مدیریت و کنترل پروژه
"استفاده از سیستم مدیریت ارزش بدست آمده برای مدیریت پروژه های نرم افزاری"
کوئنتین فلمینگ(Quentin W. Fleming) و ژوئل کاپلمن(Joel M. Koppelman) که از مدیران ارشد شرکت پریماورا هستند، در مورد ارزش بدست آمده(Earned Value) چنین می گویند:
حتی اگر 15 درصد یک پروژه تکمیل شده باشد، ارزش بدست آمده، هر پروژه ای را به ابزار آگاهی دهنده ای مجهز می کند که بتواند در اسرع وقت علایمی(سیگنالهایی) صادر کند. این علایم(سیگنالها) مدیر پروژه را قادر می کند، حتی با در دست داشتن مقادیر محدود آماری، بودجه نهایی را برای پایان کار پیش بینی نماید.
اگر نتایج پیش بینی نهایی برای مدیریت، غیر قابل قبول باشند، گامهای پروژه می توانند به سرعت به سوی نیازمندیهای نهایی تغییر یافته، متمایل شوند.
دستاورد نهایی، پروژه های نرم افزاری هستند که با در برداستن تعداد بیشتری از تصویرهای نهایی، توان تکمیل را دارند و این در صورتی محقق می شود که مدیر پروژه بازده هزینه حقیقی را، از لحظه شروع پروژه اعلام نماید.
2. کلیات
بیش از سه دهه است که EV (ارزش بدست آمده ) به عنوان یک تکنیک اثبات شده و تحت استفاده در مدیریت پروژه، جایگاه خود را برجسته نموده و جای خود را در کنار دیگر ابزار ارزشمند باز کرده است. EV در کاربرد رسمی، به عنوان وسیله ای مؤثر برای نظارت و مدیریت ارشد سیستمهای جدید در مراکز دولتی ایالات متحده شناخته شده است. در یک شکل وسیع، ارزش به دست آمده تکنیکی مفید در مدیریت هرنوع پروژه است که پروژه های نرم افزاری یکی از موارد ویژه کاربردی آن است.
3. مقدمه ای بر مفهوم Earned – Value
الف – تاریخچه
ارزش به دست آمده چند دهه است که از سوی دولت ایالات متحده به صورت سختگیرانه ای برای بسیاری از سازمانها، اجبار شده است تا برای استفاده فرمالیزه و استاندارد از آن جدیت نمایند. نسخه رسمی و استاندارد آن از سال 1967 توصیه شده و این هنگامی بود که سازمان دفاع(DOD) ، سی و پنج معیار سیستمهای کنترل هزینه/زمانبندی (C/SCSC) را بر روی همه مراکز صنعتی خصوصی که خواستار شرکت در سیستمهای عمده دولتی آتی که از انواع قراردادهای هزینه/قابل پرداخت و یا مورد رقابت اکثر شرکتها بودند، در راهنمایی منتشر نمود. پس از آن هر موقع که سیستم عمده جدیدی توسط دولت ایالات متحده آمریکا تهبه می شد که ریسک رشد هزینه توسط آن ارگان ثابت می ماند، این 35 معیار باید توسط پیمانکار رعایت می شد.
اثراجبار C/SCSC مستلزم یک نسخه رسمی و استاندارد از مفهوم "ارزش به دست آمده"مدیریت هزینه و زمانبندی پروژه های عمده انتخابی جدید بود. یک قرارداد به ارزش حداقلی(چندین میلیون دلاری) و یک برنامه زمانی حداقلی(بیش از دوازده ماه)، باید قبل ا ز اعمال معیار، معرفی و تشریح می گردید. معیار ارزش بدست آمده، لزوماً در جهت تهیه سیستم اصلی بودند.
مفهوم C/SCSC بطور ناسازگاری برای بیش از 30 سال به کار گرفته شده و به صورت قالب استاندارد مناسبی برای استفاده در سیستمهای عمده دولتی در آمده است. ارگانها و سازمانهای دیگر دولتی در ایالات متحده و کشورهای دیگر همانند استرالیا، کانادا و سوئد، معیار ارزش بدست آمده مشابهی را در مدیریت استفاده از سیستمهای عمده خود اتخاذ کرده اند.
