری یعنی پاک کردن شیفتگی و وابستگی. یعنی فراموش کردن. فراموش کردن - نه یادگیری - بهترین هنر است. شما نمی توانید بدون یک پاک کن زندگی کنید. فراموش کردن از یادگیری سخت تر است. نوآوری یعنی فراموش کردن سازمان یافته، فراموشکاری راهبردی.

یادگیری چیزهای نو، خود به خود چیزهای کهنه را بیرون می کند. پس نیازی به فراموشکاری نیست. باید به دنبال یادگیری بود.
- این حقیقت ندارد. شرکت IBM از رایانه های بزرگ به رایانه های کوچک و سپس رایانه های شخصی رسید اما ذهنیت رایانه های بزرگ از بین نرفت، ادامه یافت و مشکلات به بار آورد. خودروسازان آمریکایی هنوز رویکردشان به خودروهای بزرگ را فراموش نکرده اند.

فناوری می تواند وجه مخرب نیز داشته باشد. چه می توان کرد که از فناوریهای نوین درجهت عملکرد بهتر سازمانها استفاده کرد؟
- مهترین چیزی که می توانم بگویم این است که نمی دانم و هیچکس نمی داند. به همین جهت است که من نام کتاب اخیر خود را بـــــازآفرینی قدرت تخیل گذاشته ام. من نمی دانم دنیا چگونه خواهدبود، جایی که حقیقتاً گردن 98 درصد مدیریت میانی از دنیای نظامی گرفته تا سازمانها زده خواهدشد.

نقطه اصلی فناوریها، بهینه کردن بازدهی است. همانگونه که پیتردراکر گفته ما هنوز به دنبال کپرنیک سازمانهای نوین هستیم.

موضوع سازمانهای مجازی به کجا می انجامد؟
- این یک مسئله واقعی است. چتر بزرگی که تمام راههای جدید را برای بشریت در زمینه کار با یکدیگر طی زمان و مکان دربر می گیرد. مدیریت و کسب و کار مدتهای طولانی عموماً راجع به کنترل، شرح مشاغل، نمودارهای سازمانی و برجهای مقر فرماندهی بود. سازمان مجازی دانشکده ای است که بسیاری نظرات در آن آمیخته و درهم تنیده شده است.

عده ای به دنبال فوق لیسانس های هاروارد می گردند
- من دنبال دکتراهای بدون مدرک از مدرسه ضربه های سخت (HARD KNOCK) هستم.

عده ای معتقدند 80 ساعت کار در هفته آدمی را خواهد کشت
- هفتـــه ای 35 ساعت کار کن. چینی ها ترا می کشند

چرا؟
- اگر روند رشد جاری چین ادامه یابد تا سال 2012 چین می تواند بزرگترین اقتصاد دنیا شود. در این صورت به تعبیر مجله اکونومیست، این بزرگترین تغییر از زمان انقلاب صنعتی خواهدبود. رشد انفجاری چین از سال 1978 آغاز شده و رشد متوسط 9 درصد در سال را تجربه کرده است. چیزی که ژاپن پس از جنگ جهانی دوم به آن نرسیده بود. در سال 2002 اقتصاد چین هشت برابر بزرگتر شده بود. کار با آزادسازی 800 میلیون کشاورز چینی از کنترل های مرکزی ازجمله کنترل قیمت آغاز شد. در سال 1978، 1/5 میلیون شرکت صنعتی با کارکنانی در حدود 28 میلیون نفر وجود داشت، درحالی که در سال 1994 این رقم به 19 میلیون شرکت شهری و روستایی با کارکنان 96 میلیونی رسید.

حرکت سریع بازشدن درها به روی تجارت و جذب سرمایه خارجی نیز با پدیدآوردن چندین منطقه اقتصادی ویژه آغاز شد. از سال 1980 ارزش تجارت چین سالانــه 12 درصد رشد کرد و 20 هزار سرمایه گذار مشترک، 22 میلیارد دلار سرمایه گذاری کردند. وقتی چین بیدار شود دنیا تکان خواهدخورد.

شما به میلیونها نفر گفته اید چگونه دارای ثروت شوند. روش خود شما چگونه است؟
- عمل از روی درک. من دانشگاه نیستم. من در دنیای واقعی زندگی می کنم که پول نقد وجود دارد. حفر کن در این معدن سود نهفته است.