یک ساختار کاربردی مدیریت علمی در استفاده از مفهوم ارزش به دست آمده، توسعه یافته که عمدتاً توسط DOD (سازمان دفاع) و انستیتو صنعتی نیروی هوایی (AFIT) پیشنهادشده است .
در ادامه بحث به تشریح استفاده عملی از مفهوم ارزش به دست آمده خواهیم پرداخت.
ب – مفاهیم مدیریت ارزش بدست آمده
قبل از بحث درباره استفاده از مدیریت ارزش بدست آمده در برنامه ریزی مدیریت ریسک یک پروژه لازم است که بعضی از مفاهیم پایه روش EV تشریح شود. مهمترین نکته کاربردی مدیریت ارزش بدست آمده، درک مفهوم ساختار شکست فعالیت(WBS : Work Breakdown Structure) می باشد.
ب – 1 ) ساختار شکست فعالیت (WBS)
یک WBS، تقسیم بندی با ساختار درختی یک پروژه به عناصر ترکیبی آن است. یک پروژه بصورت سلسله مراتبی به بخشهای سخت افزاری، نرم افزاری و دیگر وظایف کاری مورد نیاز برای تکمیل پروژه شکسته می شود (این بحث، پروژه های نرم افزاری را مد نظر قرار داده است).
WBS، فقط روند تولید محصول را تعریف نمی کند، بلکه وظایف ضروری کار برای تولید محصول تعیین شده را نیز مشخص می نماید. WBS ابزاری برای سازماندهی اجزای محصول و وظایف کار به یک ساختار قابل شناسایی است که بوسیله آن می توان وظایف جزء را برنامه ریزی، زمانبندی و پیگیری کرد.
WBS با یک عنصر واحد در رأس ساختار درختی شروع می شود که آن، عنصر نماینده کل فعالیتهای پروژه است. این به سطح یک WBS نسبت داده می شود؛ سطوح پایین تر به تناسب، سطوح 2، 3 و ... نامگذاری می گردند.
در ضمیمه 1 نمونه استانداردی از یک مثال WBS برای یک پروژه از دسته بندی توسعه نرم افزار نشان داده شده است.
پایین ترین سطوح یا لایه های WBS دارای معنی و مفهوم با اهمیتی هستند؛ برای اینکه هر لایه، یک عنصر گسسته از کار یا وظیفه ای است که در برابر منابع تخصیص یافته، قابلیت انجام داشته و هزینه و زمان مورد نیاز برای انجام آن، قابل سنجش است.
ادامه بحث ساختار شکست فعالیت (WBS) پروژه نرم افزاری؛
مشخصات بسته کاری(Work Package)
هنگامی که این وظایف(وظایف شکسته شده در بخش قبلی) با پایین ترین سطح، زمانبندی شده و به خود هزینه اختصاص می دهند، بهمراه منابع(انسان و مواد) مورد نیاز و مسؤولیت فردی برای تکمیل آن، بسته کاری(Work Package) را تعریف می کنند. تعریف بسته کاری به مدیریت مؤثر ارزش بدست آمده، بستگی حیاتی دارد. یک بسته کاری(Work Package) باید مشخصات زیر را داشته باشد:
1- بسته کاری(Work Package) واحدهای کاری را در سطوحی که کار در آنجا ایفا می شود، نشان می دهد.
2- از بسته های کاری دیگر متمایز باشد.
3- به یک عنصر منفرد سازمانی، قابل تخصیص باشد.
4- در هر بسته کاری، شروع و تاریخهای تکمیل، زمانبندی شده باشند و مسافت نماهای(milestones) موقتی، کاربردی بوده و حاکی از روند تکمیل فیزیکی باشند.
5- بودجه یا مبلغ معینی داشته باشد که با تعابیر و اصطلاحاتی همچون دلار، نفر-ساعت یا واحدهای قابل اندازه گیری دیگر بیان شود.
6- مدت آن، به یک دوره زمانی کوتاه و نسبی محدود باشد یا توسط مسافت نماهای گسسته ارزش، به قسمتهای جزء تقسیم بندی شده تا اندازه گیری عینی کار انجام شده، تسهیل گردد.
7- با اجزای تفصیلی مهندسی، ساخت یا زمانبندی های دیگر یکپارچه و هماهنگ باشد.