دوست دارید دنیای بعد از شما چگونه باشد؟
- من ثـــــــروتمند خوب و فقیر خوب را می خواهم. ثروتمند خوب مثل من سود خواهدکرد و فقیر خوب مثل شما، هرچه را ما می فروشیم خواهدخرید و سر به راه و مطیع باقی خواهد ماند

در پایان، چه پیامی دارید؟
- اگرزندگی من پیام من است، پس تو امروز چه می کنی که پیامت روشن و گویا باشد. پیام تو چیست؟ باید در انتهای روز، هر روز و برای همیشه این پیام را یعنی زندگی را بازخوانی کرد.

منابع:
1 - TOM PETERS, “THE PURSUIT OF WOW”. USA, 1994.
2 - TOM PETERS, “ THE CIRCLE OF INNOVATION”, USA/1997.
3 - WWW. TOMPETERS.COM
4 - TOM PETERS. “TOM’S RE-IMAGINE MANIFESTO”. 2004.
5 - TOM PETERS. “TOM PETERS 100 WAYS TO SUCCEED/MAKE MONEY”.
6 - مدیران برجسته سخن می گویند، مقدمه تام پیترز، ترجمه محمدابراهیم محجوب، نشر فرا، 1382.

منبع: مجله تدبیر

اندیشه های تام پیترز(۱)

ترجمه و تدوین: مسعود بینش
Mas_binesh@hotmail.com

تام پیترز (TOM PETERS) در سال 1942 در بالتیمور آمریکا به دنیا آمد. تـــــا مقطع فوق لیسانس مهندسی راه و ساختمان دردانشگاه کرنل تحصیل کرد و فوق لیسانس و دکترای مدیریت را در استنفورد به اتمام رساند. پس از چند سال خدمت در ارتش، از 1974 تا 1981 در شرکت مک کینزی مشغول به کار شد.

پس از آن شرکت را ترک کرد تا مستقل کار کند. از آن پس او به مشاوره، سخنرانی و نویسندگی در حوزه مدیریت پرداخته است. آنچه تام پیترز را متمایز می سازد آن است که او در یک چارچوب مشخص محصور نمی شود. علاقه و اشتیاق اوعبارت است از هیجان، بازآفرینی، نابودی، آزادی نیروی کار، خلاقیت، کارآفرینی، توجه به نقش طراحی در تولید و خدمات، آموزش برای عصر خلاقیت و بازآفرینـــــی قدرت تخیل. او پرکار است و کم خواب. هرجــــا فرصتی می بیند حرکت می کند. از هر جایی ایده می گیرد و آنها را به چیزهایی تبدیل می کند که دیگران نمی توانند، همواره در جستجوی چیزهای بهتر است.

تام پیترز سخنران برجسته ای است. او سالـــی 100 کنفرانس ملی و بین المللی ارائه می دهد. سخنرانی های انرژی آفرین و رودرروی او معروف است. او سخنرانی است که حضــــــار را هیجان زده می کند، آنها را می خنداند و درعین حال به چالش می کشد. او همواره با جملات کوتاه و پرسش انگیز و کوبنده، سوال می آفریند. تام پیترز عصر حاضر را زمانه دعوای بی قاعده می داند. مجله فورچون در مقایسه او و پیتر دراکر می نویسد: ما در دنیای تام پیترز زندگی می کنیم. پیتر دراکر بیشتر نوشته است و ایده هایش طی مدت زمان طولانی مطرح بوده است اما این تام پیترز است که به عنوان یک مشاور، نویسنده و سخنران، با ایده هایش و سبک برخوردش، تفکر جدید مدیریت را شکل داده است. او معلم معلمان مدیریت است. وارن بنیس تنها کسی که هم او و هم دراکر را شخصاً می شناسد می گوید، اگر پیتر دراکر مدیریت نوین را ابداع کرده، تام پیترز به آن رونق داده است. مجله بیزینس ویک به دلیل داشتن نظرات غیرمعمول، او را چنین شرح داده است: بهترین دوست کسب و کار و بدترین کابوس شبانه.

تام پیترز خود را سرآمد بی نظمی، قهرمان شکستهـــای جسورانه، استاد شور و اشتیاق، رک گوی حرفه ای، سردسته مشوقین شرکتها و دوستدار بازار تــــــوصیف می کند. مجله لس آنجلس تایمز او را پدر سازمانهای فرامدرن نامیده است.

نه تنها زبان که قلم او نیز متفاوت است. وقتی به او گفته می شود زبان شما سخت و طاقت فرساست در پاسخ می گوید زمانه سخت و طاقت فرساست. کتابهای تام پیترز همواره جزء پرفروش ترین کتابهای مدیریتی بوده است.
کتاب در جستجوی تعالی که در سال 1982 منتشر شد اولیـــــــــن و موفقیت آمیزترین کتاب او بود. این کتاب را یکی از سه کتاب برتر قرن در زمینه کسب و کار دانسته اند. علاوه بر کتابهای متعدد، صدها مقاله از او نیز در روزنامه ها و مجلات مختلف عمومی و علمی منتشر شده است. تام پیترز به عنوان تاثیرگذارترین متفکر کسب و کار در زمان ما چگونگی تعالی سازمانی را در عصر پرخطر توضیح می دهد، به وادی رازآلود نوآوری و خلاقیت گام می نهد و بازآفرینی قدرت تخیل را ضرورت حرکت در این وادی می داند.
روزنامه ها و مجلات بسیاری شما را مربی و مراد می نامند...
تام پیترز: نه، نه، هـــزاران بار نه. من تنها مشاهده گر و جستجوگری هستم که تلاش دارم مردم را هیجان زده کند. هنوز تعداد زیادی افراد در جستجوی پاسخ پرسشهای خود به سمینارهای من می آیند. از آمدنشان متشکرم ولی پاسخی وجود ندارد. در بهترین حالت تنها حدسهایی درباره پاسخ پرسشها وجود دارد.

در این دنیایی که به تعبیر خود شما آشفته و پرآشوب است چه شخصیتهایی موردعلاقه شماست؟

- من استیوجابز را دوست دارم و بیل گیتس و اندی گرو را. من آنها را دوست دارم که میلیاردها دلار ثروت می آفرینند و نیز آنها که کمتر شناخته شده اند و میلیاردها دلار از دست داده اند اما عمیقاً در زمانه ای که همه چیز به شدت درحال تغییر است درگیر شده اند و در نزاع و اقدام هستند.

جک ولش چطور؟ شما درباره او گفته اید که شاید در طول صدسال گذشته کمتر کسی توانسته باشد در اداره بنگاهش به اندازه او کامیاب باشد. راز کامیابی او به نظر شما چیست؟

- رازی درمیان نیست. فقط باید تا می توانی درحد شیفتگی برای شکوفایی مغزهای موجود در بنگاهت مایه بگذاری. همین.

آیا این پیام همه این مدیران برجسته است. راستی پیام و پند همه آنان چیست؟
- تمرکز در حد شیفتگی، روی چند اصل پایه، سازگار با بافت هر بنگاه خاص. یعنی اینکه:
- به مشتری گوش دهید؛
- از دفتر کار خود بیرون بزنید؛
- وقت خود را کنترل کنید؛
- نسبت به مغزها شیفتگی داشته باشید؛
- یک هدف روشن، ساده، شورانگیز و نیروبخش تعیین کنید؛
- به تعبیر گری همل، آرمان آفرینی کنید نه کارآفرینی.

رهبری بویژه رهبری یک سازمان از دیدگاه شما در چه جایگاهی قرار دارد؟
- رهبری بسیار دشوار و بسیار آسان است. مهارت شماره یک رهبری توانایی توسعه دیگران است. این ایده جدیدی نیست. یک رهبر باید تقویم کاری اش را نگاه کند، چه مقدار وقت در توجه مستقیم به توسعه افراد اختصاص داده است.

ویژگیهای بهترین رئیس درنگاه شما چیست؟
- من باور ندارم که بهترین رئیس، معشوقها هستند. بهترین رئیس ازنظر من خشن ترین رئیس است. بهترین رهبران، سازمان و کارکنان خود را به جایگاهی راه می برند که قبلاً در آن جایگاه نبودند و هرگز تصور نمی کردند به آن برسند. استیوجابز و مایکل جوردن استانداردهای بالایی برای خود درنظر گرفته اند و به مانعی در رسیدن به اهداف باور ندارند. من بسیار از آنها یاد گرفته ام. رئیس کامل آن است که نسبت به تفاوتهای فردی آگاهی دارد و واقعاً می داند که هرکس را چگونه راهبری کند تا بالاترین عملکرد خود را ارائه دهد. بدون وجود چنین پیشتـــــازانی ما هیچگاه راه به جایی نمی بریم. بهترین رئیسان می فهمند که افراد در صحنه چه تلاشی انجام می دهند.