شاید بیشترین انتقاد وارد به استفاده از ارزش بدست آمده در مدیریت ریسک، این تصور است که هرکدام از بسته های کاری در اندازه ای محدود شده اند که در یک دوره زمانی کوتاه و نسبی، قابل تکمیل باشند، یا اینکه شامل مسافت نماهایی گسسته ای هستند که می توان در مقابل بازده کاری، اندازه گیری نمود.
در این مقاله، عبارات و اصطلاحات معتبری به صورت مکرر به کار گرفته شده اند و سعی بر آن خواهد بود که در بخشهای بعدی، به طور ساده ای تشریح شوند.
ب – 2 ) توضیح عبارات و اصطلاحات مدیریت EV
در مدیریت ارزش بدست آمده، 3 کمیت معیارها و قالبهای اساسی برای اندازه گیری بازدهی هزینه می باشند؛ این کمیتها از مجموع هزینه های برنامه ریزی شده و واقعی در فازها(مراحل)ی زمانی محاسبه شده و منطبق با هرکدام از پکیج های کاری هستند(از این پس عبارت پکیج کاری به جای بسته کاری به کار برده خواهدشد) که عبارتند از:
1- هزینه بودجه بندی شده برای کار برنامه ریزی شده(BCWS) یا ارزش طراحی شده(یا برنامه ریزی شده)
2- هزینه بودجه بندی شده کار انجام شده(BCWP) یا ارزش بدست آمده
3- هزینه واقعی کار انجام شده(ACWP) یا هزینه واقعی کار تمام شده
مقادیر بالا که در شکل 2 نشان داده شده اند، به صورت زیر تعریف می شوند:
Budgeted Cost of Work Scheduled )BCWS)
مجموع بودجه های لازم برای کل پکیج های کاری برنامه ریزی شده، جهت اتمام کار در یک دوره زمانی معین.
Budgeted Cost of Work Performed )BCWP)
مجموع بودجه های لازم برای پکیج های کاری تکمیل شده و اجزای کامل شده پکیج های کاری ناتمام.
Actual Cost of Work Performed )ACWP)
هزینه های واقعی صرف شده جهت تکمیل کارهای اجرایی در یک دوره زمانی معین؛ برای مقایسه متعادل، ACWP فقط برای کار انجام شده ثبت می شود تا در برابر کارهایی که BCWP آنها نیز گزارش شده، موجود باشد.
ب – 3 ) عبارات و اصطلاحات تکمیلی مدیریت EV
از سه کمیت توضیح داده شده در قسمت قبلی، می توان بودجه بندی کل برنامه را همچون تعیین کارآیی زمانبندی-هزینه و تدارک هزینه برآورد شده پروژه ای که در حال تکمیل است، مشخص کرد.
پنج عبارت اضافی نیز، جهت ثبت بازده هزینه و زمانبندی و بودجه برنامه، به صورت زیر تعریف می شوند:
Performance Measurement Baseline)PMB)
بیس لاین اندازه گیری کارآیی
مجموع BCWS کل پکیج های کاری برای هر دوره زمانی، که برای کل مدت برنامه محاسبه می شود. PMB طرح بودجه بندی بر مبنای مراحل زمانی(فازهای زمانی) را در برابر بازده محاسبه شده پروژه ارائه می کند.
Budget At Completion )BAC)
بودجه تکمیلی
مجموع کل بودجه های تخصیصی به یک برنامه، علاوه بر PMB؛
معمولاً مبالغی از ذخیره مدیریت کنار گذاشته می شود که جزئی از کل بودجه برنامه بوده و به پکیج های کاری خاصی اختصاص نمی یابد و برای اهداف کنترلی مدیریت ذخیره می شود. BAC، مشتمل بر کل ذخیره های مدیریتی علاوه بر PMB است.
Schedule Variance )SV)
انحراف زمانبندی
این کمیت از تفاوت میان کار زمانبندی شده (BCWS) و کار انجام شده حقیقی با بودجه تعیین شده (BCWP) به دست می آید. انحراف زمانبندی، با ارزش دلار بیان شده و از تفاضل "مقدار کاری که باید در دوره زمانی داده شده، تکمیل شود" و " کاری که واقعاً با همان بودجه تعیین شده به انجام رسیده"، حاصل می گردد.
Cost Variance )CV)
انحراف هزینه
اختلاف میان هزینه برنامه ریزی شده برای کار انجام شده(BCWP) و هزینه واقعی ناشی از انجام کار(ACWP).
CV هم ارزش حقیقی(به واحد دلار) هزینه های بالاسری(overrunning) و هم غیر بالاسری(under running)(در صورت وجود) را نسبت به هزینه برآورد شده اولیه نشان می دهد.
Estimate At Completion)EAC)
برآورد تکمیلی
این کمیت، هزینه های واقعی تحمیلی پروژه تا زمان حال، به اضافه برآوردی از هزینه های کارهای باقیمانده می باشد. در لحظه شروع پروژه BAC و EAC مساوی هستند؛ این تنها ACWP نامساوی با BCWP است که باعث ایجاد عدم تعادل میان EAC و BAC می شود.
ب- 4) کار با EV
ایجاد برنامه جامع پایین به بالا(Bottom-Up)
باید فرایندهای بحرانی را بگونه ای ترکیب کنیم که هم شامل محدوده کاری مشخص زمانبندی و منابع برآوردشده شوند و همچنین یک برنامه یکپارچه پایین به بالا از اجزاء(سلولها) اندازه گیری شده با تشریح کامل، بوجود آید که برنامه های محاسباتی کنترل(Control Account Plans : CAPs) نامیده می شوند. مدیریت پروژه بر مبنای ارزش بدست آمده مطابق CAPهای تفصیلی، اجرا می گردد به طوریکه در نتیجه، طراحی رسمی(Formal) و پایین به بالای پروژه بدست می آید. CAPهای منفرد، یکپارچگی تمامی فرایندهای بحرانی همچون "محدوده کاری"، "برنامه ریزی"، "زمانبندی"، "برآورد و تخمین" و "اجازه اختیار" را بازنمایی می کنند.
اندازه گیری بازده(Performance) در CAPهای تفصیلی جای می گیرد و بازده کل پروژه از مجموع آنها که در CAPهای تفصیلی انعکاس می یابد، بدست می آید. در اصل، هر CAP پروژه یک زیر پروژه از کل پروژه ای است که توسط یک مدیر CAP، "مدیریت"، "اندازه گیری" و "کنترل" می شود.
زمانبندی رسمی CAP ها
هرکدام از CAP های تعریف شده، باید بهمراه یک سیستم زمانبندی رسمی(formal)، برنامه ریزی و زمانبندی شوند.
تخصیص هر CAP به یک واحد اجرایی جهت بازده(کارآیی)
بمنظور حصول بازده، هرکدام از CAPهای تعریف شده باید به یک اجرای کاربردی پایدار، تخصیص یابند. این تخصیص بطور مؤثری، متعهد اجرا در جهت نظارت بر بازدهی و اثربخشی هر CAP می شود.
فراهم کردن یک baseline که CAP ها را خلاصه می کند
باید یک baseline برای اندازه گیری بازده کل پروژه فراهم گردد، بگونه ای که مجموع CAP های تشریح شده را بازنمایی کند.
اندازه گیری بازده در برابر زمانبندی
باید بازده زمانبندی پروژه را در برابر زمانبندی برنامه ریزی شده و اصلی پروژه، بطور متناوب اندازه گیری کنیم.
اندازه گیری اثربخشی هزینه در برابر هزینه های تحمیلی
باید بصورت دوره ای، میزان اثربخشی بازده پروژه را طوری اندازه گیری کنیم که رابطه میان EV اجرایی پروژه و هزینه های تحمیلی جهت دستیابی به EV را مشخص کند.
پیش بینی هزینه های نهایی بر اساس بازده
باید بصورت متناوب، نیازمندیهای هزینه نهایی پروژه را بر اساس باده آن در برابر برنامه ریزی، پیش بینی نماییم.
Hijacking در اصل بمعنای هواپیماربایی و یا سایر وسایط نقلیه بهمراه مسافران آن است. ولی اجازه دهید ما از واژه ارتباط ربایی استفاده کنیم. ارتباط ربایی نوعی از حمله به شبکه است که مهاجم کنترل ارتباز را در اختیار می گیرد – مانند یک هواپیماربا که کنترل پرواز را در اختیار می گیرد- نفوذگر بین دو موجود در شبکه قرار می گیرد و برای هرکدام از طرفین ارتباط خود را جای دیگری جامی زند!