آنها تشریک مساعی می کنند، به گفت و گو می نشینند و عظمت می آفرینند.

و بدترین رئیسان؟
- آنانی هستندکه پشت منشی و معاونان پنهان می شوند. از تماس رودررو احتراز می جویند و تنها به سخنرانیهای ویدئویی دست می زنند. گرچه دوران پست الکترونیک و ملاقاتهای مجازی است اما حضور فیزیکی در محل و نشان دادن اهمیت موضوع، حقیقتاً ابزار بسیار قوی در موفقیت است. من گفته ودی آلن را دوست دارم که 80 درصد موفقیت به نحوه ارائه بستگی دارد.

شما شخصیتی عمل گرا و واقع بین هستید و معتقدید نباید در بند چشم انداز و اهداف ماند درجایی که فرصتهایی پیش رو پدید می آید. لطفاً توضیح دهید.
- اهداف غالباً احمقانه هستند. امروز را دریاب داشتن یک چشم انداز، ایده بدی نیست بلکه بسیار خوب است. انگیزه می آفریند و دیگران را به حرکت وامی دارد. فقط باید مطمئن شد که چشم انداز، متفاوت و چالش انگیز است. اما اگر پنجره ای به فرصت باز شد نباید به دلیل آنکه با برنامه بلندمدت ما همخوان نیست آن را بست. چنین پاسخ خشکی، چشم اندازها را به ورطه گمراهی می برد.

چگونه می توان نسبت به یک سازمان ارزیابی درستی به دست داد. از راه عمل آن سازمان یا دستورالعمل؟
- من ترجیح می دهم همه چیز را راجع به یک شرکت بخوانم جز خط مشی و دستورالعملها و رویه های آنها را. معمولاً دستورالعملها مجموعه از انجام ندهیدهاست که حرکت را متوقف می کند و نوآوری و خلاقیت را از بین می بــــرد. وقتی من یک دستورالعمل قطور می بینم می فهمم که با یک شرکت کند طرف هستم. باید قلم سرخی برداشت و در برابر هر نکنید و هر قاعده و هر جمله پرسید: آیا این نیاز است؟ آیا این به شرکت من در دنیای رقابتی کمک می کند؟ اگر جواب منفی است آن را خط بزنید و دور بیندازید. اصلاً بهتر آن است که این دستورالعملها را با یک دستورالعمل انجام دهید عوض کنید.

چه نسبتی بین اندازه سازمان و موفقیت سازمان وجود دارد؟ آیا واقعاً به نظر شما کوچک زیباست؟
- درحالی که کوچک - برخلاف گفته شوماخر - لزوماً زیبا نیست، خیلی بزرگ نیز اغلب خیلی زشت است، در زمانه ای که مزیت در سرعت است. از شما چه پنهان من هنوز کتاب کوچک زیباست را نخوانده ام. علاقه من نبوده است. من مدتها طرفدار توانمندی شرکتهای بزرگ بودم. شاید بحث شرکتهای کوچک ابتدا در دهه 70 در شرکت قطعه سازی دانا مطرح گردید که مؤسس آن علاقه مند بود شرکتش کوچک باشد. شرکت الکتریکی امرسون نیز چنین بود. مؤسس آن علاقه مند به حفظ انرژی بالا بود لذا اندازه کوچک را دوست داشت. البته من بتــــــــدریج به کسب وکارهای متوسط و اندازه متوسط شرکتها علاقه مند شدم. این مسئله در اواخر دهه 80 روی داد که مثالهای بسیاری از شرکتهای موفق وجود داشت. بسیاری از شرکتهای بزرگ خود را به واحدهای تا 100 نفره تقسیم کردند.