ارتباط ربایی نوع اول در نوعی از ارتباط ربایی (که بعنوان man in the middle نیز شناخته می شود)، مهاجم کنترل یک ارتباط برقرارشده را در حالیکه در حال انجام است، در اختیار می گیرد. نفوذگر پیام ها را در هنگام تبادل «کلید عمومی» دریافت می کند و آنها را با جایگزین کردن کلیدعمومی خودش، برای طرف درخواست کننده مجدداً ارسال می کند، بطوریکه دو طرف اولیه هنوز بنظر در حال ارتباط مستقیم هستند. نفوذگر از برنامه ای استفاده می کند که برای کلاینت بنظر سرور بیاید و برای سرور بنظر کلاینت. این نوع حمله ممکن است فقط برای دستیابی به پیام ها بکار رود یا توسط آن حمله گر در پیام ها تغییر ایجاد کند و سپس آنها را ارسال کند. با مطالعه دو مقاله رمزنگاری و کلیدها در رمزنگاری می توانید بیشتر با این مفاهیم آشنا شوید. ولی اگر وقت ویا حوصله خواندن این دو مقاله را ندارید، برای اینکه از خواندن ادامه این مقاله منصرف نشوید، در اینجا بطور مختصر به آنها و روش ذکر شده اشاره می کنیم! برای اینکه بتوان امنیت را در تبادل پیام ها برقرار کرد، از رمزنگاری استفاده می شود. به این ترتیب که فرستنده متن اولیه پیام را رمز می کند و گیرنده آنرا رمزگشایی می کند، تا به متن اصلی پیام پی ببرد. متن رمزشده بخودی خود قابل فهم نیست، مگر اینکه بتوان آنرا رمزگشایی کرد. برای رمزکردن متن از الگوریتم رمزنگاری بهمراه کلید رمزنگاری استفاده می شود. چنانچه کلید مورد استفاده برای رمزکردن و رمزگشایی پیام یکی باشد، رمزنگاری یا کلید، متقارن نامیده می شود. چون دو طرف ارتباط باید از یک کلید استفاده کنند، بنابراین باید این کلید مبادله شود، که خود این عمل از امنیت ارتباط می کاهد. بهمین منظور از الگوریتم های نامتقارن رمزنگاری استفاده می شود. در این الگوریتمهای نامتقارن، کلید رمزکردن و رمزگشایی، یکی نیستند و در عین حال با دانستن یکی از آنها، نمی توان دیگری را بدست آورد. بنابراین یک جفت کلید وجود دارد که یکی کلید اختصاصی و دیگری کلید عمومی است. هر شخص برای ارتباط با دیگران، آنها را تنها از کلید عمومی خویش مطلع می سازد. برای ارسال پیام به این شخص، متن پیام با استفاده از کلید عمومی این فرد رمز می شود به وی فرستاده می شود و وی پس از دریافت، متن را با کلید اختصاصی خودش رمزگشایی می کند. فرض کنید A و B می خواهند یک ارتباط امن داشته باشند. A به B کلید عمومی خودش را اعلام می کند و از B کلید عمومی وی را درخواست می کند. B کلید عمومی A را دریافت می کند و کلید عمومی خودش را برای A ارسال می کند. چنانچه A بخواهد برای B پیامی بفرستد، ابتدا آن را با کلیدعمومی B رمز می کند و برای B ارسال می کند. B متن رمزشده را دریافت می کند و با استفاده از کلید اختصاصی خودش رمزگشایی می کند. چنانچه متن رمز شده به X برسد، نمی تواند از محتوای آن مطلع شود، زیر از کلید اختصاصی B اطلاعی ندارد.
حال ببینیم همین X چگونه می تواند مرتکب ارتباط ربایی شود! X در نقطه ای بین A و B قرار می گیرد. A برای ارسال پیام به B ابتدا یک درخواست به سمت B می فرستد و کلید عمومی B را درخواست می کند، غافل از اینکه این در خواست به X می رسد. X این درخواست را به B می فرستد در حالیکه وانمود می کند خودش A است. B با دیدن این درخواست کلید عمومی خود را به درخواست کننده، به گمان اینکه A است می فرستد. X کلید عمومی B را دریافت می کند، اما کلید عمومی خودش را برای A می فرستد و A گمان می کند که این کلید عمومی B است. حال A پیام خود را با ظاهراً کلید عمومی B ولی در واقع کلید عمومی X رمز می کند و به ظاهراً B ولی در واقع X می فرستند. X این پیام را دریافت می کند و با کلید اختصاصی خودش رمزگشایی می کند، از محتوای آن مطلع می شود یا در آن تغییر ایجاد می کند و متن حاصل را با کلید عمومی B که در اختیار دارد، رمز می کند و برای B ارسال می کند. در حالیکه B گمان می کند پیام دریافت شده، از طرف A ارسال شده است. برای ارسال پیام امن از B به A، مراحل فوق بالعکس انجام می گیرد. به این ترتیب X بین A و B قرار می گیرد و از محتوای پیام های آنها مطلع می شود و آن ها را دستکاری می کند، بدون اینکه A و B متوجه غیرمستقیم بودن ارتباط شوند.
ارتباط ربایی نوع دوم نوع دیگر ارتباط ربایی، «مرورگر ربایی» (Browser hijacking) است که در آن یک کاربر به سایت متفاوتی با آنچه خودش درخواست کرده بود، هدایت می شود. دو نوع مختلف از DNS ربایی وجود دارد. در یکی، نفوذگر به رکوردهای DNS دسترسی پیدا می کند و آنها را طوری دستکاری می کند که درخواستها برای صفحه واقعی به جایی دیگر هدایت شوند – معمولاً به یک صفحه جعلی که خود نفوذگر ایجاد کرده است. این اتفاق به بیننده این احساس را می دهد که وب سایت هک شده است، در حالیکه در حقیقت سرور DNS تغییر پیدا کرده است. در فوریه سال ۲۰۰۰ یک نفوذگر وب سایت امنیتی RSA را با دسترسی به رکوردهای DNS ربود!!! و تقاضاها را به یک وب سایت جعلی هدایت کرد. برای کاربران اینطور بنظر می رسید که یک نفوذگر به دیتای واقعی وب سایت RSA دسترسی پیدا کرده و آنها را تغییر داده است – یک مشکل جدی برای تشکیلات امنیتی! !! مشکل بتوان از این نوع از ارتباط ربایی جلوگیری کرد، زیرا مدیران شبکه، تنها رکوردهای DNS خود را کنترل می کنند و کنترلی روی سرورهای DNS بالایی ندارند. در نوع دوم ربایش DNS، نفوذگر حساب های معتبر ایمیل را جعل می کند و توسط آنها باکس های دیگر را مورد حجم انبوهی از ایمیل قرار می دهد. این نوع حمله می تواند توسط روش های تایید هویت جلوگیری شود. در نوع دیگری از وب سایت ربایی، فرد به آسانی یک نام دامنه را که به اندازه کافی شبیه نام دامنه یک سایت معروف و قانونی است، ثبت می کند و کاربرانی که نام سایت اصلی را اشتباه می کنند یا در تایپ آن دچار اشتباه می شوند، به این سایت هدایت می شوند. از این نوع حمله در حال حاضر برای ارسال سایت های مستهجن بجای سایت هایی که کاربران ناآگاه درخواست کرده اند، استفاده می شود. |
The Virtual Laser Keyboard (VKB) uses both infrared and laser technology to generate an invisible field and project a full-size virtual QWERTY keyboard on any surface.
You can use the VKB (Virtual PC Keyboard) with both your laptop and PC or with a compatible mobile device, Smartphone and PDA.
The I-Tech VKB reacts exactly like a real keyboard.
Direction technology based on optical recognition enables the user to tap the images of the keys, complete with realistic tapping sounds(!), which feeds into the compatible PDA, Smartphone, laptop or PC.
Note:The VKB is both PC and Macintosh compatible...!
کاغذهای دیجیتالی با ظاهر و احساس کاغذهای معمولی، اکنون دیگر پدیده ای نیست که فقط درداستان های علمی ـ تخیلی دیده شود. اگر چه کاغذ دیجیتالی کامل با تمام خصوصیات کاغذهای معمولی هنوز وجود ندارد، اما تعدادی از شرکت ها هم اکنون محصول تجاری اولیه از این فناوری را که ممکن است روزی در تابلوهای بزرگ پیام های بازرگانی (بیل بورد) یا صفحات نمایش کامپیوتر و یا در کتاب هایی با قابلیت چاپ مجدد ظاهر شوند، عرضه می کنند.