مرز این کار کجاست؟ برخی 50 و برخی 600 گفته اند یعنی بین 50 تا 600 نفر.
- عده ای معتقدند که مدیران واحدهای کوچک باید به اسم، همه کارکنان و مشتریان اصلی خود را بشناسند. عده ای نیز معتقدند در واحدهایی در این حدود، شما واقعاً خود را جزیی از آن احساس می کنید و می بینید که اگر غایب باشید خلاء وجودی شما را همه احساس می کنند. این امر برای یک اجتماع سازمانی مهم است. البته تحقیقات بیشتری عدد جادویی 150 را نشان می دهد. جامعه شناسان از دهه 50 پی برده بودند که یک آستانه بحران در محدوده 150 تا 200 وجود دارد، یعنی بیش از این حد، مشکلات بروز می کند. کشفیات باستان شناسی نیز نشان داده است که دهکده های دوران نوسنگی یعنی 6000 سال قبل از میلاد مسیح، نوعاً شامل 120 تا 150 نفر بوده است. آنها دریافته بودند که وقتی تعداد نفرات از 150 نفر فراتر رود نمی توانند رفتار اعضا را کنترل کنند. اکنون نیز در عصر تولید انبوه و عصر فراتخصصی، ایده 150 نفر برای یک واحد یا یک گروه درست می نماید.

سازمانها همواره با تضاد و ناهمخوانی منافع فــردی و اهداف سازمانی روبرو هستند. چگونه می توان استعدادها و علایق شخصی را با راهبردهای سازمان هم جهت ساخت؟
- اول اینکه هر کار و فعالیتی را به صورت پروژه های سازماندهی کرد و به اعضا اجازه داد تا خود را در این پروژه ها درگیر کنند. این سبک ذاتی شرکتهای حرفه ای خدماتی و شرکتهای بزرگ است. برای شرکتی که کار خود را به صورت پروژه ای انجام می دهد محدودیتی در اندازه وجود ندارد. هر روز بر دامنــه شرکتهای سنتی که از این شیوه استفاده می کنند افزوده می شود.

دوم اینکه به افراد اجازه داد شود کارراهه شغلی را خود انتخاب کنند. اجازه دادن و تشویق کردن باعث می شود هرکس جایی برود که علاقه و اشتیاق دارد. من می خواهم به سخن پیتر دراکر که بر اهمیت کارکنان فرهیخته تاکید دارد چیزی بیفزایم و آن اینکه کنجکاوی و اشتیاق بسیار مهمتر از فرهیختگی و دانایی است. این را یک بار انیشتین نیز گفته بود: کارکنان کنجکاو و علاقه مند و مشتاق.

ایده 1000 نفر 1000 کارراهه شغلی که مطرح شده آیا همان ایده خودمدیریتی است؟
- وارن بنیس تعبیر خوبی دارد. او می گوید: بهترین کاری که یک رهبر می تواند برای یک گروه بزرگ انجام دهد آن است که به اعضا اجازه دهد تا عظمت خود را کشف کنند. عظمت گروه وقتی به دست می آید که هرکس درگروه، از رهبر تا اعضا، آزاد باشد تا بهترین تلاش خود را صورت دهد. می دانیدکه عصر تولید انبوه خیلی سریع به سرآمد. اقتصاد امروز مبتنی بر دانایی، قدرت تخیل، هوشمندی و استعداد است. چه می شد اگر می توانستیم یاد بگیریم که چگونه استعدادهای مختلف و غنی افراد یک مجموعه را تماماً مورداستفاده قرار دهیم. ایده 1000 نفر 1000 کارراهه شغلی از اینجاست.

پیتر دراکرنیز در سال 1992 نظیر این مطلب را در مقاله ای نوشت: ارتباط بین کارکنان فرهیخته و سازمانهایشان یک پدیده کاملاً جدید است. دردنیایی که موفقیت بستگی دارد به قدرت مغزی و هوشمندی، رشد خودمدیریتی افراد مسئله مهمی است و سازمانهــای خردورز سعی در پدیدآوردن زمینه های رشد فردی دارند.