چالش تکنولوژیکی برای کاغذدیجیتالی این است که نه تنها باید نازک، انعطاف پذیر و قابل استفاده مجدد باشد، بلکه باید از مقدار نسبتاً کمی برق نیز استفاده کند. برای مثال، تصاویر باید با استفاده از نور انعکاسی (مانند کاغذ واقعی) به نمایش درآیند. نه ساطع کردن نور (مانند صفحه نمایش کامپیوتر کیفی یاتلویزیون). این ابداع ممکن است به زودی ماهیت کامپیوترهای دستی (handheld) را دچارتحول کرده و به یک نسل جدید از دستگاه های الکترونیکی منتهی شود. به علاوه، کاغذ دیجیتالی باید یک ریزپردازنده، یک منبع انرژی و قابلیت اتصال به دنیای خارج با استفاده از فناوری بی سیم مانند 802.11 یا Bluetooth را داشته باشد.
اما آنچه به این کاغذ جلوه جادویی می دهد، جوهردیجیتالی آن است.اگرچه برای تولیداین محصول چندفناوری بایکدیگربه رقابت پرداخته اند.اما تمام آن ها ازیک عنصرتصویری مینیاتوری که می تواندیک نقطه واحدسیاه یاسفید، روی صفحه ایجادکند، استفاده می کنند. دریکی ازاین روش ها، عنصرتصویری یک توپ کوچک است که یک سوی آن سفیدوسوی دیگرش سیاه است.توپ می تواندباچرخیدن، قسمت سیاه یاسفیدرانمایان کند. درفناوری دیگر، هرعنصریک کپسول کوچک است که درون آن ذرات میکروسکوپی جوهرکمرنگ بابارمثبت وجوهرتیرهبابارمنفی قراردارد.
یک صفحه مدارچاپی قابل انعطاف حاوی یک شبکه سیمی ظریف، درامتدادپشت کاغذقرارمی گیردکه درپشت هرعنصرتصویری یک نقطه تقاطع دارد. اگرولتاژکمی به یک سیم افقی ویک سیم عمودی داده شود، یک حوزه مغناطیسی کوچک درنقطه تقاطع این سیم به وجودمی آید. یک ریزپردازنده ولتاژورودی به شبکه رابرای تولیدتصویرکنترل می کند.هربارکه ریزپردازنده شبکه رافعال می کند، یک تصویرجدیدروی صفحه نمایش ظاهرمی شود.
سیم کشی کاغذدیجیتالی حدودتراکم مدارهای مدرن راگسترش داده است. یک کاغذدیجیتالی 11×8.5 اینچی بادرجه وضوح 300 نقطه دراینچ رادرنظربگیرید (مانندخروجی یک چاپگرمدل قدیمی)؛ این کاغذفقط برای به نمایش درآوردن یک تصویرسیاه وسفیدبه 8.4 میلیون ازاین کپسول هانیازخواهدداشت!
یک فرآیند عبارت است از یک سری فعالیت های کاری مرتب و هماهنگ که از منابعی استفاده کرده و چیز باارزشی برای مشتریان (داخل یا بیرون سازمان) تولید می کنند. یک فرآیند درون سازمان، نوعا دارای مشخصات زیر است:
● مشتری دارد: یک فرآیند بایستی ارزشی برای دریافت کننده نتیجه ی آن( یعنی مشتری) داشته باشد.دریافت کننده شخص، سازمان، یا یک فرآیند دیگر است. خروجی های یک فرآیند ممکن است توسط مشتری های خارجی یا داخلی سازمان استفاده گردند. مشتری های خارج از سازمان شامل مردم یا واحد هایی هستند که محصولات را می خرند یا خدمات را از سازمان مورد بحث دریافت می کنند. مشتری های داخلی سازمان همان پرسنل سازمان هستند که ارزش افزوده ی دیگری را در مسیر فرآیند ها تا رسیده به دست مشتری نهایی، به خدمات یا تولید دریافتی اضافه می کنند. مشتری ممکن است برخی فعالیت های داخلی سازمان باشند؛ برای مثال، فیکسچر یا قالب قطعاتی که برای استفاده در فرآیندهای تولید در همان سازمان تولید می گردند.
● مسئولیت ها: بخش ها و سازمان های مختلف درگیر فرآیندها هستند؛ هر فرآیند معمولا در بخشهای مختلف یک سازمان یا چند سازمان تکمیل می گردد؛ برای مثال، یک فرآیند فروش دارای زیر فعالیت های مختلف از جمله تماس مشتری، تکمیل سفارش، حمل کالا، ارسال صورتحساب و امثال آن هاست که هر کدام توسط یک یا چند واحد سازمانی انجام می گیرد.