ایده آل شما تیم های چابک و هوشمند و پاسخگو و عدم تمرکز قدرت است. در دنیای کسب و کار، چگونه می توان قدرت چابکی و ساختار سازمانی چابک را برای حرکت راهبردی سامان داد؟
- همانگونه که در کتابهایم گفته ام من توجه زیادی به شـــرکتهایی ندارم که از گردونه کسب و کار خارج می شوند. توجه عمده من به کشورهاست. حقیقت آن است که برای دستیابی به تعالی، شما باید محکم و باثبات و با پشتکار باشید. این بدان معناست که شرکتها باید ابتدا فعال، پرانرژی، جدی و کارآفرین باشند. پول بعد از آن خواهد آمد

یک سوال غیرمعمول. اگر وزیر خزانه داری بودید چه می کردید؟
- من فقط به دنبال مقدار زیادی انرژی در اقتصاد خواهم بود. دیگر برایم مهم نیست چه کسی می میرد؟آیا مایکـــــروسافت یا جنرال الکتریک وجود دارد یا نه؟این نقطه نظر من به عنوان یک اقتصاددان است. تا زمانی که این شرکتها کار بزرگ انجام می دهند و نقش فوق العاده خود را ایفا می کنند زنده اند. پس از آن زمانشان به سر می آید و باید اجازه داد بمیرند.
اگر فرض کنید به برخی دلایل عجیب، مایکروسافت فردا صبح وجود نداشته باشد، واقعیت آن است که افراد بسیار مستعدی که برای او کار می کرده اند ممکن است شغل جدید بهتری بیابند. این است که تفاوت نمـــی کند.
نقش خلاقیت و نوآوری فردی و سازمانی در این میان چیست؟
- خلاقیت آدمی منبع بی پایان اقتصاد است. نوآوری یک انتخاب نیست، ضرورت است. قلب کسب وکار، رشد و نوآوری است. نوآوری یعنی همه مامیکل آنژ هستیم. باید هر شغل را به یک کسب و کار تبدیل کرد و هر شاغل و مستخدم را به یک کسب و کارچی. یعنی یک واحد کسب و کار یک نفره. چگونه این اتفاق می افتد. با قدرت تخیل. هیچ عذری پذیرفته نیست در اینکه بزرگ نباشیم امروزه عصر سازمانهای مبتنی بر استعداد است. کارکنان یقه سفید آنگونه که ما می شناخته ایم مرده اند. دوران امنیت شغلی آنگونه که 3 یا 4 نسل اخیر می شناخته ایم به سر آمده است. این عصر، عصر کار در خانه است. اقتصاد فردا برپایه دانایی است. کارخانه فردا، خانه خواهدبود، برای کار فکری نه کار سنگین بلندکردن اشیاء. کار در کارخانه اغلب در قالب تیم های پروژه درجهت بهبود بهره وری، کیفیت، خدمت و فرایند انجام خواهدشد. استانداردهای طلایی نوین، یادگیری نوآوری، هوشمندی، خواستن و پذیرش تغییر دائم است.

فکرهای انعطاف پذیر مهمتر از ارتباطات انعطاف پذیر خواهندبود. چگونه می توان نوآوری کرد؟
- ساده است. با تمرکززدایی.
مشکل تمرکززدایی چیست؟
- اصلاً جواب نمی دهد. تمرکززدایی حقیقی معمولاً شدنی نیست.
راه حل چیست؟
- تمرکز زدایی نکنی نابود کنی نابودی یک سازمان آسانتر از تغییر آن است. باید بجای مدیریت عامل، مدیریت نابودکنندگی داشت. همانگونه که پیتر دراکر گفته «ما هنوز به دنبال کپرنیک سازمانهای نوین هستیم. فردا دنیایی به هم ریخته و آشفته خواهیم داشت که تخریب خلاق را دربردارد.

شما قائل به دو نوع سازمان از لحاظ نوآوری هستید. آنها کدام است؟
- در بازار آشفته، مهمترین مسئله در کسب و کار، نوآوری است و کلید نوآوری این است: چگونه می توانم بدانم، چه فکر می کنم... یا اول بپر بعد نگاه کن مشاهدات من نشان می دهد دو نوع شرکت وجود دارد: سازمانهای طــــرح گرا، سازمانهای نمونه گرا. سازمانهایی که فکر می کند، طـــــرح می ریزد و جــزئیات مشخصه های محصول را تعیین می کند. سازمانهایی که جرقه یک ایده را می گیرد. چیزهایی را بلافاصله سرهم و به سرعت آن را اصلاح می کند. شرکتهای HP و 3M فرهنگ نمونه سازی دارند. بسیار فرق است بین انجام دادن کاری برای بازار یا بودن جزئی از بازار. شرکتهایی که برای بازار کار می کنند به جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل آن و تولید طرحهای بازارپسند متکی هستند. شرکتهایی که جزئی از بازار هستند به دنبال کارکنان با تفکر غیرمعمول و کنجکاو و خلاق هستند و عرضه چیزهایی که قبلاً روی آنها کار نشده است.