● از دسترس خارج می شود: وقتی یک فرآیند تکمیل می گردد به شخص یا واحد دیگری منتقل می گردد. این یک عنصر کلیدی در فرآیندهای درون سازمان است و عامل هماهنگی بین فعالیت های مختلف می باشد. این موضوع ضمنا موجب مشکلات و تاخیر ها می گردد و مدیریت را مشکل تر می کند. برای یک طراحی مجدد مفید، مدیریت موثر دراین مشخصه از فرآیند ها، یک نکته ی اساسی است. برای بهبود عملکرد فرآیند ها، مدیریت هماهنگی بیش از توسعه ی بهره وری اثر دارد.
● اطلاعات همراه با فرآیند جریان دارد: در فرآیندها، از جریان اطلاعات برای تولید خروجی ها و هم چنین مشاهده و کنترل فرآیند استفاده می شود. پویایی و تغییرات جریان اطلاعات یکی از راه های طراحی مجدد فرآیندهاست.
● دانش توسط فرآیند ایجاد می شود: این شامل دانش ضروری و جامع در خصوص فرآیند است که دست اندرکاران آن فرآیند را قادر به اجرای موثر مسئولیت ها در شرایط مختلف می کند. ضمنا دانش اطراف فرآیند ها شامل منحنی های رفتاری، استثناهای جدید، FAQ، ایده های توسعه و بهبود فرآیند می باشد که مرتب از طریق جمع آوری اطلاعات از آن هایی که با فرآیند سرو کار دارند( از قبیل پرسنل، مشتری ها و فروشنده ها) توسعه می یابد.
● توسعه ی ظرفیت ایجاد دانش: یک را ه حل دیگر برای طراحی مجدد فرآیندها از طریق آموزش پذیر کردن فرآیند وتبدیل آن به یک منبع تحول برای دست اندرکاران آن فرآیند می باشد.
● حالت های گروهی فرآیندها بجای موردی: دارای ویرایش ها یا حالت ها ی متعدد است که هر کدام براساس شرایط خاص یا نوع مشتری اجرا می شوند. هر یک از این حالت ها یا ویرایش ها به تعداد زیاد اجرا می شوند. برای آن هایی که با نظریه ی مجوعه ها آشنایی دارند، این به معنای گروهی( Class) بودن یک فرآیند سازمانی است تا یک موردی(Instance) بودن آن.
● ترکیب ارزش افزوده در یک فرآیند: هر فرآیند سازمانی از کار ارزش افزوده مستقیم ، کار ارزش افزوده ی غیر مستقیم( از قبیل فرآیند های مدیریتی، حسابداری و غیره) تشکیل می شوند. ارزش افزوده ی غیر مستقیم آن چیزی است که فرآیند قادر به افزایش ارزش افزوده می کند اما نه به طور مستقیم. توازن بین این دو نوع ارزش افزوده مستقیم و غیر مستقیم، خود یک هنر و شگرد است. این یک پارامترطراحی است که به دقت توجه می شوند که هزینه ها و بهای کنترل مدیریت هر چه بیشتر کاهش یابد.
● درجه ی ساخت یافتگی هر فرآیند: برخی انواع فرآیند ها بسیار ساخت یافته است و در آن ها فرآیند از یک سری مراحل به دقت تعریف شده و منظم تشکیل می شود. برخی دیگر از فرآیند ها کاملا سیال بوده و از قبل قابل پیش بینی نمی باشند. فرآیند ایجاد محصول یا خدمات جدید از نوع دست دوم است. فرآیندهایی که بر مبنای دانش متمرکز هستند به سختی در یک ساختار قابل تعریف جای می گیرند. در مقابل، فرآیند هایی که شامل کار عملیاتی یا صرفا اداری هستند به راحتی در قالب ساختار جای می گیرند. تدابیر طراحی مجدد فرآیند به نسبت درجه ی ساخت یافتگی فرآیند ها متفاوت است گرچه فرآیند ها دارای مشخصات بیشتر می باشند اما موارد اشاره شده برای درک عمیق تر طراحی مجدد فرآیند ها کافی است.