شمــــــا منشا بسیاری حرکتها را یک رؤیا می دانید و اصولاً رؤیا را پدیدآورنده عملکردهای بزرگ معرفی می کنید. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
- عملکردهای بزرگ و عالی نتیجه یک رؤیا هستند. آنها با یک رؤیا شروع می شوند و استمرار می یابند. برای فرایند تعریف مجدد یک کسب و کار، یک رؤیا ضروری است. برای یک دوره آموزشی و... هر چیز دیگر. من بر این باورم که هر عملکرد یا پروژه ای که متکی بر یک رؤیا نباشد برجسته نخواهدبود و به یاد نخواهد ماند. ممکن است بازدهی وجود داشته باشد، مفید باشــد و... اما بدون یک رؤیا نمـــی توان دنیــا را تکان داد. من سالی 75 سخنرانی می کنم. همه آنها با یک رؤیا شروع می شود و با یک رؤیا ختم می شود. من چنین شروع می کنم که خود را در یک سالن کنفرانس تصور می کنم که مقابلم 60 یا 6000 نفر نشسته اند. وقتی کارم تمام می شود از خود می پرسم آیا مطلبی که ارائه کردم درخور رؤیایم بود؟

شما از جامعه رؤیایی نیز سخن گفته اید. این چه جامعه ای است؟
- خورشید جامعه اطلاعاتی رو به غروب است حتی قبل از اینکه ما - خود و سازمانهایمان - را کاملاً با نیازهای آن تطبیق دهیم. ما در گذشته های دور به عنوان شکارچی زنـــدگی کرده ایم و دهقان، در کارخانه کار کرده ایم و اکنون در یک جامعه مبتنی بر اطلاعات زندگی می کنیم که سکه رایج آن رایانه است. ما مواجه با نوع پنجم جامعه هستیم: جامعه رؤیایی. محصولات آینده باید نیازهای دل ما را پاسخ دهند نه فقط عقل ما را. اکنون زمانی است که باید به محصولات و خدمات خود ارزش عاطفی بیفزاییم.

در کار و شغل چگونه می توان رؤیا داشت؟
- به نظر من تفاوت بین متوسط و عالی در هرشغل، داشتن تصور و رؤیا و دنبال کردن آن به منظور بازآفرینی مستمر و روزانه کار خود است. این خصلت در هنرمندان بزرگ وجود دارد که در هر اجرا فرصت تازه ای برای کسب تجربه در برخورد با یک رویکرد نو می یابند. آنها هر روز یک بازی نو را شروع می کنند و درمی یابند که چگونه باید آن را در آن روز اجرا کنند.

تغییرات نو به نو ثبات را از بین می برد. آیا بشر به ثبات نیاز ندارد؟
- تغییر دردناک است، باید افراد را کمک کرد تا با آن مواجه شوند. البته ما همه به ثبات در زندگی نیاز داریم. مدیران عاقل وقت زیادی صرف می کنند تا به کارکنان کمک کنند در وسط دریای طوفانی تجاری، ثبات یابند. تحقیقات روانشناسی نشان می دهد که ما انسانها به همان اندازه که به ثبات نیاز داریم به انگیزه و تحریک نیز نیازمند هستیم. پس نباید بخش اول یعنی دردناک بودن تغییر ما را وادارد که نمی خواهیم یا نمی توانیم و بخش دیگر فراموش شود. باید تغییر را همچون تنفس، طبیعی تلقی کرد.

عده ای می گویند زمانه درحال تغییر است.
- من می گویم همه چیز قبلاً تغییر کرده است. فردا اولین روز انقلاب توست.
عده ای می گویند ما نیاز به تغییر داریم.
- من می گویم ما هم اینک به انقلاب نیاز داریم.
شما افراطی هستید.
- من واقع بین هستم.
عده ای به دنبال انگیزه هستند.
- ما یک رؤیا نیاز داریم، بلکه رؤیاها.
عده ای به دنبال افراد خوب هستند.
- ما استعـــــدادهای خارق العاده و عجیب می خواهیم.
عده ای می گویند بهبود مستمر.
- من می گویم جهش و بازآفرینی قدرت تخیل.
زبان شما سخت و طاقت فرساست...
- زمانه سخت و طاقت فرساست